فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
بازی ساختنی
با وسایل دور ریختنی یه بازی برا فرزندت بساز 😍
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
گلدان برجسته🪴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تربیتی
✅ چطور تشخیص بدیم که فرزندمان بیش فعال هست یا خیر؟!
💠از زبان دکتر سعید عزیزی
یعنی ویژه مامانهاست
که دائما نگرانند🧐😉
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐄سهم من کجاست به من هم باید خوراکی بدی😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
khale_shadi_2_ba_kolah_316953.mp3
3.88M
#قصه_شب
با کلاه یا بی کلاه
قسمت دوم
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
در زندگی هر کدام از ما
چیزهایی هست
حتی اندک و کوچک
که دیگران ندارند
یا حواسشان نیست
بیا برای همان اندک ها
بخاطر همان کوچک ها
لبخند بزنیم 😊
سلام صبح پنجشنبه بخیر🍃🌸
امروزتون سراسر مـهر و لبخند😊🌸🍃
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
شعر کودکانه:
«محمد مثل گل بود»🌱
🌱✨«محمد مثل گل بود»
✨🌱پر از عطر گل یاس
🌱✨شبیه یک شقایق
✨🌱پر از خوبی و احساس
🌱✨«محمد مثل گل بود»
✨🌱گل ختمی و شب بو
🌱✨میان باغ دنیا
✨🌱گلی خندان و خوشرو
🌱✨محمد آمد و من
✨🌱پیامش را شنیدم
🌱✨و حالا شاد شادم
✨🌱به آرامش رسیدم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
داستان کودکانه:
تهمت زدن
یکی بود یکی نبود یک خواهر و برادر بودند به اسم های ثنا و سینا.
سینا چند سالی بزرگتر از ثنا بود و هر دو بچه های خیلی خوبی بودند و به حرفهای پدر و مادرشون گوش میکردند و همدیگر را خیلی دوست داشتند. فقط گاهی وقتها وسایل شخصی و اسباببازیهای خودشون رو بعد از بازی جمع نمی کردند. یک روز سینا ماشینهای کوچولو بازی شو آورده بود توی هال تا با آنها بازی کنه. همون موقع ثنا آمد و ازش خواست تا اجازه بده که با ماشین قرمزش بازی کنه. ولی سینا اجازه نداد و گفت که من این ماشین رو خیلی دوست دارم و نمیتونم بهت بدم. ثنا با ناراحتی به اتاقش رفت. بعد از اینکه سینا کمی بازی کرد خسته شد و رفت برنامه کودک تماشا کرد. مامان چندین بار به سینا گفت که ماشین ها رو از توی هال جمع کن ولی سینا فقط می گفت باشه و متاسفانه جمع نمی کرد و فقط برای اینکه زیر پا نیاد با پا ماشین ها رو از وسط به گوشه هال می کشید. شب قبل از خواب پدر و مادر از سینا خواستند که اول ماشین هاشو جمع کنه و بعد به اتاق برای خواب بره. سینا هم تمام ماشین ها را جمع کرد ولی هرچی گشت خبری از ماشین قرمز نبود. سینا توی هال و آشپزخونه رو گشت ولی ماشین پیدا نشد یکدفعه به یاد ثنا افتاد که امروز ماشین قرمز رو میخواست. با خودش گفت حتماً ثنا، ماشین رو برداشته و به خاطر همین به اتاق ثنا رفت و گفت : زود باش ماشین منو بده. بدون اجازه نباید اونو برمیداشتی. ثنا خیلی تعجب کرد و گفت من هیچ ماشینی بر نداشتم ولی سینا مطمئن بود که کار ثنا بوده و شروع کرد به گشتن اتاق خواهرش. ثنا مامان و بابا رو صدا زد و وقتی مامان و بابا به اتاق ثنا آمدن و سینارا در حال به هم ریختن اتاق ثنا دیدن خیلی تعجب کردن. بابا سینا را صدا زد و آروم کرد. و بهش گفت: وقتی چیزی رو با چشم خومون ندیدیم نباید به کسی تهمت بزنیم. سینا گفت درسته که من ندیدم ولی مطمئنم که کار خودشه، چون امروز ماشین رو خواست و من بهش ندادم. حتما وقتی سرگرم دیدن کارتون بودم اون رو برداشته. پدر سینا را به اتاقش برد و ازش خواست تا بخوابه و فردا دوباره بگرده. سینا شب بخیر گفت و خوابید. ولی صبح هر چی گشت، نتونست ماشین رو پیدا کنه. به خاطر همین با ثنا قهر کرد. چند روزی گذشت سینا هنوز با خواهرش قهر بود. آخر هفته قرار بود پدر بزرگ و مادربزرگ به خونه آنها بیایند و چند روزی رو اونجا بمونن. پدر و مادر تمام خونه رو تمیز کردند و از سینا و ثنا هم خواستند تا اتاق های خودشون رو مرتب کنند. مامان و بابا مبلها را جابجا کردند تا بتوانند زیر مبلها رو خوب دستمال کشی کنند. همون موقع چشم بابا به ماشین سینا افتاد. بابا سینا رو صدا زد و ماشین را به او داد. سینا متوجه شد که وقتی با پا ماشین ها را از وسط هال به اطراف می کشیده تا زیر پا نرن ماشین قرمز چون خیلی کوچک بود زیر مبل رفته و سینا متوجه نشده. سینا متوجه اشتباه خودش شده بود و فهمیده بود که ثنا مقصر نبوده ولی نمی دونست چطوری از خواهرش معذرت خواهی کنه. سینا فکرهاشو کرد و تصمیم خودش رو گرفت. به اتاق خواهرش رفت و از ثنا به خاطر رفتار بد این مدت معذرت خواست و ماشین قرمزش رو که خیلی دوست داشت به خواهرش هدیه داد. ثنا هم که دختر خوب و مهربونی بود برادرش رو بخشید و هدیه را قبول کرد و از آن روز سینا یاد گرفت که بهتره وسایلش رو جمع کنه تا اینجور اتفاقات پیش نیاد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
🌱چرا جعفری برای زنان مفید است ؟
سه برابر پرتقال ویتامین ث دارد و 2 برابر اسفناج آهن دارد به همین دلیل مانع ریزش مو می شود
آهن بدن را تامین می کند و برای زنان و بانوان شیر ده بسیار مفید است.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
بازی دو نفره فکری و جالب😁🤩
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
سرمدادی درست کن به این آسونی😍
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیتی
🔸 استاد پناهیان
تردید نکنید بچههایی که اخلاق خوبی ندارند یا از آسیبهای اخلاقی مثل دروغگویی رنج میبرند در خانه آرامش کافی نداشتهاند...
👈 یکی از عوامل خارجی که در اغلب خانوادهها سهم قابل توجهی از زندگی روزمره را به خود اختصاص داده، فیلم و برنامههای تلویزیونی است.
🎞 فیلمهای که در آن انسانهایی با نقشهای نا آرام نمایش داده میشوند، ممکن است ما را بخندانند یا بگریانند و یا به ما هیجانی بدهند و ما را سرگرم کنند، اما آن چیزی که از ما میگیرند خیلی گرانتر از آن چیزی است که به ما میدهند و ضربۀ خود را در دراز مدت وارد خواهند کرد. آنها آرامش را از ما میگیرند. اثر منفی بسیاری از موسیقیها هم همین است که آرامش انسان را به هم میزند
✍ منبع: bayanmanavi.ir
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینما سه بعدی پدرانه😁😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آخِر خوشمزه - @mer30tv.mp3
3.57M
#قصه_شب
آخر خوشمزه
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
گاهی وقتا آرامش یعنی یک لیوان چایی،☕️
یا خوردن صبحانه در کنار خانواده😍☕
سلام صبح بخیر🌸🍃
آخر هفته تون شاد و پرانرژی
کنار جمع صمیمی خانواده🌸🍃
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر کودکانه:
پلیس
🌸تو بودهای برای من
🌱عزیز و خوب و مهربان
🌸نشسته روی شانهات
🌱ستارههای آسمان
🌸تو را به وقت حادثه
🌱همیشه میزنم صدا
🌸فرشتهی نجات ما
🌱بیا بیا، بیا بیا
🌸نتیجه داده روز و شب
🌱تلاش و رنج و زحمتت
🌸نبوده کینه و بدی
🌱به قلب پر محبتت
🌸خدا به قلب صاف تو
🌱به مهر خود کند نظر
🌸برای آن که حرفهات
🌱همیشه بوده پرخطر
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
داستان کودکانه
💛🐢تولد لاک پشت ها🐢💛
سارا خیلی خوشحال و هیجان زده بود. آن ها روزهای زیادی منتظر بودند تا بچه لاک پشت های کنار ساحل از تخم بیرون بیایند و بالاخره آن شب وقتش بود و پدر سارا قصد داشت او را برای دیدن بچه لاک پشت ها به ساحل ببرد. به خاطر همین سارا و پدرش آن شب خیلی زود از خواب بیدار شدند. هوا هنوز تاریک بود آن ها چراغ قوه شان را برداشتند و با احتیاط به سمت ساحل حرکت کردند. پدر از سارا قول گرفته بود که سارا کاری به بچه لاک پشت ها نداشته باشد و هیچ سر و صدایی نکند و تنها کاری را انجام بدهد که پدرش به او می گوید.
سارا واقعاً هیچ تصوری درباره ی اتفاقات آن شب نداشت ولی برادر بزرگترش به او گفته بود که لاک پشت ها نزدیک ساحل با کمی فاصله از آب به دنیا می آیند.
بعد از این که از تخم بیرون آمدند به سرعت به سمت دریا حرکت می کنند. همه ی این ها برای سارا بسیار هیجان انگیز بود.
سارا و پدرش به آرامی پشت یک صخره قایم شدند و تنها یکی از چراغ قوه ها را روشن گذاشتند. سارا همه جا را به دنبال مادر لاک پشت ها گشت اما نه مادرشان را پیدا کرد و نه توانست اولین بچه ای را که از تخم بیرون می آید ببیند.
بچه لاک پشت خیلی کوچک بود!
بچه لاک پشت مثل همه ی بچه ها خیلی ناشیانه حرکت می کرد و اصلاً منتظر بقیه ی خواهر و برادراش هم نشد. او خودش به تنهایی به سمت دریا حرکت کرد. کم کم بیشتر بچه ها از تخم هایشان بیرون آمدند و همه به سمت آب حرکت کردند.. سارا و پدرش قایم شده بودند و اصلاً حرفی نمی زدند و فقط حرکت بچه لاک پشت ها را که به سمت دریا می رفتند تماشا می کردند.
اما مدتی بعد اتفاق عجیبی افتاد که به نظر سارا بسیار وحشتناک بود. چند مرغ دریایی به سمت بچه لاک پشت ها حمله کردند و شروع به خوردن آن ها کردند. سارا این طرف و آن طرف را نگاه کرد تا ببیند آیا پدر لاک پشت ها می آید و آن ها را از دست این پرندگان نجات می دهد؟ اما او هرگز نیامد.
سارا تمام این صحنه ها را با گریه تماشا می کرد و وقتی اولین گروه از لاک پشت ها صحیح و سالم به دریا رسیدند جیغ یواشی از سر خوشحالی زد.
با این که پرنده ها تعداد کمی از لاک پشت ها را خوردند اما در پایان تعداد زیادی از آن ها به دریا رسیدند و سارا از این موضوع بسیار خوشحال بود.
در راه برگشت به خانه پدر متوجه گریه ی سارا شده بود و به او گفت که لاک پشت ها به این شکل به دنیا می آیند. مادر لاک پشت ها تعداد زیادی تخم می گذارد و آن ها را زیر شن و ماسه پنهان می کند و خودش از آن جا دور می شود. وقتی بچه لاک پشت ها از تخم بیرون بیایند، باید تلاش کنند تا خودشان را به دریا برسانند. به همین دلیل با این که تعداد زیادی از آن ها متولد می شوند ولی تعداد زیادی بوسیله ی پرندگان خورده می شوند و بعضی از آن ها هم در دریا کشته می شوند. پدرش گفت فقط تعداد کمی از این لاک پشت ها موفق می شوند سال های زیادی زنده بمانند.
سارا خیلی خوشحال بود که آن شب اطلاعات زیادی در مورد لاک پشت ها یاد گرفته و همین طور خوشحال بود از این بابت که یک خانواده دارد و والدین و برادر و خواهرش به او کمک می کنند و از همان روز اول که بدنیا آمده همه مواظبش بودند و از او خیلی خوب مراقبت کردند و می کنند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻