*﷽*
#شهیدانه
چند ماهی بود که قصد ازدواج داشتم. اما چون پول کافی نداشتم موفق به این کار نمیشدم، متوجه نشدم کیوان از کجا میدانست که مشکل مالی دارم چون به کسی این موضوع را نگفته بود. روز قبل از اعزام به جبهه آمد دم در خانه ما ، مبلغ 3 هزار تومان به من داد و گفت: این تموم کمکی بود که میتونستم بهت بکنم.
بعد هم گفت: اگه زنده موندم، هر وقت داشتی پس بده ، اما اگر خدا توفیق داد و شهید شدم نوش جانت، پول را همراه یک جلد قرآن مجید به من داد.
#شهید_کیوان_تاجیک
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#عاشقانه_شهدا💞
میگفت:
بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب #اعتقاداتم اجازه نمیده.
منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت...
اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو...
پس #خودش چی میشد...
لحظه آخر بهش پیامک زدم ، گفتم: راضی ام به رفتنت...
دوست دارم تمام تلاشت #دفاع باشه...
منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم.
تو فقط دعا کن...
کاش میدونستی چه #تکیه_گاه محکمی هستی...
#هدیه تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت...
فاطمه ی عزیزم
مهرتان سنجیده ام
خوبان فراوان دیده ام
اما تو چیز دیگری... 💕💞💕
#شهید_حسن_غفاری
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
💢ما حاضریم از گرسنگی تلف شویم، ولی در برابر آمریکا زانو نزنیم.
#شهید_علی_سبک_روح
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#خاطرات_سردار
کلام نافذ حاجی پوتین رو هم کشاند وسط میدان مبارزه با تروریسم!
خودش رفته بود ملاقات پوتین، بی سروصدا و بدون هیچ بوق رسانهای.
بین حاجی و پوتین چه ردوبدل شد؟!نمیدانم!!
فقط میدانم دیپلماسی حاجقاسم کمتر از 48 ساعت جواب داد. روسها ناوشان را حرکت دادند به سمت سوریه!
نگاهم افتاد به نوشته روی پیراهن افسر روسی.. از تعجب خشکم زد!
جلو رفتم و دقیقتر نگاه کردم به فارسی نوشته بود؛ "جانم فدای رهبر" مترجم را صدا زدم و گفتم : بپرس منظورش از رهبر کیه؟ خودش جواب داد: "سیدعلی" چند دقیقه با هم صحبت کردیم از حرفهایش فهمیدم علت این علاقه کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی!
حاجی چه کرده بود با اینها خودشان هم درست نمیدانستند..
طرف مسیحی بود اما جانش در میرفت برای حضرت آقا!
📚 : کتاب سلیمانی عزیز
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
تنگه چزابه را همه با نام علی مردانی میشناسند. تا آخرین لحظات همانجا مشغول بود، پایش زخمی شد حاضر نشد برای معالجه به پشت خط اعزام شود، آنقدر آرپیجی زده بود که از گوشش خون میریخت اما بازهم دستبردار نبود. زیر آتشباران دشمن بهشدت مجروح شد، پایین تپه درازش کردیم، آخرین لحظات تقاضا کرد او را بالای تپه انتقال بدهم و صورتش را به سمت کربلا بگردانم، همین کار را کردم، زیر لب زمزمه کرد،
السلام علیک یا اباعبدالله... لحظهای بعد به شهادت رسید.
" #شهیدحسن_علیمردانی"
#یاد_عزیزش_با_صلوات
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
⚜#تولد_خان_دایی(صدام)🌸🍂
💢علیرضا رضاییمفرد از #همرزمان علی درباره به عزا تبدیل کردن مراسم تولد صدام به #فرماندهی چیتسازیان توضیح میدهد: در یک سخنرانی پیش از انجام #عملیاتی علی بیان کرد که:
«امشب شب🌙 تولد صدام است. عدنان خیرالله گفته که به چادر زنان بغداد قسم ظرف ۴۸ ساعت آینده، فاو را از ایرانیها پس میگیریم.»
💢بسیجیا! #شیرینی تولد صدام رو شما باید زودتر بهش بدید. عدنان خیرالله برای صدام میخواد خوش #رقصی کنه، اما شما برای #آبروی امام زمان (عج) میجنگید....☄
💢شوق و شور، نیروهای آماده عملیات را گرفت.همان شب🌟 خط کارخانه نمک، #کُنج جاده فاو بصره شکسته شد.
اسم اون #عملیات هم شد عملیات صاحب الزمان (عج).
#شهید_علی_چیتسازیان🌷
#یاد_عزیزش_با_صلوات
شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت، یازهرا(س)
چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شدبه سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم
دیدم گوشهای نشست، اسم حضرت فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه شانههایش میلرزد؛
آرامتر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم
" #سردارشهیدعبدالحسین_برونسی"
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#شهیدانه
باردار بودم که همسرم رفت به جبهه. وقت رفتن از او خواستم که وقتی برگشتی ، برای بچه یک دست لباس نوزاد بیاور.
خندید و گفت : به روی چشمم💞
رفت و گذشت و آمد. چه آمدنی؟!
جنازهاش را که آوردند ، از قول و قرارمان یادم نبود تا اینکه بعد از مدتی ساکش را آوردند.
محتویات آن همانی بود که قولش را داده بود : یک دست لباس نوزاد ، سوغاتی و نبات....
اینها هم هدیه ی تبرک #شهادت او برای من بود.
📚 : وصل خوبان
#شهید_رمضان_آراست
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
اےعاشقاناباعبداللہ!
بایستیشهادٺرادرآغوشگرفت
گونہهابایستیازحرارتوشوقش
سرخشودوضربانقلبتندتربزند.
#سردار_شهید_مهدےباکری
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#در_محضر_شهدا
شبی موقع خواب گفتم : خدایا علی من کجاست؟
خیلی دلم شکسته بود.داغ سه جوان بر دلم بود. شب خواب دیدم کنار نهر آب زلالی نشسته و کبوتری را به دست گرفته.
گفتم : مادرجان علی! اینجا چیکار می کنی؟
خندید و با خوشحالی گفت : مادر من منشی امیرالمومنین شده ام.
📚 : روز تیغ
#سردار_شهید_علی_ماهانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
در بيمارستان بغداد بوديم ؛ چند نفر اسير زخمی ، در يک اتاق ، مثل زندان.
ساعت 12 شب،شروع كرد به خداحافظی و حلاليت طلبی از ما، فكر كرديم می خواهند او را صبح زود ببرند اتاق عمل، حالش از همه ی ما وخيم تر بود.
وقتی خداحافظی هایش را كرد، پاهای خودش را داد به طرف قبله و خوابيد ؛
به همين سادگی رفت؛ اما به ملكوت !!
ما مانديم با اندوهی زمين گير و بغضی گلو گير...
" #شهیدفرهادمحمدی"
#یاد_عزیزش_با_صلوات
📚 شهدای غریب
*﷽*
#شهیدانه
برای انجام اعمال واجبمان مقدماتی لازمدارد ؛ #وضو می گیریم و...
برای خواندن دعا و مداحی و روضه خوانی هم با #وضو باش.
باید همیشه خودمان را در #محضر_خدا ببینیم.
#وضو به روح آرامش می دهد و انسان مهیا می شود برای توسل و گفتگو با اهل بیت(ع).
📚 : نگین هامون
#سردارشهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم