eitaa logo
لذت رهایی
8هزار دنبال‌کننده
878 عکس
556 ویدیو
41 فایل
🔸مباحث کاربردی ترک گناه 🔹مدیریت غریزه جنسی 🔸درمان تنبلی 🔹و ... ✍️ قابل استفاده برای مربیان و متربیان ID: @Jalalisimki همسنگر ما 👇 @formooleRahaee
مشاهده در ایتا
دانلود
. یکی دیگه از دلایل تنبلی شما ممکنه فکر کردن به گذشته و باشه که در گذشته مرتکب شدی که روش رها شدن از این افکار مخرب رو در دوره‌ی فعال شو برات توضیح دادم 😇 .
. . اگر کارها رو رها میکنی اگر این مشکل رو داری ، به خاطر ضعف اراده هست ، ما در دوره‌ی فعال شو بهت میگیم چطوری میتونی اراده‌ی خودت رو قوی‌تر کنی ، وقتی اراده ات قوی باشه دیگه کاری رو نصفه رها نمیکنی 😉 .
. میدونستید با استفاده از اصل پریماک میتونید تنبلی رو از فرزندانتون دور کنید؟ اصل پریماک رو در جلسات آخر فعال شو مفصل براتون توضیح دادیم 😇 .
. احتمالا شما هم مدام احساس می‌کنید که بی‌حال و خسته هستید که این از اثرات خانه داری هست ، شما دچار خستگی مزمن شدی و روش برطرف کردن این مشکل رو در دوره‌ی فعال شو براتون توضیح دادم 😊 .
. اگر نداری ما در دوره‌ی فعال شو چند تا تمرین بهت میگیم که با انجام اونا میتونی آروم آروم تمرکز خودت رو بیشتر کنی ، با تمرکز بیشتر میتونی نتایج بهتری هم به دست بیاری 😉 .
. اکثر افراد شاغل دچار ترس از شکست و یا ترس از موفقیت هستن ، بله ترس از موفقیت ، یه ترس هست که خیلی از افراد دچارش هستن اما خبر ندارن ، و این ۲ نوع ترس باعث میشه فرد نتونه پیشرفت کنی ، اگر خیلی وقته در کار خودت پیشرفت نداشتی دچار یکی از این ۲ نوع ترس هستی که ما در فعال شو بهت گفتیم چطوری باهاش مقابله کنی ✨ .
فقط بعد از ۶ جلسه از ۲۳ جلسه‌ی دوره ☝️🏻
ببینید ، با دیدن فقط یه جلسه چه اتفاقی افتاده 😊
🌱 دوره‌ی مجازی فــــــعّال‌شـــو 👈🏻 درمان 👈🏻 تقویت ➕ برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام در دوره به آیدی ادمین دوره پیام بدید👇🏻 ➡️ @Admin_hmsrdr ➡️ @Admin_hmsrdr 👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
. پیام سنجاق شده و بعدشو حتما بخونید ✦ اونجا کلی درباره دوره حرف زده شده ✦ ✦کلّی‌پیام از دوره هم هست✦ .
. میخوای واسه خودت یه قدمی برداری ؟ 🤔 این دوره میتونه آینده‌ت رو کنه! 😎 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه سوری یادتونه؟ اینجا انگار کارخونه یا فروشگاه بزرگ فشفشه ست که آتیش گرفته ... هیچی نمیشه گفت، ولی انصافا این حجم از نورافشانی رو جایی ندیده بودم 😐 @LezateRahayi
یک داستان درجه یک میفرستم براتون
لات‌های مست و نَفَس مسیحایی شیخ 🔻 🔻؛
✦ ═════════᪥ꙮ᪥══ ✦ ✦ لات‌های مست و نفس مسیحایی شیخ این قسمت از زبان سید احمد کربلایی، استاد آیت الله قاضی می‌باشد، که از استادش ملاحسینقلی همدانی می‌گوید "[ملاحسینقلی بنوعی استاد همه عرفا و علمای بزرگ معاصر هستن]" . مقابل در اندروني اتاق (ملاحسینقلی همدانی) نشسته بودم. روزهای آخری بود که شاهد حضورش در عالم خاکی بودم. صورت پر اُبّهتش را در نظر می‌آوردم و یاد خاطراتی می‌افتادم که با او در این سالیان گذرانده بودم. . دست های خیال بر ساحت حضورم چنبره میزد و مرا به آن روزهای شیرین تکرارنشدنی پرواز می داد... . ✦ با آخوند ملاحسینقلی پیاده به زیارت عتبه سیدالشهدا علیه‌السلام رفته بودیم. در میانه راه برای استراحت به قهوه خانه‌ای رسیدیم و دیدیم صدای رقص و پایکوبی می‌آید. . آخوند چهره‌ای در هم کشید و نگاهش را به ما انداخت و گفت: «یکی از شما مردانگی کند و برود این جماعت را نهی از منکر نماید» . همه ما در حال سکوت و تعجب، ایستادیم و به او نگاه کردیم. او هم دوباره گفت: «عرض شد یکی از علمای اعلام تشریف ببرند و به این جماعت تذکری بدهند!» . دوباره سکوتی که از سر ترس و خجالت بود بر ما حاکم شد! گروهی در قهوه خانه‌ای پر از دودُ دم، مشغول رقص و آواز و قهقه و مستی اند، آخر چطور می‌شود با عَبا و عَمّامه بروی و به اینها بگویی بساطتان را جمع کنید؟! . در همین فکرها بودم که بالأخره یکی دیگر از شاگردان استاد گفت: «جناب آخوند! این جماعت مست‌اند، به نهی از منکر ما توجهی نخواهند کرد و احتمال اثر در ایشان ساقط است.» احساس خنکی وجودم را فرا گرفت و گمان کردم تکلیف از دوشمان برداشته شد استاد سرش را به نشانه تأیید تکان داد و گفت: «باشد، خودم می روم.» . ✦ هول در دلم افتاد که الآن چه می‌شود. این پیرمرد می‌خواهد برود وسط مُشتی جوان عیاش، و کاسه کوزه شان را به هم بریزد و اصلا معلوم نیست چه بلایی سرش بیاورند. . آخوند لباسش را مرتب کرد و به سمت در قهوه خانه راه افتاد، در را باز کرد و داخل شد. بوی دود جیگاره و نارگیله (قلیان) از در قهوه خانه بیرون زد. سراسیمه به دنبالش داخل شدیم و دیدیم تعداد آنها بیش از چیزی است که تصور میکردیم. آخوند وارد شد و مستقیم به سراغ سرکرده شان رفت. آدمی قُلچُماق به نظر می‌رسید. . با خود گفتم الآن آخوند می‌خواهد چه بگوید؟ آیه میخواند؟ روایت می خواند؟ در همین اندیشه ها غوطه ور بودم که آخوند رو کرد به رئیسشان و گفت: «سلام علیکم، آقا رخصت میفرمایید بنده بخوانم و شما سازش را بزنید؟ . ناگهان صدای ساز و آواز به سکوتی مرگبار تبدیل شد. رئیس که خنده اش گرفته بود، وقتی دید مُشتی طلبه با پیرمردی که سرو وضعش نشان میدهد در عمرش حتی یک موسیقی گوش نکرده، وارد قهوه خانه شده‌اند، با حالتی که آخوند را دست انداخته باشد، گفت: . «شیخ، مگر شما هم بلدی با این ماسماسک ها بازی بازی کنی؟ ملا حسینقلی لبخندی زد و گفت: «من بلدم شعر بخوانم، رخصت هست بخوانم؟ . مرد دستی به سبیل کت وكلفتش کشید و با قهقه ای گفت: «آشیخ، تو بخوان ما سازش را می‌زنیم.» با قهقه‌ای که سر دادند، تا مغز استخوانم سوخت . درست بود. من بارها تأثير نفس استاد را دیده بودم. یادم نمی رود که در نجف شروری بود به نام «عبد فَرّار» یعنی بنده فراری، که نجفی ها از دست آزارش عاصی شده بودند و همه از او می‌ترسیدند. روزی، آخوند در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام نشسته بود که عبدفرّار از مقابلش گذشت .... 👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆 رسم بر این بود که چون همه از او می‌ترسیدند، از ترس آزارش باید به او احترام می‌گذاشتند، اما ملا حسینقلی ابدأ به او محل نگذاشت. . ✦ عبد فرار که متوجه این بی اعتنایی شد، برگشت و با طلبکاری گفت: «آهای شیخ! برای چه به من احترام نگذاشتی؟ مگر من را نمیشناسی؟! . لب‌هایم را گزیدم و با خود گفتم خدا به خیر کند، الآن شَرّ به پا می‌شود. آخوند در پاسخش گفت: «مگر تو که هستی که باید به تو احترام بگذارم؟ . عبد فرار با عصبانیت و تهاجم گفت: «من عبد فرار هستم، باید به من احترام بگذاری!» آخوند سرش را پایین انداخت و در کمال آرامش گفت: «عجیب است!» - چه چیز عجیب است؟ . ✦ آخوند با چشمهای نافذش به او نگاه کرد و گفت: «عجیب، نام توست؛ چرا به تو عبد فرّار می گویند؟ اَفررتَ مِن الله أم من رسول؟ (آیا از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول؟) . ما که باورمان نمی‌شد؛ گفتن این جمله از آخوند همان و خراب شدن عالم بر سر عبد فرار، همان. . ساکت شد. خطوط صورتش در هم شکست و عرق شرم بر پیشانی‌اش نمایان شد. موعظه، آن چنان او را متحول کرد که صبح فردا خبر وفاتش را دادند. همسرش گفت: . «دیشب برخلاف همیشه که وقتی به خانه می‌رسید و من را کتک می زد، انگار معجزه‌ای شده باشد، از در مهر و محبت وارد شد. از من بسیار عذرخواهی و دل جویی کرد؛ سپس تا پاسی از شب، از این سوی حیاط به آن سو می رفت و زار میزد و مدام با خود میگفت: اَفررتَ مِن الله أم من رسول؟ تا اینکه دیدم سر سجاده رفت و آن قدر گریه کرد و نمازخواند تا بیهوش شد. . ✦ صبح به سراغش رفتم و دیدم با چهره ای پرنور جان داده است.» من و دیگر شاگردان از این رخداد بی‌خبر بودیم، اما اول صبح، آخوند گفت: « امروز برویم منزل یکی از اولیای خدا که وفات کرده و ما را به سمت خانه عبد فرّار برد. این اثرِ نفَس قُدسی ملاحسینقلی همدانی بود که بارها مشاهده اش کرده بودیم؛ اما ... ‌. این‌بار تفاوت داشت. آخر وسط قهوه خانه، آن هم بین این همه آدم گردن کلفت، ورق طوری برگشته بود که قرار بود عارفِ کامل، بخواند و عَیّاشان ساز بزنند. . صدایش را صاف کرد و با ضرب آهنگی ناقوسی، وسط دودُ دمِ قهوه خانه شروع به خواندن اشعار ناقوسیه منسوب به امیرالمؤمنین کرد: اِلهَ اِلاّ الله * حقاً حقاً صِدقاً صِدْقاً اِنَّ الدُّنْیا قَد غَرَّتْنا * وَ اشتَغَلَتْنا وَ استَهْوَتْنا یابْنَ الدُّنْیا مَهْلاً مَهْلاً * یابْنَ الدُّنْیا دَقَّاً دَقَّاً یابْنَ الدُّنْیا جَمْعاً جَمْعاً * تَفْنى الدُّنْیا قَرْناً قَرْناً ما مِنْ یَوم یُمضْى عَنّا * اِلاّ اَوْهى رُکُناً مِنّا قَدْ ضَیَّعْنا داراً تَبْقى * وَ اسْتَوْطَنّا داراً تَفْنى لَسْنا ندرى ما فَرَّطْنا *** فیها اِلاّ لَوْ قَدْ مِتْنا 🔰 معنی شعر : ای فرزند دنیا آرام باش، آرام ای فرزند دنیا در کار خود دقیق شو، دقیق‌شدنی. ای فرزند دنیا کردار نیک گردآور، گردآوردنی. دنیا سپری می‌شود پیوسته پیوسته، هیچ روزی از عمر ما نمی گذرد جز این که پایه و رکنی از ما را سست می گرداند. ما سرایی را که باقی است، ضایع نمودیم و سرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم. ما آنچه را در آن کوتاهی نموده ایم، نمی‌‌دانیم مگر روزی که چهره در نقاب خاک کشیم. ✦ ترکیبب ضرب آهنگ این شعر با نفَس الهی او، اثری بر جان آنها گذاشت که از ساز زدن دست کشیدند و شروع کردند به گریه. صدای آه و ناله و اشک و تأسف بود که سقف قهوه خانه را به لرزه می انداخت. ققنوس توبه از خاکسترِ جان‌هایشان سربرآورد و زیرورویشان کرد. . ✦ آخوند چشمان آسمانی‌اش را از روی تک تک آنها گذراند و از قهوه خانه بیرون آمد. به دنبال او ماهم بیرون آمدیم، اما صدایی که همچنان شنیده می شد، صدای گریه و زاری و آه و ناله بر گذران عمر و طنین ریشه دواندن حقایق الهی در جان های جوانانی بود که به دست ولی الهی، با چند خط شعر منسوب به شاه مردان، این چنین متحول شده بودند. . این رسم دیرینه روزگار است؛ سرانجام، چنگال تقدير، مردمان غافل بهره مند از خورشید را به کام تاریکی فراق می کشاند. . ✦ حالا حال آخوند به هم خورده بود. به کربلا آمده بودیم. سایۂ غم، چهره تمامی شاگردان را در هم کشیده بود. من که سال ها خدمت او را کرده بودم، نگران و غم زده به در بسته اتاقی می‌نگریستم که در آن بستری بود و در کنار دوستان و مریدانی که هرکدام در حیات خود ستاره ای پرفروغ شدند، منتظر خبری از اندرونی نشسته بودم. ✂️ برشی از کتاب کهکشان نیستی، ص ۵۱ ✦ ═══════᪥᪥════ ✦ 💬 کانال لذت‌رهـــایی 👇 https://eitaa.com/joinchat/2745303090Cdf5b6544f2
این داستان عالیه👆👆 💥 حتما بخونید 👌✔️
👆👆👆 خیلی اینو پرسیدین 👆👆👆
میدونم همتون عصر جدید رو نگاه میکنین🍊
خیلی احساسی شد واقعا ..😔
ولی برا مادر سنگین‌ترین اتفاق، از دست دادن فرزندشه .. خییییلی سنگینه این اتفاق ، خییییلی.. انگار که جسم‌شون دیگه فقط در ظاهر سرپاست .. دیگه روح و طراوت قبلی رو ندارن...!! خدا همه مادرها رو حفظ کنه .. مادر، مهربانیه .. خود مهربانی .. ببینید چقدر این حس دَرشون قویه، که به نوعی میزان سنجش محبت، مهربانی و دوست داشتن، مادر و عشق مادر است♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمناک‌ترین جداییِ کل زندگیم بود خواهرزاده‌م بود، ۲۲ سالش بود، سرباز؛ تازه عقد کرده بود .. ولی چند ماه پیش تو یه تصادف از دستش دادیم .. این ماجرا برامون خیلی سنگین بود .. مخصوصا برای مادرش .. با دیدن عصر جدید یاد رضا افتادم با این اتفاق با چشم‌هام دیدم که مادر، بدون پسر جوانش، ذره ذره آب میشه .. داغش برای همه‌مون سخت بود اما برا مادرش خیلی سخت‌تر .. خدا رحمتش کنه..!!
لطفا اگه براتون امکانش هست یک حمد و یک سوره برای روح رضا بخونید 🙏🌷🖤
ببخشید اگه فضای کانال کمی عوض شد🙏🙏 یک دفعه‌ای شد حقیقت...!!
•• ممنون از پیام‌های تسلیت ••