8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🌷 مهمترین اتفاقی که با ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه میفته، چیه؟
🌸 #امام_زمان
🌸🕊
@deltang_darya 🦢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پزشکیان در حوزه تخصصی خود که سالها در آن کار کرده است هم نمیداند وزن قلب حدود ۳۰۰ گرم است،بعد چگونه در حوزه اقتصاد که به گفته خودش میگوید من از آن سر در نمیآورم میخواهد مملکت را گل و بلبل کند؟
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
✅کانال #میثم_تمار 👇
@meysame_tammarr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلایی که اقتصاددانان لیبرال بر سر اقتصاد در دوران روحانی آوردند. از زبان خود روحانی!
@BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 به کی رأی بدیم؟
خیلی ساده و با زبان همهکس فهم👌
12_3_Mahdi_Rasuli(Jalasate_Haftegi_18_Shahrivar)_(www.rasekhoon.net).mp3
8.51M
روضه | سلام من به مدینه
🎙 حاج مهدی رسولی
ویژه:#شهادت_امام_محمد_باقر
گویند رستم در نبرد نتوانست بر اسفندیار غالب شود. مجبور شد تا چشمان اسفندیار را کور کند.
در نبرد، دست بر درخت بیدی برد و شاخه آن شکست و در چشم اسفندیار کرد تا چشمش کور شد و رستم پهلوان گشت.
پیرمردی در نبرد حاضر بود و نبرد را می دید، با دیدن این صحنه گفت: پناه بر خدای بزرگ....
پرسیدند چه شد که چنین به هیجان آمدی؟ گفت: 20 سال پیش اسفندیار نوجوانی بود که بچه یتیمی بر او خندید. اسفندیار عصبانی شده و از درخت بیدی که این جا بود، شاخه ای شکست و آن قدر بر سر و صورت او زد که چشمانش کور شد.
طفل یتیم خون چشمش با اشک چشم اش آمیخت و شاخه درخت بید را گرفت و انتهای شکسته شاخه را نزدیک چشمش آورد و خون و اشک چشمش بر آن مالید و بر زمین فرو کرد و گفت: ای شاخه درخت بید، مرا با تو به ناحق و با تکیه بر زور بازوی اش، اسفندیار کور کرد. من تو را به نیت دادخواهی بر زمین زدم، اگر من زنده هم نبودم، تو عمرت بر زمین خواهد بود، انتقام مرا از ظالم بگیر. وگرنه در آن دنیا تو را نخواهم بخشید که مرا با تو کور کرده است.
چند سال بعد آن طفل یتیم با دوستانش صحرا رفت و چند گرگ به آنها حمله کردند. دوستانش فرار نمودند اما او نابینا بود و راه را نتوانست پیدا کند و طعمه گرگ ها شد. و نتوانست انتقام خود را بگیرد ولی این شاخه درخت پیام او را شنید و با او پیمان بست و کنون بعد از سالها پیمان خود را عملی کرد و با هدیه شاخه ای از خود به دست رستم، چشمان ظالم را کور کرد.
👳 @mollanasreddin 👳
📚جوانی تصمیم گرفت از دختر موردپسندش خواستگاری کند، اما قبل از اقدام به این کار، از مردم درمورد آن دخـتر جـویای معلومات شــد.
🔹مردم چنـیـن جـواب دادنـد:
ایـن دخـتـر بـدنـام، بیادب، بدخـو و خـشـن اسـت.
🔸آن شـخـص از تـصـمـیـم خود منـصـرف شـد، بـه خـانـه برگشـت و در مـسیر راه با شـیـخ کهـنسالی روبهرو شد.
🔹شـیخ پرسید:
فرزندم چه شده؟ چرا اینقدر پریشان و گرفتهای؟
🔸آن شخص قـصـه را از اول تا آخـر برای شیـخ بیان نـمـود.
🔹شیخ گفت: بـیا فرزندم من یکی از دخترانم را به عقد تو درمیآورم، اما قبل از آن برو و از مردم درباره دخترانم پرسوجو کـن.
🔸شخـص رفت و از مردم محـل درمورد دختران شیخ سؤال کرد و دوباره به نزد شیخ آمد.
🔹شیخ از آن جوان پرسـید: مردم چه گفتـند؟
🔸جوان پاسخ داد: مردم گفتند دختران شیخ، بسیار بداخـلاق، بـیادب، بیحیا، فاسق و بیبندوبارند.
🔹شیخ گفت: با من به خـانه بیا!
🔸وقتی آن شخص به خانه شیخ رفت، بهجز یک پیرزن، کسی را ندید و آن پیرزن، همسر شیخ بود که بهخاطر عقیم و نازابودنـش هیچ فرزندی به دنیا نیاورده بود.
🔹زمانی که آن شخص از دیدن این حالت شوکه شد، شیخ به او گفت: فرزندم! مردم به هیچکسی رحم نمیکنند و دانسته یا ندانسته در حق دیگران هرچه و هر قِسمی که خواستند حکم میکنند.
💢به قضاوت مردم اعتنا نکنید؛ چون آنها به حرفزدن و قضاوتکردن پشتسر دیگران، عادت کردهاند.
👳 @mollanasreddin 👳
تمام چیزهای که در اطراف شما از ارتعاش منفی برخوردارند و سبب آسیب رسانی به شما میشوند را کنار بگذارید. از اشخاص متعصب منفی که عشق را نمیپذیرند دوری کنید
آنها توسط ذهنیت بیمارشان به تصرف در آمدهاند
ما میتوانیم این را در هالههایشان ببینیم.
کتابهای منفی در مورد جنگها را کنار بگذاريد. پوسترهای تيره منفی را از روی دیوار بردارید و بجای آن ازتابلوهای رنگی مناظر، گلها و گیاهان زیبا.. و دوست داشتنی استفاده کنيد.
از لباسهای تيره استفاده نکنيد
فیلمهای خشن و وحشتناک تماشا نکنيد
به موسیقیهای بد که دارای واژههای زیبا و لطیف نمیباشند گوش ندهيد
روح و بدنتان را از تنفر دور نگه داريد.
تمامی اینها به هالهی شما صدمه میزنند و باعث میشود شما در فرکانس پایینتری ارتعاش داشته باشید و در این صورت نخواهید توانست به ابعاد بالاتر و به نور و روشنایی دسترسی داشته باشید.
با فرکانس پایین شما تنها میتوانید در ابعاد پایینتر زندگی کنید. با پای شکسته نمیتوان از کوه بالا رفت. نخست باید خودتان را التیام ببخشید.
اجازه ندهید که به وسیله افراد منفی، گیج و سردرگم شوید. وقت خودتون را در صفحات اینترنتی که افراد منفی با گفتار بدشان به دیگران توهین میکنند و سپس هنوز ادعا میکنند معنوی یا باهوش هستند، تلف نکنید.
انرژیهای منفی که آنها خلق میکنند، به میدان انرژی شما و سلولهای بدن شما آسیب وارد میکند
برای آنها عشق بفرستید، آنها را ببخشید و سپس به جستجوی انسانهایی با هشیاری بالاتر بروید.
تنها با عشق میتوانید عشق را تشخیص دهید. با نفرت و خود بینی عشق را نمیبینید، انرژیتان را با نیروی عشق در ارتعاش بالایی نگه دارید.
👳 @mollanasreddin 👳
پسر بچه ای گریه کنان سراغ مردی بالغ رفت و صدایش زد. مرد گفت چرا گریه میکنی چه شده؟
پسرک باصدای غمناک گفت مقدار پولی پس انداز کرده بودم تا برای تولد مادرم هدیه ای بخرم ولی یک پسری جوان امد ونصف پولم را دزدید.
مرد باشنیدن این حرف گفت چرا سروصدا نکردی و کمک نخواستی؟
پسر چرا اتفاقا سروصدا کردم ولی کسی صدایم را نشنید.
مرد گفت از این بلند تر میتوانی سروصدا کنی؟
پسرک با تعجب گفت نع نمیتوانم.
مردک با شنیدن این حرف نصف پول بچه را گرفت و رفت.
✍️علی_جلالت
👳 @mollanasreddin 👳
.
امام باقر عليه السلام:
إيّاكَ وَالتَّسويفَ، فَإِنَّهُ
بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى
از امـروز و فـردا كـردن بپرهيـز؛
زيرا آن دريايى است كه هلاک
شوندگان در آن غرق میشوند.
#شهادتامامباقرعلیهالسلام
.
#گپ_روز
#موضوع_روز : «عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم.
✍️ شاید چهار پنج سالم بود، که خودم را به خواب میزدم که خانهی آقاجان بمانم و مرا نبرند خانه!
و این فقط یک فضولی بود شاید... برای شنیدن صدای مناجاتِ نیمه شبِ آقاجان، که روی ایوان خانهی گِلیشان ساعتها مینشست، گاهی نماز میخواند، گاهی چای میخورد، گاهی حافظ میخواند، و گاهی هم مثنوی «طالب و زهره» را ....
• شاید او فهمید که من تمام مدت خلوتش را بیدارم و جُم نمیخورم تا صدایش را گوش کنم، شاید هم هرگز نفهمیده باشد.
• اما تمام سهم من از همین آقاجان، «بازی» بود.
روی شانههایش مینشستم و او مرا در حیاط میگرداند و برای خودم از روی درختان میوه میچیدم. گاهی ازگیل، گاهی نارنگی، گاهی گلابی ....
• سالهاست که حالتهای عجیب آقاجان را که در کودکی برایم جالب بود میفهمم. امّا دیگر ندارمش که یواشکی تماشایش کنم.
امروز داشتم فکر میکردم ماجرای ما و امام، ماجرای من و آقاجان بود.
او دلش کجا گیر بود و نجوایش تا کجا بالا میرفت، و سهم من از او به اندازهی درکم از او بود... بازی، بازی، بازی ...
• ما قرنهاست داریم با نعمتهای خدا بازی میکنیم و حواسمان نیست.
مخصوصاً با بزرگترین نعمت خدا، که همهی خداست در کالبد انسان!
«خلیفةالله» یعنی جانشین خدا!
ما با جانشین خدا چه کردیم؟
راه به سمت خدا باز کردیم؟ یا دست توسل زدیم به او برای اینکه بازیهای دنیایمان را قشنگتر و جذّابتر اداره کند.
«عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم.
اما دیر شده بود!
※ما هنوز در دنیاییم امّا... و عرفه روز «فهم امام» است.
نگذاریم دیر بشود...
@ostad_shojae