eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
107 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_چهار آمد جلوتر و ایستاد در مسیر باریکه‌ی نور راهرو. چشم هایم را تنگ کردم
جسم‌ محمد قوه گرفت، ولی دلش نه. گاهی می‌رفت مسجد و به بچه‌های پایگاه هم سری می‌زد. با آن‌هایی که از مرخصی برگشته بودند، جمکران می‌رفتند. اگر هم خانه بود، مثل عادت قبل‌ترهایش، هرکاری از دستش برمی‌آمد، دریغ نمی‌کرد؛ حتی اگر لازم بود کمک خواهرهایش ظرف بشوید. می‌گفتم:《 مادر استراحت کن.》، جواب می‌داد:《 خوبم.》 می‌دانستم بیدار شده، اما چشم‌هایش را باز نکرده بود. داشتم با تلفن حرف می‌زدم؛ از فامیل بودند و جویای احوال محمد. تا اینکه دوباره رسیدیم به حرف‌هایی که دیگر به گوشم کهنه شده بودند. سفارش می‌کردند این‌بار محمد خواست برود، جلودارش باشم. یک کلام گفتم:《 این همه سال پای روضه امام حسین فقط گریه کردیم، بچه‌های آقا عزیز نبودن؟ یه عمر فقط به زبون گفتیم حسین؟ پای جون خودمون و بچه‌هامون وسط باشه و بازم بگیم حسین جان زندگی ما به فدات، شرطه. محمد هم خودش می‌دونه. بخواد بره، من سر راهش نمی‌ایستم؛ من کنار محمدم.》 و حرف را عوض کردم. یادم نیست چند روز گذشت. آمد و سراغ ساک و لباس‌هایش را گرفت. شسته بودمشان، تا کرده و مرتب گذاشته بودم توی کمد. خیلی عادی پرسیدم:《 کی ایشالا به سلامتی؟》 سرش را انداخت پایین. دیدم با انگشت پایش با ریشه‌های فرش بازی می‌کند. جواب داد:《 دو روز دیگه.》تنها کاری که کردم، برایش خوراکی و آجیل بیشتری گذاشتم. می‌خواستم خیالم راحت باشد، نشست کنارم و گفت:《 مامان! مگه بار اولمه؟ این همه رو کی می‌خواد بخوره؟》با خنده گفتم:《 رزمندگان اسلام.》خودش نشست و ساکش را بست. بچه‌ای نبود که برای کارهایش معطل من باشد. هیچ‌وقت راضی نبود من درگیر کارهایش باشم. می‌گفت:《 شما توی زحمت نیفتید.》این دفعه هم از جلوی در خداحافظی کردیم و حتی نایستادم تا رفتنش را ببینم. یک خروار کار سرمان ریخته بود و ماشین جهاد توی راه بود تا ترشی و مربا و سبزی‌ها را تحویل بگیرد و ببرد. حوصله‌ی نگاه سنگین کسی را نداشتم. وقت فکر کردن به حرف و حدیث‌ها را هم. با خودم فکر کردم بین این همه آدم، همین که حاج حبیب دلش با من یکیست و هی توی کار و خواسته‌‌ی دل این بچه نه نمی‌‌آورد، خدا را شکر. آن روزها، پدر حاج حبیب مریض احوال بود. از تهران به هوای زیارت حرم بی‌بی 'علیه‌السلام' راهی قم شد و آمد خانه‌مان. بی اندازه دوستش داشتم. سحر که زمزمه‌ی نماز شبش می‌پیچید توی اتاق، دلم می‌خواست فقط بنشینم و تماشایش کنم. پیرمرد، رنجور و ضعیف شده بود. نور چشمش کم شده بود. دست‌های چروکیده و لرزانش را می‌کشید روی مُهر و سروصورتش را مسح می‌کرد. گفتم:《 عمو! چند روز بیشتر پیش ما می‌مونی؟》از رحمتش می‌ترسید. خودش می‌دید چقدر خانه شلوغ است و مدام آدم می‌رود و می‌آید و کار داریم. محاسنش را گرفت توی مشتش و گفت:《 بابا! من جز زحمت چیزی ندارم برات.》 .... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 🔹ای مؤمنان! به پیشگاه خدا توبه کنید، توبه ای خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در آن روزی که خدا پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده اند، خوار نمی کند، نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان شتابان حرکت می کند، می گویند: پروردگارا! نور ما را برای ما کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی. 📗، آیه 8 ❤️ علیه السلام فرمودند: 🍀 نَحنُ نورٌ لِمَن تَبِعَنا ، وهُدىً لِمَنِ اهتَدى بِنا 🍃 ما براى كسى كه از ما پيروى كند ، روشنايى هستيم ، و براى كسى كه به وسيله ما راه بجويد ، مايه راه نمايى. 💞@MF_khanevadeh
🌺 در نگاه دینی،‌ زبان و عدم کنترل و صیانت آن، باعث بوجود آمدن بسیاری از گناهان است! -بددهانی، استفاده از القاب زشت و زننده، تحقیر، دشنام و موارد این چنینی که توسط زبان ایجاد می‌گردد، می‌تواند آرامش روانی و معنوی خانواده را تحت الشعاع قرار دهد و باعث بروز اختلافات گردد. -پس تولیدات زبان خویش را درست مدیریت کنیم! 💞@MF_khanevadeh
قابل توجه پدر های عزیز : پدرانی که از کودکی با دخترانشان رفیق هستند،دخترانی جسور،فوق العاده شاد و مستقل تربیت می کنند . احتمال انتخاب شریک زندگی اشتباه ، در این دختران نسبت به سایرین بسیار کمتر است . 🔶 تربیت فرزندان 💞@MF_khanevadeh
💑 کسی را که از لحاظ ظاهری جذب او نشده اید برای ازدواج انتخاب نکنید 🔸در همان دیدارهای اول طرف باید به دلتان بنشیند و کمی کشش نسبت به او در خود احساس کنید. 🔸اگر این حس همان زمان سراغ شما نیاید هیچ وقت نمی توانید در زندگی مشترک آن را ایجاد کنید و در نهایت دچار سردی روابط می‌شوید و کارتان به جاهای باریک می کشد. 💞@MF_khanevadeh
♻️ مهدویت یعنی امید 🔻 رهبر انقلاب: چند خصوصیت در عقیده مهدویّت هست که این خصوصیات برای هر ملتی، به منزله خون در کالبد و در حکم روح در جسم است. یکی، است. 🔹️ گاهی اوقات دستهای قلدر و قدرتمند، ملتهای ضعیف را به جایی میرسانند که امیدشان را از دست میدهند. وقتی امید را از دست دادند، دیگر هیچ اقدام نمیکنند؛ میگویند چه فایده‌ای دارد؟... 🔺️ اعتقاد به مهدویّت و به وجود مقدّس مهدی موعود ارواحنافداه، امید را در دلها زنده میکند. هیچ‌وقت انسانی که معتقد به این اصل است، ناامید نمیشود. چرا؟ چون میداند یک پایان روشنِ حتمی وجود دارد؛ برو برگرد ندارد. سعی میکند که خودش را به آن برساند. ۱۳۷۶/۰۹/۲۵ 🌷 بازخوانی روزانه‌ی توصیه‌ها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | 💞@MF_khanevadeh
موز مواد لازم آرد ۲ پیمانه تخم مرغ ۳ عدد پودرقند ۱ پیمانه(میتونید یک پیمانه شکر و بریزید تو آسیاب و چند پالس بزنید) بکینگ پودر یک ق غ دارچین ۱ق چایخوری ماست ۱سوم پیمانه روغن مایع ۳ چهارم پیمانه موز یک عدد وانیل ۱/۴ ق چ گردوی خورد شده مقداری اول از همه آرد و بکینگ پود ودارچین و سه بار الک میکنیم میذاریم کنار. بعد تخم مرغها رو با پودرشکر و وانیل خوب میزنیم با دور تند همزن تا کرم و کشدار بشه سپس موز پوره شده رو میریزیم و هم میزنیم بعد هم ماست و روغن مایع و اضافه میکنیم در حدود ۳۰ ثانیه میزنیم زیاد نزنید. حالا با دور کند همزن و یا مفتول دستی آرد و در سه مرحله اضافه میکنیم و مخلوط میکنیم و در آخر گردوها رو میریزیم و داخل قالب چرب شده ۲۳ یا ۲۵ سانت می ریزیم و در فر از قبل گرم شده به مدت ۴۵ الی ۵۰ دقیقه میذاریم . پ ن: حتما حتما از قالب میان تهی برای این کیک استفاده کنید قالب ساده مناسب نیست. بعد اینکه ماستتون سفت و بدون آب باشه کیک فوق العاده خوشمزه ایه امیدوارم درست کنید و لذت ببرید😋😋🍰 🍒 👩‍🍳 🍒 وبا 👩‍🍳 🍒 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 24 شما همدیگر را نمی توانید عوض کنید همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
احیای امشب و روزه فردا 👇 ثوابی معادل صد سال عبادت براتون نوشته میشه🌺 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هر كه اين روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود. 💞@MF_khanevadeh
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_پنج جسم‌ محمد قوه گرفت، ولی دلش نه. گاهی می‌رفت مسجد و به بچه‌های پایگاه
از خدایم بود بماند. نگه‌اش داشتم، ولی پیرمرد خیلی زود همان توانِ کم را هم از دست داد و از پا افتاد. اتاق محمد تقریبا تنها قسمت خانه بود که می‌شد برایش رختخوابی پهن کنم و پیرمرد بتواند استراحت کند. تند و تند بین کارهایم بهش سر می‌زدم. حواسم به داروهایش بود. غذایش کم شده بود. یک کاسه سوپ که می‌خورد، دلم قرار می‌گرفت. بین تمام این سرشلوغی‌ها، یک شب که حاج حبیب هم آمده بود مرخصی، حرف خواستگاری مریم جدی شد. داماد غریبه نبود و باهم رودربایستی نداشتیم؛ خواهرزاده‌ی حاجی بود و می‌شد پسرعمه‌ی مریم. دختر و پسر. جفتشان، بچه‌‌ی یک خانه بودند. تصمیم داشتیم عقدشان کنیم که پدربزرگِ بچه‌ها افتاد توی رختخواب. با حاجی و پدر و مادر داماد که صلاح و مشورت کردیم، دیدیم بهتر است زودتر یک مهمانی جمع و جور بگیریم و بیخودی دست دست نکنیم. یک روز صبح با شیرینی آمدند خانه ما. از حاج آقا روحانی وقت گرفته بودند. عقد بیشتر بچه‌هایمان را ایشان خواندند. چادر انداختم روی سر مریم و صورتش را بوسیدم. گفتم:《 مبارکت باشه مادر.》خواهر شوهرم وقتی فهمید نمی‌خواهم همراهشان بروم، هاج و واج نگاهم کرد، گفتم:《 شما عمه‌ش هستی، باباش هم که هست. من تو خونه کلی کار دارم. از اون گذشته، نمیشه که بابا تنها بمونه، خودم باید حواسم بهش باشه. می‌خواین برین یه خطبه عقد بخونن برای بچه‌ها برگردین دیگه.》 با دعای خیر و خنده راهی‌شان کردم. سر راه رفته بودند دنبال خواهرم. خیلی ساده و بدون بریز و بپاش بچه‌ها محرم شدند و انگار باری از روی دوشم برداشته شد. فصل هشتم صدای پر دادن کبوتر انگار یک قاصدک خبر بیاورد، به دلم برات می‌شد همین روزهاست که از راه برسد. سحرها، گوش و چشمم به در بود. بالاخره آمد. در را برایش باز کردم و عقب ایستادم. با سلام، به صورتم خندید، چشم‌هایش ولی سرخ و خسته بود. خم شد و دستم را بوسید. دست کشیدم روی موهایش. نشست روی پله و داشت بند پوتین‌هایش را باز می‌کرد که سرش را بالا آورد و دید خنده‌ام گرفته. موهایش خیلی بلند شده بود، تا آن موقع این شکلی ندیده بودمش. مظلوم نگاهم کرد و گفت:《 برم یه عکس قشنگ بگیرم، بعد کوتاهشون می‌کنم.》 موهای بلند، چهره‌اش را مردانه تر کرده بود، ولی هنوز پیدا بود سن و سالی ندارد؛ حتی اگر از جبهه برگشته باشد. چند ساعت که خوابید، سرحال شد و صدای شوخی و خنده‌اش پیچید توی خانه. سراغ حسن آقا، دامادمان را گرفت. گفتم:《 خیر باشه مادر.》جواب داد:《 می‌خوام براش یه پیراهن بدوزم. برای محمد آقا هم که قبلا دوختم. از من یادگاری بمونه براشون.》یک چیزی توی دلم هُری ریخت، ولی حرف را ادامه ندادم. فقط همین‌طور که داشتم از اتاق می‌رفتم بیرون، گفتم:《 زنگش می‌زنم بیاد.》 .... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم (شهادت عالم فرزانه به دست شعبان بی مخهای قداره بند اجیرشده دست سلطه گران را به مخاطبان و فرهیختگان عزیز تبریک و تسلیت می گوییم) ✅ آنچه در شیراز اتفاق افتاد ، مقدمه قائده 《نفی مطهرون》 بود! [سوره الأعراف (7): آيه 82] وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ (82) و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مىطلبند (و با ما نيستند). ✅پيامها: 1⃣ زشتتر از نافرمانى و گناه، برخورد بىدليل و غير منطقى با ناصحان است. «ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ ...» 2⃣- در تبلیغ دین خدا ، بايد آماده ى تبعيد و پذيرش و شهادت بود. «أَخْرِجُوهُمْ» 3⃣ مجرمان، براى پاكان حقّى در اجتماع قائل نيستند. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ» 4⃣- هر گاه در جامعه اى فساد زياد شد، پاكان را منزوى مىكنند و پاك بودن، جرم محسوب مىشود. «أَخْرِجُوهُمْ» ... «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» 5⃣و امااستراتژی خدا در مقابل این قوم فاسد أَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كاَنَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(84/اعراف ❤️ ❤️ 🍀 وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِكَ دَحٰاهٰا 🍃 و سپس زمین را (از زیرکعبه) گستراند. 📖 سوره النازعات آیه 30 💞@MF_khanevadeh
۴ درس مهم بچه داری ۱- به کودکت عاشقانه عشق بورز اما وابسته اش نباش چون بالاخره یک روز باید بفرستیش به دنبال سرنوشتش ۲- از هیچکس انتظار نداشته باش تا توی بچه داری کمکت کنه اگر این کار رو کردن ازشون قدردان باش ۳- زندگی بعد از بچه دار شدن خیلی تغییر میکنه، باید جرات داشته باشی و از تغییرات نترسی تا دوباره هویت جدیدت رو پیدا کنی ۴- زندگی رو سخت نگیر ، بچه داری هم قسمتی از مسیر زندگیه ، ازش لذت ببر که همه چیز در چشم بهم زدنی تموم میشه اگه من میتونستم یک نصیحت بکنم این بود که تربیت بچه رو سخت نگیرید اصول رو بدونید اما خونه رو پادگان نکنید شما چه نصیحتی برای کسایی که تازه پدر و مادر شدن دارید؟ 💞@MF_khanevadeh
نارسایی در رشد کودکان 🌱🌱به دلیل تأثیر متقابل بیماری‌های طبی زمینه‌ای بر یکدیگر که باعث ایجاد رفتارهای غیرانطباقی می‌شوند، اصطلاحات نارسایی رشد ارگانیک و غیرارگانیک اعتبار خود را از دست داده‌اند. همچنین، عوامل اجتماعی و رفتاری که به طور اولیه با مشکلات تغذیه‌ای و رشد ضعیف ارتباط داشته‌اند نیز ممکن است با مشکلات طبی، از جمله بیماری حاد خفیف و مکرر همراه باشند.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29013/ 💞@MF_khanevadeh
💑 💞مردان دوست ندارند مورد انتقاد قرار بگیرند و از زنانی كه می‌خواهند آن‌ها را با توجه به سلیقه خود تغییر دهند بیزارند، حتی اگر عاشق شریكشان باشند. 💞مردان به‌دنبال زنانی هستند كه آن‌ها را همان‌جوری كه هستند بپذیرند. اگر در یك ارتباط موفق و پرسوزوگداز عاشقانه هستید و عادت به غرزدن و انتقاداز شریك‌تان را دارید، به‌زودی شاهد فرار همسرتان خواهید بود. بهتر است تا دیر نشده یاد بگیرید كه شریك‌تان را همان‌طور كه هست دوست داشته باشید. 💞مردان از گریه كردن زنان بیزارند، به خصوص زنانی كه حتی در ساده‌ترین و كوچك‌ترین بحث‌ها اشك‌شان در می‌آید نمی‌توانند در دراز مدت مورد علاقه و توجه یك مرد قرار بگیرند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌▪️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زندگی ارام نتیجه کنترل رفتار ماست❤ 💞@MF_khanevadeh
طریقه مصرف چای ترش ✍️افرادی که دارای قند، چربی و فشارخون بالا هستند، می توانند یک تا دو نوبت از چای روزانه ی خود را به چای قرمز اختصاص دهند و برای هر بار مصرف، ۵ گرم از گل برگ های چای قرمز را داخل یک فنجان ریخته و سپس آب جوش بر روی آن بریزند و سرپوشی گذاشته، ۱۰ دقیقه بماند تا دم بکشد، سپس صاف کرده و میل کنید. 💞@MF_khanevadeh
🌸مادر، مسکنی برای ناراحتی‌ها 🔸مادران دارای قدرتی خارق‌العاده در تسکین دادن ناراحتی‌ها هستند. زمانی که از دردهایتان برای دیگران می‌گویید، ممکن است حرف شما را قطع کنند، به حرف‌هایتان اهمیتی ندهند یا حتی با مقصر دانستن خود شما، سرزنشتان کنند؛ 👈 ولی مادرها با تمام وجود و دلسوزانه به حرف‌هایتان گوش می‌دهند، از نگاهتان غم‌هایتان را می‌فهمند، ناراحتی‌هایتان را درک می‌کنند و مایه دلگرمی‌تان هستند. به زیبایی به روح شما نفوذ می‌کنند و با ظرافت آن را صیقل می‌دهند. به شما انگیزه می‌دهند تا برای حل مشکلات خود تلاش کنید. تا جایی که بتوانند، راهکاری به شما ارائه می‌دهند یا در تلاش هستند که مشکل‌تان را خودشان حل کنند. ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🌐 shamiim.ir 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 25 سهل انگاری همسر در رعایت مسائل شرعی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 من از این دنیـا ... با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌ابن‌ابیطالب(؏) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم. شادی روح و 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_شش از خدایم بود بماند. نگه‌اش داشتم، ولی پیرمرد خیلی زود همان توانِ کم ر
روز بعدش رفته بود عکاسی و وقتی آمد خانه، همان محمد بود؛ با موهای کوتاه همیشگی. یک کاغذ داد دستم و نگاهش را دزدید. گفت:《 تاریخش برای هفته‌ دیگه‌اس، زحمتش با شما. خودم نیستم تحویل بگیرم.》تا آمدم حرفی بزنم، کاغذ کف دستم بود و صدای محمد پیچیده بود توی گوشم که داشت با پدربزرگش حال و احوال می‌کرد. تا لای کاغذ را باز کردم و دیدم قبض عکاسی است. لابد خودش خیلی دلش می‌خواست ببیند با آن موهای بلند عکسش خوب شده یا نه، چه می‌دانم! محمد بیقرار بود و نمی‌توانست پنهانش کند؛ مثل یک آدم ناشی سعی می‌کرد عادی باشد، ولی نمی‌توانست. فکر کردم وقتش بشود، خودش زبان باز می‌کند؛ من و محمد حرف نگفتنی نداشتیم. زیرچشمی حواسم به رفتارش بود و به روی خودم نمی‌آوردم. میان حرف‌هایش گفت این بار فقط پنج روز می‌ماند و باید زود برگردد. و وقتی پرسیدم:《 وا مادر! پس این چه اومدنی بود؟》جواب داد:《 شد دیگه. چند روز مرخصی کوتاه دادن. منم جَلدی اومدم ببینمت و برگردم.》و چشم‌هایش را ازم دزدید. پنج روز، به چشم برهم زدنی گذشت، ولی محمد لب از لب باز نکرد؛ مثل یک یاکریم که گیر افتاده باشد و راه درو پیدا نکند، چند باری دل‌‌دل کرد و آخرش هم بدون اینکه حرفی بزند، مشغول کارهای همیشگی‌اش شد. دم اذان هرکجا بود، خودش هم می‌رساند مسجد. با بچه‌های پایگاه بیرون می‌رفتند، توی خانه به من کمک می‌کرد، گاهی کنار پدربزرگش می‌نشست و غذا و دارویش را می‌داد. اما آرام نبود. این را حتی حاج حبیب هم فهمیده بود. روز آخر، نزدیک غروب با حسن آقا رفته بود گلزار. این‌ها را حسن آقا بعداً برایم تعریف کرد. می‌گفت:《 وارد گلزار که شدیم، محمد دیگر حواسش با من نبود. ناغافل، دو سه قدمی از من پیش افتاد. ساکت بودم و نگاه می‌کردم ببینم چه می‌کند. سرش را انداخت پایین و میان قبرها راه می‌رفت. لب‌هایش می‌جنبید. گاهی می‌ایستاد و خیره می‌شد به یک نقطه. گاهی لبخند می‌زد. خیلی توی فکر بود. نگاهش را انداخت دورتر، سمت قبرهای خالی و بعد سر چرخاند سمت من. گفت:《 اون طرفا یه جای خالی هست که مال منه، وقتش هم خیلی دور نیست.》 از حرفش جا خوردم. با تشر گفتم:《 بچه، دم رفتن این حرفا رو نزن. این بار هم مثل دفعه‌های قبل، میری و سلامت برمی‌گردی ایشالا.》سکوت کرد. آن شب، بی قراری محمد بیشتر شده بود. هی رفت و آمد و لب‌هایش را روی هم فشار داد و سعی کرد حرف بزند، ولی نمی‌توانست. از اتاق می‌رفت توی هال، قدم می‌زد و بی‌بهانه سر از جلوی درِ کوچه در می‌آورد. برمی‌گشت خانه و خودش را می‌رساند آشپزخانه. در یخچال را باز می‌کرد و یک نگاه می‌انداخت و می‌بست. چندتا ظرف کثیف داخل ظرفشویی بود؛ ایستاد به شستن ظرف‌ها. محمد عادت داشت توی خانه هر کمکی از دستش بر می‌آمد، انجام می‌داد. دیدم نمی‌شود؛ بچه دارد بال‌بال می زند ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم ✅ شیاطین‌ انسی و جنی، علیه مؤمنین با عریان سازی جامعه ❌به‌عنوان نمونه، شیطان، به‌دروغ، را عامل و ملک بی‌زوال معرفی کرد❗️هلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (طه/120). یکی از اهدافِ این موجود رانده‌شده، «» آدم و حوا (ع)بود❗️فوَسْوَسَ لهَُمَا الشَّيْطَنُ لِيُبْدِىَ لهَُمَا مَا وُرِىَ عَنهُْمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا (اعراف/20) که آن دو را فریب داد و به هدفش رسید (آدم و حوا را بی‌حجاب نمود)، بَدَتْ لهَُمَا سَوْءَاتهُُمَا (اعراف/22)❗️ ❌دشمنان، در طول تاریخ، مخصوصاً در ایران معاصر، با اغفال دختران و زنان، به بهانه آزادی و...، آنان را به سمت بدحجابی می کشانند. که خدای متعال در ذات و انسان به امانت نهاده است. ✅اینجا بود که وقتی حضرت آدم و حوا دریافتند که فریب‌خورده و بی‌حجاب شده‌اند (لباس عفتِ بهشتی از تنشان بیرون آمده)، بلافاصله با برگ درختان، ، طَفِقَا يخَْصِفَانِ عَلَيهِْمَا مِن وَرَقِ الجَْنَّةِ (اعراف/22). ✅ دو امر لازم برای سعادت دنیا وآخرت ❤️ علیه السلام فرمودند: 🍃 اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید، اگر خواهان گشایش در هر امری هستید، اگر خواهان جلب رضایت‌ خداوند می‌باشید، توجّه به دو امر الزامی است: 1⃣ شناخت امام زمان علیه السلام 2⃣ اطاعت از علیه السلام 📚 مکیال المکارم جلد ۲، صفحه ۲۰ 💞@MF_khanevadeh
آغوش مادر، رحم دوم‏ آغوش مادر براى نوزاد مكان بسيار مهمیست. نوزاد بيش‏تر از آن‏كه به شير نياز داشته باشد به آغوش مادر نياز دارد. البته شير مادر تنها غذايیست كه میتواند مصرف كند؛ غذايى كه به آسانى در دسترس دارد. اما وقتى در آغوش مادر قرار میگيرد، از احساس كردن گرما و بوى بدن مادر و شنيدن صداى قلب او - كه برايش آشناست و از دنياى قبلى‏ اش در رحم مادر خبر میدهد - آرامش پيدا میکند. و به علت اين شباهتهاست كه آغوش مادر را رحم دوم مینامند. 💞@MF_khanevadeh