🌸🍃شهیده رقیه رضایی در۲۲ فروردین سال ۱۳۴۴ در خانواده ای مذهبی در قزوین به دنیا آمد🌸🍃
🌸🍃شهیده رقیه در دبیرستان از شاگردان ممتاز بود.او در دوران تحصیلی بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.به ظاهرش بسیار اهمیت می داد و بسیار شیک پوش بود .
حتی به سوهان کشیدن ناخن هایش هم اهمیت می داد.🍃🌸
🌸🍃 اما در جامعه خیلی پوشیده بودند معتقد بودند که ما بانوان زیبا هستیم و نباید در جامعه خود را نمایان کنیم..🌸🍃
🍃🌸او در سال آخر دبیرستان به این نتیجه رسیده بود که مسیر دیگری را باید انتخاب کند با آنکه می توانست یکی از بهترین رشته های دانشگاه را انتخاب کند ولی در آخرین سال تحصیلی به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد.و به حوزه علمیه قم رفت. گفته بود« من اگر به دانشگاه بروم می توانم جان انسانی را نجات دهم،اما می خواهم با معارف دینی روح انسان ها را صیقل بدهم»🌸🍃
🌸🍃پس از گذشت دو سال از تحصیل در حوزه، احساس کرد پرداختن صرف به مطالب تئوری راضی اش نمی کند؛ به همین دلیل با تعدادی از دوستانش به کردستان رفت. در آنجا به عنوان معلم پرورشی به تربیت دختران دبیرستانی پرداخت. این زمانی بود که ضد انقلاب در کردستان توانسته بود تعدادی از جوانان را جذب خود کند.🌸🍃
🌸✨دو سال و چند ماه قبل از شهادت با همسرش آشنا شد. اقوام با شناختی که از رقیه داشتند، او را به همسرش معرفی کرده بودند.آن زمان رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانون های حزب را اداره می کرد.🌸🍃
🌸🍃وقتی با هم آشنا شدند، همسر رقیه او را بسیار نزدیک به افکار و روحیه خودش یافت.🌸🍃
همسرش می گوید«آن زمان من در سیستان و بلوچستان فعالیت می کردم. مثل رقیه در حزب جمهوری بودم و وقتی به ایشان گفتم من در سیستان کار می کنم و باید به آنجا بروم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت. گفت تبعیت از همسر بر من واجب است»🌸🍃
🌸🍃همسرش می گوید« رقیه در استعداد و نبوغ و ایمان زبانزد فامیل بود»
زندگیمان ساده و بی آلایش بود 🌸🍃
🍃🌸مهریه رقیه یک سفر حج بود و چهارده سکه طلا، ازدواج با من بخاطر رضای خدا بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر.
در همسر داری اش طوری رفتار می کرد که همه اش رضایت خدا را مد نظر داشت. سر سوزنی از تکالیفش را چه نسبت به من و چه در رفتار با دیگران کم یا زیاد نمی کرد. خودش را فانی در خدا می دید. هر وقت می خواست کاری انجام بدهد، با خودش می اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟
بعد هم جوابش را به سرعت پیدا می کرد🍃
🌸🍃نفوذ کلام بسیار بالایی داشت . حرف که می زد به دل همه می نشست. اگر اظهار نظری می کرد همه را تحت تأثیر قرار می داد. حرفی را نمی زد که قبلش آن را سبک و سنگین نکرده باشد. از حرفهای پراکنده پرهیز داشت. غیبت نمی کرد،تهمت نمی زد🌸🍃
🍃🌸بسیارملاحظه کار و متواضع و خوش برخوردبود🍃
دارای ذوق ادبی بالا بخصوص در نویسندگی بود🌸🍃
🌸🍃قبل از سفر حج یک سفر مشهد با هم رفته بودیم؛که فهمیدم انس و ارتباط فوق العاده ایی با ائمه معصومین(ع) دارد. طوری با امام رضا حرف می زد بسیارصمیمانه بود .این رفتار فقط در مشهد نبود،در روزهای عادی هم همین ارتباط را با ائمه داشت.🌸🍃
🌸🍃از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا حرف می زد. نمی گفت شهادت، می گفت فنا. می گفت«این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند اما برای زن ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه ایی از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.»🌸🍃
🌸🍃سال ۶۶ با پدر و برادرش به نیابت از مادرش که فوت کرده بود و وصیت کرده بود رقیه به نیابتش به حج برود به سفر حج واجب رفت. دو تا از خواهر های من هم با کاروان دیگری به سفر حج مشرف شده بودند. روز جمعه رقیه را آنجا دیدند و می گفتند«در رفتارش یک جور سبکبالی دیده می شد انگار از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید»به آنها گفته بود که باید با آب زمزم غسل شهادت کنم.🌸🍃
🍃🌸 شهیده رقیه رضایی در راهپیمائی برائت از مشرکین در مکه مکرمه مورد هجوم رژیم آل سعود قرار گرفت و به شهادت رسید.🍃🌸
التماس دعا داریم شهیده عزیز ،ما را شفاعت بفرمایید 🙏
🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷
#شهیده_رقیه_رضایی
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
💐🌼🌺🌴🌺🌼💐
#پنجشنبه که می آید...
باز دلتنگـ #شهیدان می شوم
بی قرار #یاد_یاران می شوم
یاد آنانی که مجنون بوده اند
تشنه #اروند و کارون بوده اند
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#شهدا
#ماه_رمضان
#شهید_مدافع_حرم
#سیدمهدی_حسینی
ماه مبارک رمضان بود که عکسی برای من ارسال کرد .
پرسیدم : آقامهدی موضوع این عکس چیه؟
در جواب پیامم گفت :
سفره افطار #مدافعان_حرم را ببین همسرم .
این عکس در دست تو بماند به امانت ، تا آن زمان که من #شهید شدم، آن وقت به کسانی نشان بده که میگویند : « هر کسی بره سوریه نونش تو روغنه » نشان بده و بگو : این سفره افطار #مدافعان_حرم هست .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅
#ماه_رمضان
در جبهه ها
تیر ماه سال ۶۲، با عده ای از دوستان تصمیم گرفتیم هدیه به روح مقدس #شهدای خیبر روزه بگیریم.
تیر ماه و جنوب و گرمای بالای پنجاه درجه
حقیقتا تصمیم سختی بود، ولی مصمم بودیم، عده ای گفتند ممکن نیست، ولی عشق به دوستان #شهیدمان ما را مصمم کرده بود.
سحری حال و هوای خاصی داشت، سفره ی رنگین که املت بود و پیاز و سبزی
چون روز جمعه بود بعد از سحری و نماز صبح، دعای ندبه و اشک دوستان در فراق یاران، بسیار دلچسب بود.
تا نماز ظهر، حال عمومی دوستان پر بدک نبود، بعد از نماز جماعت ظهر، کم کم تشنگی و گرامای آتشین دشت جنوب، برای هممون اثر گذاشته بود.
همدیگر را به صبر و استقامت دعوت می کردیم، حقیقتا عطش امانمان را بریده بود ولی خللی در تصمیم وارد نشده بود
در اوج تشنگی که کم کم ضعف و بی حالی در همه هویدا شده بود، #شهید_عارف گمنام #اسماعیل_نادری، دستور برپا داد
کجا ان شاءالله ...
دوستش داشتیم، با صفا بود ...
از چادر خارج شدیم و دنبالش راه افتادیم...
ما را برد به گوشه ای از اردوگاه و زیر آفتاب سوزان
فرمود دایره وار بنشینیم
سپس با دعای فرج شروع کردند به خواندن زیارت عاشورا .....
خدایا چه کرد اسماعیل با ما، اشک امان دوستان را بریده بود، دیگر از عطش خبری نبود
وسط زیارت عاشورا جمله ای فرمود و آتش به دل دوستان زد، هنوز هم که هنوزه جگرم آتیش می گیره از آن جمله
یه ریز که اشک میریخت فرمود:
دوستان با اشک چشاتون، لب های خشکیده #علی_اصغر را خیس کنید.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺دم غروب
بریم حرم #حضرت_عباس(ع)🌺
به نیابت #شهید
✨آرمان علی وردی✨
🌷دلبرو دلداده و دلدار ابوالفضل🌷
🌷ای پسر حید کرار ابوالفضل🌷
🎤 #کربلاییوحیدشکری🌱
#رزق_هرروزمون
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#عاقبتتان_بخیر
روضه دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین
مادرم اشک فشان آب به کامم میریخت
تا که من هم بشوم بی سروسامان حسین
به گمانم که شود چادر زهرا سپرش
هر کسی گریه کند بر تن عریان حسین
این شنیدم به جنان خنده کنان پای نهد
هرکه در روضه شود مضطر و نالان حسین
هرچه فخر است در عالم همه از مکتب اوست
همه از کرب و بلا باشد و میدان حسین
جان اگر هست به تن هدیه ی جانیست که داد
همهی هستی من زاده شد از جان حسین
تاج عزّت به سرم بست ز اشک غم خود
اینچنین شد که شدم تابع فرمان حسین
گفت با عزٌت خود خو کن و ذلت مپذیر
با چنین کار نشستم سر پیمان حسین
روزه را روضه نوشتم به غلط تا شاید
بنویسند مرا خادم و گریان حسین
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسین_جـان💔
شبهاىِ جمعه سر به هوا ميشود دلم
از بس که ميزند به سرِ من هواى تو
#صلی_الله_عليک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
#روزيتون_زیارت_كـربلای_مـعـلـی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمدکاظم_توفیقی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم