eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
141 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
#ستاره‌های_زینبی 🌹چند ماه بعد عقدمون من و محمدم رفتیم بازار من دو تا شال خریدم... یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدمش. 🌹یه روز محمد به من گفت: اون شال سبزتو میدیش به من؟ حس خوبی به من میده. شماسیدی و وقتی این شال سبزت همراهمه ؛ قوت قلب می‌گیرم.. 🌹خودش هم دور دوزش کرد و شد شال‌گردنش که هرماموریتی که می‌رفت یا به سرش می‌بست یا دور گردنش مینداخت.. در مأموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادتش برام آوردن.. ✍ به روایت همسربزرگوارشهید #شهید_محمدتقی_سالخورده🌷 iD ➠ @ramzeamaliyat
#ستاره‌های_زینبی ‼️یک رفیقی داشتیم به اسم آقا هادی از طلاب و بزرگان حوزه علمیه امیرالمومنین ع شهرری بود...با شهیدخلیلی خیلی رفیق بود... ‼️بعد شهادت رسول خلیلی یه روز گفت رسول یه شب قبل اینکه بره سوریه اومد و یه سوال ازم پرسید و بعدش گفت تا زنده ام جایی نقل نکن... ‼️با تعجب گفتم چی پرسید؟! گفت رسول ازم پرسید معنی کلمه (ذاب) به فارسی چی میشه؟! گفتم یعنی دفاع یا دفاع کننده...چطور؟! ‼️شهید خلیلی گفت: میشنوم تو گوشم یه نوایی میگه #هل_من_ذاب_يذب_عن_حرم_رسول_الله ‼️آقا هادی میگفت رسول بغض کرد و گفت : هادی فردا دارم میرم سوریه... ان شاءالله که بتونم از حرم دختر رسول خدا دفاع کنم... #شهید_رسول_خلیلی🌷 #سالروز_شهادت ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
#ستاره‌های_زینبی ‼️موقعی که به خواستگاری رفته بودیم، نخستین حرفی که به خانمش گفت این بود که "اگر روزی جنگی رخ دهد من به جبهه می‌روم و نباید جلودار من شوی". به من می‌گفت "مادر، شما از من راضی باشید، می‌خواهم بروم و شهید بشوم چون اگر نروم از حضرت فاطمه زهرا(س) خجالت می‌کشم". ‼️اوایل به او می‌گفتم "دو فرزند کوچک داری که به تو احتیاج دارند" اما می‌گفت "مادر، من اگر نروم شما اینجا نمی‌توانید راحت باشید؛ من و این و آن باید برویم تا شما آسایش داشته باشید. ‼️کسی برای حفاظت از حرم حضرت زینب(س) نیست و این وظیفه ما است، باید برویم تا یک آجر از حرم حضرت زینب(س) کم نشود". ✍به روایت مادربزرگوارشهید #شهید_جواد_جهانی🌷 #سالروز_شهادت ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
#ستاره‌های_زینبی می‌گفت: رضایت بده تا به سوریه بروم، می‌گفتم: اجازه بده سنت کمی بیشتر شود. می‌گفت: شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی می‌کنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم.. #شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷 #سالروز_ولادت iD ➠ @ramzeamaliyat
🔰اعزام دوم سجاد به سوریه با فوت پدرش مصادف شده بود. این‌بار اصرارش بیشتر شد و خیلی مراجعه می‌کرد که بتواند راهی برای رفتن پیدا کند ولی خانواده‌های دو طرف با رفتن او مخالف بودیم. 🔰حتی مادرش می‌گفت بعد از فوت پدرت تو بزرگ خانواده هستی و ما به جز تو کسی را نداریم ولی سجاد خیلی به زیارت مزار شهدا رفت که بتواند هرچه زودتر به صف شهدا بپیوندد. بالاخره از تهران تماس می‌گیرند که کار اعزامش جور شده است. ۸ مرداد اعزام شد و ۱۹ مرداد هم به شهادت رسید. 🌷 ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🔹خیلی اهل شوخی و خنده بود. با هر قشری، از هر سنی ارتباط برقرار می کرد و برای ارتباط بهتر، نسبت به سن و موقعیت افراد رفتار می کرد. و همیشه هم خنده به لب داشت که امروز با اون لبخند ها و شوخی ها تصویر ها و خاطرات زیبایی تو ذهن خانواده و دوستانش نقش زده. 🔸پسرم حامد رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه. ولی یه خط قرمزی داشت، ولایت فقیه. به ولایت که میرسید می گفت منطقه ی ممنوعه است. 🔹یه دوستی داشتیم که با همه شوخی میکرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار. و با جدیت گفت: با هرکسی دوست داری شوخی کن، با خونواده م، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی. 🔸عاشق رهبر بود، و همیشه در تعریف و صحبت از دیدارهای رهبریش، از عظمت و هیبت آقا صحبت می کرد ورد زبانش در این چند وقته اخیر شده بود «که میروم تا اشک در چشمان رهبرم جمع نشود» ✍به روایت مادر شهید 🌷 ولادت : ۱۳۶۹/۸/۲۶ تبریز شهادت : ۱۳۹۴/۴/۴ لاذقیه ، سوریه