#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
افتخار دین و آیین را اگر میشد سرود
شعر اول از خدیجه لب به گفتن میگشود
ای که بر شأن بلندت کوهها زانو زدند
وی که بر خاک قدمهایت فلک دارد سجود
تو که هستی؟ که شدی همراه ختم الانبیا
در نزول وحی یا در جادهی قوس صعود
حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است
تو که هستی؟ که مقامت را محمد میستود
از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی
غیر تو بانو کسی شایستهی کوثر نبود
اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است
جود تو شد مبدأ تاریخی هجری جود
هر شب از چادرنمازت رنگ و بوی نور داشت
هر سحر با دیدن تو بخت خود را میگشود
آبرو جبریل از آب وضویت میگرفت
در پی این بحر میشد هر چه اقیانوس رود
**
با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار
غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
آهِ پیغمبر زدل برخاست تا رب ودود
ناگهان از سوی حق بر دستهای جبرئیل
پنج پیراهن برای #پنج_تن آمد فرود
پنجمین پیراهنِ این پنج تن شد قسمتت
بر تو سهمش را حسین از عرشِ حق هدیه نمود
فاطمه که دید میماند حسینش بی کفن
بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود
بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا
بافتش با اشکِ تار و بافتش با آهِ پود
از حریر کهنهای آن پیرهن را بافت تا
وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود
وقتِ غارت گشت، یک لشگر به آن گودال ریخت
یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خُود
بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت
میکشیدند از تنش از هر طرف قوم جُهود
پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون
ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود
نیمهی شب ماند یک انگشتر و یک ساربان
ختم شد غارت به خاتم... خنجری آمد فرود...
✍ #موسی_علیمرادی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه در دیدهی من آب بقا ریخته است
که در این کاسهی دل، خون خدا ریخته است
توتیا هر ملک از روضهی داغَت ببَرَد
بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است
اشک خود میخورم و نازطبیبان نکشم
در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است
چادر مادر تو اشک مرا میگیرد
اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است
من نمکگیر توأم، روز ولادتْ پدرم
در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است
**
کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد
پارههای بدنت در همه جا ریخته است
گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا
لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است؟
✍ #موسی_علیمرادی
┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
#نوکری_اهل_بیت_ع
من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
دستم مقابل کس و ناکس دراز نیست
تا روی پای نوکریام ایستادهام
✍ #رضا_قاسمی
مداح و روضهخوان و سخنران و چایریز
کارِ تمام ما درِ این خانه نوکریست
✍ #وحید_محمدی
در لباسِ نوکری، موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
✍ #علیرضا_خاکساری
من زندهام به نوکری خانهی شما!
پس نوکری به کار نگیری به جای من!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
سرمایهی من نوکریِ حضرت سلطان
هر ثانیهاَش نابترین گنجِ زمانست
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است
عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند
✍ #محمود_ژولیده
بهترین آوازهها در خادمیِ کوی توست
شهرتِ خالی زشوقِ نوکری، شهرت نشد
✍ #علیرضا_خاکساری
آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همهاش تحت لوای حَسَنین
✍ #محمدجواد_شیرازی
تا غلامت شدیم فهمیدیم
نوکری، احترام هم دارد
✍ #نفیسه_سادات_موسوی
آبروداری ما بی آبروها پای اوست
تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست
✍ #سیدپوریا_هاشمی
من مفتخر به نوکری حضرت توأم
تو سفرهدار هستی و من دعوت توأم
✍ #رضا_دین_پرور
حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا
حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین
✍ #بردیا_محمدی
از حب قیمتیِ تو قیمت گرفتهایم
با نوکری تو همه عزت گرفتهایم
✍ #علیرضا_خاکساری
عشق تو شغل شریف انبیای عالم است
در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین
✍ #رضا_دین_پرور
با نوکریِ آل علی زندهام فقط
عینِ حقیقت است کلامم، شعار نیست
✍ #احسان_نرگسی
غلام خانهی زهرا حسابمان کردند
برای نوکریاش انتخابمان کردند
✍ #وحید_محمدی
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
✍ #علیرضا_خاکساری
از نوکری توست به هرجا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست
✍ #احسان_نرگسی
مادرم با نمک روضه بزرگم کرده
من به این نوکری از کودکیام منصوبم
✍ #قاسم_نعمتی
عمری به عشق نوکریِ تو دویدهام
حالا که اوفتادهام از پا نمیخری؟
✍ #موسی_علیمرادی
ذرهای هم که آبرو داریم
همه از نوکری او داریم
✍ #مجید_گل_دار
نوکری فاطمه محشر به دادم میرسد
از غلام مادرش آقا تشکر میکند
✍ #محمدجواد_شیرازی
دلخوشیام چیست به جز نوکری؟
حیدریام حیدریام حیدری
✍ #احسان_نرگسی
از همان روز ولادت شدهام پابستت
قِدمت نوکریام از سَنَواتم پیداست
✍ #رضا_قاسمی
مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا
نوکریِ خانهی زهرا به دردم میخورد
✍ #محمدجواد_شیرازی
خدمتگزار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکریِ تو شاهانه بگذرد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
هر آنکه نوکری نوکر تو را کردهست
به قول مُرشد ما، بسته است بارش را
✍ #احسان_نرگسی
با نوکریات سینهزن شوکت گرفته
هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته
✍ #محمدجواد_شیرازی
دم تو گرم و کرمخانهی شما آباد
که بین خانهی تو گرم نوکری هستم
✍ #اسماعیل_شبرنگ
•┈┈••✾••┈┈•
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه در دیدهی من آب بقا ریخته است
که در این کاسهی دل، خون خدا ریخته است
توتیا هر ملک از روضهی داغَت ببَرَد
بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است
اشک خود میخورم و نازطبیبان نکشم
در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است
چادر مادر تو اشک مرا میگیرد
اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است
من نمکگیر توأم، روز ولادتْ پدرم
در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است
**
کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد
پارههای بدنت در همه جا ریخته است
گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا!
لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است؟
✍ #موسی_علیمرادی
#حضرت_رقیه_زمینه
#حضرت_رقیه_زمزمه
یه شب توی خواب میدیدم تو آغوش تو خوابیدم
ناز منو می کشیدی روی تورو می بوسیدم
لالایی می خوندی برام سرم رو شونه تو بود
چشام خواب گرفته بود بهشتُ انگار می دیدم
اما یه دفه درد به پهلوهام نشست
تو خواب بودم بابا که اون مردک پست
مهلت نداد حتی چشامو واکنم
زد بی هوای یه طوری که پرم شکست
انقد دویدم توی صحرا که بریدم
هی زجر کشیدم منو هی زجر کشیدم
از درد دیگه خوابی به دیده هام ندیدم
بابا حسینم حسینم حسینم
موی سپیدمو ببین ، قدخمیدمو ببین
چین افتاده رو پیشونیم زجر کشیدمو ببین
نه گوشواره دارم بابا نه چادر نه زیوری
حتی دیگه تار میبینم زخمای دیدمو ببین
اما هنوز تو ویرونه منتظرم
حتما میایی لحظه های آخرم
بابا اگه نمردم از این همه زجر
میخوام تو اغوشت از این دنیا برم
سر روی خاک به یاد پاهات که میزارم
میگم که روشن میشه با تو شب تارم
مردمم می بینن که منم خدایی دارم
بابا حسینم حسینم حسینم
#موسی_علیمرادی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
.
#روز_دهم_محرم
#وداع و #گودال_قتلگاه
این بار آخر است منم روبه روی تو
تو سوی من نشستی من هم به سوی تو
کفراست کفر اگر که بهشت آرزو کند
وقتی نشسته زینب تو پیش روی تو
گریه امان نداد که ما درد دل کنیم
جان میرود زچشم من از گفتگوی تو
ای جان من مفارقت از جسم من مکن
من روبه قبله ام به خدا روبه روی تو
بوسه به حلق تو که زدم شمر خنده کرد
ای کاش خنجری نرسد بر گلوی تو
برروی تل نشستم و دیدم که ریختند
با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو
یک نیزه آه آمد و نگذاشت ضربه اش
تا جوشد از گلوی تو راز مگوی تو
در زیر دست و پایی و گم کرده ام تورا
در زیر دست پایم و در جستجوی تو
سی پاره تن تو زهم مو به مو گسست
آشفته گشته پیکرتو مثل موی تو
چیزی نمانده ازتن تو تا بغل کنم
دربین سینه ماند فقط آرزوی تو
#موسی_علیمرادی ✍
.
.
#تاسوعا
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
#غزل_مرثیه #حضرت_عباس علیه السلام
چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است
واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است
پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن
مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است
یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی
گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است
هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون
هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است
دست بریده ات را بردیده ام کشیدم
برچشم بی فروغم این دست توتیایی است
هر روزن زره را این تیر ها شمردند
بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است
چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی
از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است.
برخیز با نگاهت آرام کن حرم را
کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است
از دخترم مگیری روزی شانه ات را
بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است
بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی
این خنده های دشمن سرشارِ بی حیای است
#موسی_علیمرادی ✍
.
#حضرت_عباس_ع_شهادت
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد
زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما
نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد
چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود
تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد
به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل
زمانی که به روی خاکها از صدر زین افتاد
فلک وقتی رکاب خالیاش را دید زد فریاد
که از انگشتری آسمانهایم نگین افتاد
✍ #موسی_علیمرادی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#غزل
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای
حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای
پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام
در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای
دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر
در دست زینب است گریبان پاره ای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوباره ای
چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد
از بحر بر کنار نگردد کناره ای
با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت
جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای
پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظاره ای
جایش به روی صورت من درد می گرفت
میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چاره ای
#موسی_علیمرادی
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_زینب_س_اسارت
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
از روی نیزه بر منِ غمگین نظارهای
حرفی، کنایهای، سخنی یا اشارهای
پلکی بزن که حال حرم روبهراه نیست
کافیست بزم سوختگان را شرارهای
سوسو بزن به سوی من، ای سوی دیدهام!
در آسمان بهجز تو ندارم ستارهای
دستم نمیرسد به سر نیزهات اگر
در دست زینب است گریبانِ پارهای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوبارهای
با هر تکانِ نیزه، تکان میخورد سَرَت
جانا به گوش نیزه مگر گوشوارهای؟!
پیشانیات شکست که پیشانیام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظارهای
جایش به روی صورت من درد میگرفت
میخورد تا که بر رُخ تو سنگِ خارهای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چارهای
✍ #موسی_علیمرادی
#سبک_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_امام_رضا (ع)
ویژه #شهادت_امام_رضا (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آهسته میآمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی بر جگر بود
زیر سر مهمانی اجباریاش بود
وقتی که میآمد عبایش روی سر بود
از بس میان کوچهها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود
با آه میافتاد و بر میخواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصهی آن کوچهی تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود
بال و پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود
سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضهها اهل نظر بود
وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینهاش پر دردسر بود
وای از دمی که رفت بالا خنجر کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود
*شاعر : #موسی_علیمرادی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
#زمزمه
#پنجم_صفر
دختر غم زده خرابه هام
آرزویی ندارم غیر بابام
میخوام امشب تا سحر صدات کنم
ولی لکنت افتاده توی صدام
من که تو آغوش تو میخوابیدم
قبل خواب باید تورو می بوسیدم
حالا سر به روی خاکا میزارم
دیدنت تو خوابه تنها امیدم
اگه من پرم شکست بابا فدات
چشامم نمیبینه فدا چشات
پر زخمم ولی من یه درد دارم
بابایی خیلی دلم تنگ برات
روی خاکا بابایی کشیدمت
خم شدم یه دل سیر بوسیدمت
تموم غصه من همین شده
وقتی رفتی خواب بودم ندیدمت
رفتی و با سیلی از خواب پریدم
نفسم بند اومد از بس دویدم
تا صدات زدم بابا منو زدن
پناهی جز عمه زینب ندیدم
بابا کل حرم و آتیش سوزوند
چادر خواهرمو آتیش سوزوند
اگه شونه نمیشه موی سرم
معجر رو سرمو آتیش سوزوند
گل سر دیگه برا موهام نخر
دیگه خلخال واسه پاهام نخر
لاله گوشم ببین زخمی شده
گوشواره بابا دیگه برام نخر
من که بودم روز آهوی حرم
نمیتونم دیگه حتی راه برم
همش از قافله ها جا میمونم
تازیونه می رسه تا ببرم
بابایی بال و پرم درد میکنه
زخمای چشم ترم درد میکنه
از شبی که افتادم از رو ناقه
هنوزم موی سرم درد می کنه
مثل شمعی پیکر من آب شده
صورتم با زخم سیلی قاب شده
مثل مادرت که بی هوا زدن
بی هوا زدن تو این جا باب شده
شبی که گم شده بودم زجر اومد
عمو جون نشنوه بابا بد می زد
قد به من به چکمه هاش نمی رسید
بی هوا به پهلو هام .... می زد
اومدی و گره من وا شده
آخرای عمر این زهرا شده
هر کسی منو تورو دیده می گه
این سه ساله پیرتر از بابا شده
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه
#موسی_علیمرادی ✍
..................
.
#پنجم_صفر
اومدی ولی چرا دیر اومدی
حالا که رقیه شد پیر اومدی؟
صورتت اون صورت همیشه نیست
چرا با اینهمه تغییر اومدی
خودمم خیلی عوض شدم آره
صورتم یه جای سالم نداره
تا میام یه خرده آروم بگیرم
زجر ملعون میاد و نمیزاره
چرا انقد شدی مختصر بابا
دلمو کردی شکسته تر بابا
دیگه هیچکسو به جز تو نمیخوام
منو امشب با خودت ببر بابا
تا حالا قدّمو خم دیده بودی؟
تا حالا موهامو کم دیده بودی؟
تو خونه بی روسری دیده بودیم
توی بازار چی؟ بازم دیده بودی؟
وای اگه ضربه به ابرو بخوره
پنجه ای گره به گیسو بخوره
مادرت حالمو بهتر میدونه
وای اگه لگد به پهلو بخوره
تو نباشی حال و روزم همینه
تازه اوضاع خیلی بدتر از اینه
نمیدونم که خبرداری یا نه
حجابم همین یه تیکه آستینه
روز و شب گرسنگی کشیدنو
کوچه کوچه طعنه ها شنیدنو
حاضرم تجربشون کنم ولی
نشنوم حرف کنیز خریدنو
#علی_ذوالقدر ✍
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه
.