مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#مرور_زندگی_امام_حسین 43 اما عباس... اول حضرت را از زبان امام سجاد ببینیم: خدا رحمت کند عمویم عباس
#مرور_زندگی_امام_حسین 44
صدای العطش کودکان خیام را پر کرده بود. مشک را برداشت و بدون تعلل به سمت شریعه فرات شتافت. در مسیر حیدر وار جنگید و توانست وارد شریعه شود. دست زیر آب برد تا بنوشد که یاد تشنگی امام افتاد و آب بر آب ریخت و گفت: ای نفس! بعد از حسین جز ذلت نیست، مبادا پس از او زنده باشی. حسین شربت مرگ☠ را می نوشد و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟😣 این شیوه من نیست و نه کار کسی که صادق و امین مولایش مولایش باشد.
عباس از شریعه بیرون آمد و با تمام وجود عزم خیام حسینی را کرد. مسیر از نخلستان🌴 می گذشت و چه مکان خوبی برای ترسویان که پنهان شوند و عباس را غافلگیر کنند. از هر طرف تیر بود که می آمد و کسی در این بین آمد و دست راست عباس را قطع کرد... اما برای عباس انگار فقط امر امامش مهم بود نه دست قطع شده اش؛ چرا که گفت: به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید ، باز هم از دین و امام صادق و با تقوایی که فرزند پیامبر است حمایت می کنم.
مشک بر دوش چپش و شمشیر🗡 به دست چپ بود و می جنگید که حکیم بن طفیل با ضربتی دست چپ او را هم قطع کرد.😭
با توجه به شواهد و رجزی که عباس بعد قطع دست چپش خوانده پس آن موقع مشک به دندان نبوده و به نظر دست مبارکشان از مچ قطع شده و مشک بر شانه و به کمک ساعد حفظ می شد...
عباس گفت: ای نفس از کفار نترس، تو را مژده باد به رحمت خدا. تو به زودی با پیامبر محشور می شوی. دست چپم را به ستم بریدند، خدایا در آتش🔥 دوزخ بیندازشان.
تیر باران عباس ادامه یافت. اینجا مشک را به دندان گرفت. خیلی تلاش کرد تا مشک سالم بماند. اما نشد...😞
تیری که به عباس نخورد او را کشت...
تیری به مشک خورد، تیری به سینه اش و تیری به چشمش. لعینی با عمود بر سر عباس زد. مانند پدرش شد و از اسب به زمین افتاد...
اینجا بلند گفت: ای اباعبدالله، خداحافظ. برادر مرا دریاب...
حسین با سرعت خود را به عباس رساند. دست های بریده را در راه دید و بوسید، در کنار بدن عباس گفت: برادرم اباالفضل، الان کمرم شکست و تدبیرم گسست...😭
امام برادرش را همانجا گذاشت تا بگوید او متفاوت است و باید جایگاهی جداگانه داشته باشد...
در خیام، سکینه دختر امام از عمویش پرسید و امام خبر شهادت را دادند و همه فغان برآوردند.😭
زینب کبری گفت: ای برادرم، ای عباس، وای از بی کسی ما بعد از تو.
این نشان دهنده عظمت عباس در بین خاندان امام است. او وزنه ای بود که رفت...
بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریا دل حسین
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️ @masjed_gram
💔نزدیک #اربعین دل جاماندههاگرفت
😔یک بینوا برای خودش ربنا گرفت
💔هرکس رسید سوال کرد زائری؟
😔ازاین سوال دل پرخون ماگرفت
#جـامـاندهےاربعـیــن
⚫️ @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
❣ رفتم وضو بگیرم و آماده بشم برای نماز صبح ...
آروم حرکت کردم تا به نماز خونه گردان رسیدم.
هنوز ساعتی تا اذان صبح مونده بود ... جلوی نماز خونه یک جفت کتونی چینی بود.
توجهم بهشون جلب شد. 😎
❣ نزدیک که رفتم متوجه شدم کسی توی نماز خونس و مشغول مناجاته 👌
به شدت اشک می ریخت.
اونقدر شدید گریه می کرد که به فکر فرو رفتم.
با خودم گفتم : خدایا این کیه که تو دل شب اینطوری گریه می کنه!؟ 🙁
خواستم برم داخل ولی گفتم خلوتش رو به هم نزنم
پشت در ایستادم. ✋
گریه هاش روی من هم اثر کرد👌
ناخواسته به حالش غبطه خوردم ... خودم رو سرزنش می کردم و اشک می ریختم.
❣ با خودم گفتم : ببین این بچه بسیجیا چطور قدر این لحظه ها رو می دونن.
ببین چطور با خدا خلوت کردن
هنوز نتونسته بودم تشخیص بدم اون فرد چه کسیه ...!
موقع اذان برگشتم و وارد نماز خونه شدم.
دیگه رفته بود !
وقتی به محل مناجاتش رسیدم باورم نمی شد ...
هنوز محل مناجاتش از اشک چشماش خیس بود 🙏
خیلی دوست داشتم بدونم اون شخص کیه ....
❣ کفشای کتونیش حالت خاصی داشت ، توی ذهنم مونده بود
روز بعد به پاهای بچه ها خیره شدم
بلاخره همون کتونی رو توی پاش دیدم.
سید خوبی های گردان سید مجتبی علمدار بود.👌
#شهید_سید_مجتبی_عـلــمــــدار
#راوی_دوست_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
✖️باجههای ارزی در عراق شبانهروزی شدند
▪️دبیر ستاد مرکزی اربعین با اشاره به اینکه تاکنون ۱۱۶ هزار و ۸۵۲ نفر متقاضی دریافت دینار اربعین هستنند،گفت: باجههای #ارز ی برای تسهیل دریافت دینار زائران در #عراق از امروز شبانهروز فعالیت میکنند.
#اربعین
🆘 @masjed_gram
#ریحانه
مطمئن بودم به اندازه کافی #قوی هستم تا بتوانم یکی از نمادهای ایمانم؛ یعنی #حجاب را برگزینم.✅
باور داشتم این کار سبب میشود نزدیکی بسیار زیادی را به #خدا احساس کنم💚
البته برایم سخت بود بین مردمی زندگی کنم که به حجابم خیره میشوند و بخاطر آن احساس خوبی درباره من ندارند!😐 اما میدانستم اگر موفق شوم از این زل زدنها و اظهارنظرهایی که دربارهام میکنند با #افتخار عبور کنم😌، آن هنگام است که احساسی گرم درون من همهمه میکند و من به خودم لبخند خواهم زد...🙂 چون میدانم خدا مرا تماشا میکند و میدانم او میداند من دارم #تلاش میکنم تا برای #خشنود_کردن او قوی باشم؛ مثل وقتی که حس بهخصوصی دارم و اتفاقی بیهمتا و گرم درون من رخ داده که هیچکس جز خدا درباره آن چیزی نمیداند، چون #تجربه شخصی خودم است، #دوستی شخصی من با آفریدگارم✨👌
حالا که حجاب را برگزیدهام، احساس میکنم بدون آن چیزی کم دارم و وقتی حجاب نمیپوشیدم احساس میکردم از رابطهای #خاص و #عمیق کنار گذاشته شدهام⚡️
🔴حیف نیست خودمان را از رابطهای خاص و عمیق با پروردگارمان #محروم کنیم؟
قرارگـــاهفرهـــنــــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
1_1359709.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram
#تلنگر
💠سوره حدید آیه 4💠
🕋 هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا ۖ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
🌎🌔او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز "= شش دوران"آفرید؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت "و به تدبیر جهان پرداخت"
☄💥 آنچه را در زمین فرو میرود میداند، و آنچه را از آن خارج میشود و آنچه از آسمان نازل میگردد و آنچه به آسمان بالا میرود؛
❣🌈و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام میدهید بیناست
🕋 وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و خدا نسبت به آنچه انجام ميدهيد، بيناستــــــ✅
⁉️آیا شما حاضر هستید:
وقتے موبایل طرف مقابل شما در جمع
بر روے آیفون باشد، هر حرفے را بزنید؟؟؟
🎙دنیای ما بر روی آیفون است.
📻📺هم صوتی و هم تصویری
💟پس الله متعال هم صداے ما را میشنود
📟و هم ما را میبیند، الله به بندگان
خود آگاه و بیناست،
🗳 پس با احتیاط
و با ملاحظه رفتار کنیم .
🕋 إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ
♻️به راستے كه او به "حال" بندگانش
آگاهِ بيناستــــــــ
💠سوره شوری27💠
😇عاقلان را اشاره اے کافیستــــ ... !!
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#مرور_زندگی_امام_حسین 44 صدای العطش کودکان خیام را پر کرده بود. مشک را برداشت و بدون تعلل به سمت شر
#مرور_زندگی_امام_حسین 45
بعد عباس امام تنهای تنها شد. حضرت در دشت بلند گفتند: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ فغان از خیام حسینی برخاست. برخی نوشته اند اینجا علی اصغر خود را از گهواره بیرون انداخت. الله اعلم.
امام گفتند: فرزند شیر خواره ام🍼 را بدهید تا با او وداع کنم. حضرت فرزندش را به سوی دشمن گرفت و برای او طلب آب کرد.( متاسفانه برخی اشعار و نوحه ها در این مورد امام را در حالت التماس گونه بیان می کنند و مطالبی می گویند که با اصل حرکت حضرت در تضاد است.) جالب اینکه برخی مقاتل معتبر مانند ارشاد شیخ مفید این طلب آب را اصلا بیان نکرده اند و صرفا وداع را گفته اند. در هر صورت علی در آغوش پدرش بود که حرمله بن کاهل تیری پرتاب کرد و گلوی علی بریده شد.😣
امام دستانش را از خون فرزندش پر کرد و به آسمان پاشید. امام باقر فرمودند: قطره ای از آن خون به زمین نیفتاد.
بنا به برخی نقل ها در کربلا نوزاد دیگری هم به نام عبدالله رضیع به شهادت رسیده. اینطور نقل شده که او در همان روز به دنیا آمد و امام او را در آغوش گرفته بودند که تیری به آن طفل اصابت کرد. برخی هم می گویند عبدالله همان علی اصغر است. اما بنظر دو کودک بودند!
امام به میدان رفت. با حمله ای سمت شریعه شتافت. دشمن هم که این کار حضرت را دید، به سمت خیام رفت. امام به خیام بازگشتند و دشمن متفرق شد. اینجا نقل عجیبی گفته شده؛ البته همه نقل نکرده اند. امام یاران خود را صدا زدند: ای حبیب، ای زهیر و ... شما را می خوانم. اجابتم نمی کنید؟ برخیزید و در برابر این عاصیان پست، از آل رسول دفاع کنید.
نوشته اند که بدن های شهدا با صدا زدن امام تکان خوردند. این حرکت اتمام حجتی بزرگ بود...
امام سجاد می فرمایند: هر اندازه که کار بر پدرم سخت تر می شد، چهره اش نورانی تر و جوارحش مطمئن تر میشد تا جاییکه سپاهیان عمرسعد به یکدیگر می گفتند: ببینید چگونه از مرگ☠ باک ندارند!
حمید بن مسلم می گوید: هرگز کسی را که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند ندیدم که شجاع تر و پر دل و جرات تر از حسین باشد!
حضرت قدری جنگیدند و مجدد به خیام برگشتند و نزد پسرشان امام سجاد رفتند. حضرت زین العابدین می فرمایند: پدرم در روز شهادتش در حالیکه خون از سر تا پایش می چکید مرا در آغوش گرفت و به من مطالبی گفت...
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️ @masjed_gram
دۅســـتـان هـمیـــشـگۍ 🌺
بـا تـوجـہ بـہ نزدیـڪ شدن اربـعیـن، بـنده راهـي •|کــربـلا|• هـســتم .😊
مـمڪنه در ایـن ایــام فـعـاݪــیتـمون ڪم بـشـہ، امـیدۅارم بـہ بـزرگـوارے خودتـان بـبخـشــید☺️💫
انشاءالله دعـاگــوے هـمـهٔ شمـا عزیزان هـســتم🙏🏻
بـا مـا هــمـراه بـاشیــد😉❣
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا
❤️| علی اصغر خنکدار در هنگام وداع، بلباسی رو در آغوش گرفته بود و رهاش نمی کرد.😢
در بین خداحافظی بچه ها، وداع آن دو نفر از همه تماشایی تر بود.😍
دقائقی قبل از عملیات والفجر8، علی اصغر چهره ای متفکرانه به خود گرفته بود.
وقتی قایق ها🚣 بسمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان ازجاش بلند شد و گفت:
بچه ها! سوگند به خدا من کربلا را می بینم... آقا اباعبدالله را می بینم... بچه ها بلند شوید کربلا را ببینید.😭
از حرفهایش بهتِ مون زده بود😳سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانیش 😔
آرام وسط قایق زانو زد. خشک مان زده بود.😨
بصورتش خیره شدم، چون قرص ماه می درخشید و خون موهاش رو خضاب کرده بود.» 😭 |❤️
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله ✋
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
🕊|🌹 @masjed_gram