eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
749 ویدیو
39 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اومده بود مرخصی اما دلش با بچه های جنگ بود. نمیتونست بی کار بمونه جهاد گران مشغول کار بودن که با دیدن حسین خوشحالی در چهره شون جون گرفت. 😊✌️ کار به خوبی پیش می رفت با این حال حسین اون حسین همیشگی نبود. از چهر ه اش می شد فهمید میدونستم پیش ماست اما همه وجود و همه فکرش توی جبهه بود❤️ 🌷 قدری با بچه ها صحبت کرد و از حال و احوالشون پرسید و از کار... آخرم طاقت نیاورد کمی بعد اومد طرفم و گفت : برو نماز خونه رو آماده کن تا من بچه ها رو صدا بزنم و دورهم زیارت عاشورا بخونیم. با تعجب نگاش کردم ...! گفت : دلم 💔گرفته میخوام آروم بشم. -------------------- @masjed_gram
🔸شجاعت حسین زبانزد بود 💪 از بی باک بودنش توی دانشگاه گرفته تا راه اندازی تظاهرات🗣🗣 از همراه داشتن کتاب های📚 مذهبی در دانشگاه تا پخش اعلامیه🗞😨 عجیب کوشا بود ابایی نداشت از تذکر دادن به خواهران بی حجاب در دانشگاه🙆 از یاد آوری مسائل شرعی و از جذب بچه های کلاس به انقلاب✌️ برای خودم هم جالب بود که چطور بچه ها جذب حسین می شن و جذب فعالیت هاش‼️ لابد بخاطر برخورد هاش بود🤔 طوری حرف می زد و برخورد می کرد که طرف مقابلش ناراحت نشه ☺️✋ صبح زود بود🌤 باهاش همراه شدم برای آوردن وسیله ای📦 رفت سمت مغازه خرابه ای که روبه روی مسجد سرکوچشون بود در رو باز کردیم🚪و رفتیم داخل به محض اینکه چشمم افتاد به دستگاه استنسیل📇 از نوع دستگاه های تکثیر قدیم که در مدارس بود 👌 🔸 چشمام از تعجب گرد شدند😳 زیر چشمی نگام کرد😒متوجه شد که حیرت سرتا پام رو گرفته طاقت نیاوردم و پرسیدم : اعلامیه هارو اینجا چاپ می کنید ⁉️ حرفی نزد فقط لبخند زد اونجا بود که فهمیدم به غیر از کار پخش اعلامیه ها چاپ اونها هم کار خودشه✌️ 🕊|🌹 @masjed_gram
🌷 اومده بود مرخصی اما دلش با بچه های جنگ بود. نمیتونست بی کار بمونه جهاد گران مشغول کار بودن که با دیدن حسین خوشحالی در چهره شون جون گرفت. 😊✌️ کار به خوبی پیش می رفت با این حال حسین اون حسین همیشگی نبود. از چهر ه اش می شد فهمید میدونستم پیش ماست اما همه وجود و همه فکرش توی جبهه بود❤️ 🌷 قدری با بچه ها صحبت کرد و از حال و احوالشون پرسید و از کار... آخرم طاقت نیاورد کمی بعد اومد طرفم و گفت : برو نماز خونه رو آماده کن تا من بچه ها رو صدا بزنم و دورهم زیارت عاشورا بخونیم. با تعجب نگاش کردم ...! گفت : دلم 💔گرفته میخوام آروم بشم. 🕊|🌹 @masjed_gram