eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 اگر ڪـسـی او را مـی دیــد تــصــور مـی ڪــرد نـیــروی خـدمـاتــی اسـت ... 🌸 دڪتر ڪم‌ وزن بود ، ولی انرژی زیادی داشت . بہ شوخی می‌گفتم دڪتر مثل مورچہ است و می‌تواند پنج برابر وزن خودش را بلند ڪند . اگر می‌خواستیم جایی را تجهیز ڪنیم ، طوری همڪاری می‌ڪرد ڪہ اگر ڪسی او را می‌دید تصور می‌ڪرد نیروی خدماتی است . در راه‌اندازی ڪارگاه‌ها و تجهیزشان مشارڪت می‌ڪرد . می‌رفت بازار ، وسیلہ ای را ڪہ مورد نیاز بود می‌خرید . وقتی پروژه بہ ایشان ربط داشت ، همہ ڪارهای اجرایی و مالی را خودش انجام می‌داد . اگر وارد امور مالی هم می‌شد ، درست و حسابی ڪار می‌ڪرد . 🌸 یڪ بار در آزمایشگاه اسباب ڪشی داشتیم ، و ڪار بسیار سختی است . وسایل آزمایشگاهی ، هم سنگین هستند و هم حساس . قیمت آنها هم بسیار بالا است و بعضی از آنها را بہ واسطہ تحریم نمی‌توانستیم از خارج بخریم . برای انتقال آنها چند نفر از خدماتی‌ها را بہ ڪار گرفتیم . خود دڪتر هم بود و مرتب تذڪر می‌داد تا وسیلہ ای نشڪند . یڪ دفعہ پای یڪی از نیروها گیر ڪرد و یڪ وسیلہ شڪست . دڪتر او را سرزنش ڪرد . آن بنده خدا دلگیر شد و از جمع فاصلہ گرفت . چند دقیقہ بعد دڪتر رفت ڪنارش و صورتش را بوسید . گفت : از من ناراحت نباش ، اینها همہ قیمتی‌اند و ڪمتر پیدا می‌شوند . باید مواظب باشیم . 🕊|🌹 @masjed_gram
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ ↩️پوستر شماره 1 👤 #استاد_احسان_عبادی #پرسش_و_پاسخ_مهدوی تصویر باز شود .🌸☝️ 📝 @masjed_gram ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
بازهم به #پنجشنبه رسیدیم؛ به یادهمه مسافران بهشتی 🕊 آنان که روزی عزیز دل کسی بودند و امروز عکسی هستنددر قاب 🖼 خاطره‌ای درذهن وحسرتی بر دل ❤️ شادی روح رفتگان، فاتحه وصلوات 🌹 @masjed_gram
komeil-maysamtammar.mp3
8.31M
🎤 باصدای : ❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ 🌻مهدی جانم،آقای من، هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید یاد ما هم باش😔 •🎙• @masjed_gram
🌸 📚 دینا زیبایی بانوی تازه شده آلمانی هم که در جامعه الزهرا(س) قم در یکی از رشته‌های حوزوی مشغول تحصیل است در مورد مسئله می‌گوید: 🔶 وقتی مسلمان شدم خوردم که چرا چند سال از عمرم را در غفلت گذراندم و داشتن حجاب را از دست داده‌ام و حتی یک بار هم دلم نخواست به آن روزها برگردم❗️ قرارگـــاه‌فرهـــنــگۍبــاقــراݪــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
❌ از تکاثر بپرهیزید ❌ به آیه زیر دقت کنید لطفا :🌸👇 🍀🌹🍀 أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ  💠 شما را سرگرم كرد . 🌐💠⚜⚜💠🌐 ⚠️⚠️ تکاثر یعنی و . 🔰🔰 و اما 🌐💠⚜⚜💠🌐 📛⇦تكاثر در و . 💠 «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» 🍁 حضرت يوسف به هم زندانى‌هاى خود كه مشرك بودند، گفت: آيا ارباب بهتر است يا خداوند ؟ ➖〰➖〰➖〰➖ 📛⇦تكاثر در . 🍁 بنى اسرائيل مى‌گفتند: ما بر يك نوع صبر نداريم‌ ما خوردنی های دیگر همچون و و و میخواهیم 💠 «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‌ طَعامٍ واحِدٍ» 💠 «قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها» ➖〰➖〰➖〰➖ 📛⇦تكاثر در . 🍁 چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال كنند. 💠 «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» 🌐💠⚜⚜💠🌐 📛⇦تكاثر در . 🍁 قرآن مى‌فرمايد: برخى افراد به دنبال و آن هستند. 💠 «الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» ➖〰➖〰➖〰➖ 📛⇦تكاثر در . 🍁 قرآن در مقام سرزنش بعضى مى ‌فرمايد: در دامنه هر كوهى بنا مى‌كنيد. 💠 «أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ» ➖〰➖〰➖〰➖ 📛⇦تكاثر در . 🌺 اسلام براى مسئله ، راه ازدواج را تجويز كرده و بهره‌گيرى از همسر را بدون ملامت شمرده: 💠 «إِلَّا عَلى‌ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ» 🍁 و از غير راه ازدواج را تجاوز دانسته است. 💠 «فَمَنِ ابْتَغى‌ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ» 🌐💠⚜⚜💠🌐 🍁🍁 پس کسانی که مرتب در فکر خود هستند تا به این وسیله به دیگران و ، 🍂🍂 بدانند که تکاثر، انسان را از میکند. 🔔🔔 و غفلت از معاد، باعث خراب شدن می شود. 📣📣 پس مراقب باشید : و در هر زمینه ای، . قرارگـــاه‌فرهـــنــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_چهارم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💞 چند روز بعد مراسم ش
🌸🍃 🍃 ❤️ •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ صمد کمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی رفته بود سراغ زن داداشم😐 و از من شکایت کرده بود🤕 گفته بود من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفتم، فقط به این خاطر که بیایم و قدم را ببینم و با او حرف بزنم😞 چند ساعت پشت باغچه خانه کشیک دادم تا اون رو ببینم بی انصاف حتی جواب سلام منو هم نداد🤕 قدم انگار منو دوست نداره😔👌 💠نزدیک ظهر دیدم خدیجه اومد خونمونو گفت قدم عصر بیا کمکم😊 عصر رفتم خونشون داشت شام می پخت. رفتم کمکش ...غافل از اینکه برام نقشه کشیده بود😅 همینکه اذان مغرب رو دادندو هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد☺️👌 از دست خدیجه کفری شدم😕 گفتم اگه مامان و حاج اقا بفهمن هر دومون رو میکشن.😒 خدیجه گفت اگه تو دهانت سفت باشه کسی نمیفهمه😝داداشتم امشب خونه نیست و نمیفهمه😌 بعد اینکه خیالم راحت شد زیر چشمی نگاهش کردم. چرا این شکلی بود؟ کچل بود😬 خدیجه تعارفش کرد و اومد تو اتاقی که من بودم. سلام داد بازم نتونستم جوابشو بدم😬 بلند شدم رفتم اون یکی اتاق 😐👌 صدام زدن و کمی بعدم با صمد اومدن اتاقی که من بودم ...🙄 من موندم و صمد💕 اومدم از اتاق بیام بیرون که جلومو گرفت و گفت کجا چرا ازم فرار میکنی؟ بشین باهات کار دارم💁♂ سرم و پایین انداختم و نشستم. اونم نشست البته با فاصله خیلی زیاد ازمن👉 بعدم شروع کرد به حرف زدن ... منم سرم پایین بود و چیزی نمیگفتم ... آخرش عصبانی شد😠گفت توهم چیزی بگو و حرفی بزن تا دلم خوش بشه😕 ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• هر شب در ڪانال☺️👇🏻 📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
سلام آقای مهربونم✋🌸 آقا سلام میدهـم از جان و دل بہ تو ... تا اینڪہ بشنوم "و علیڪ السلام" را 💚"السلام علیڪ یا بقیة الله"💚 ❣اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْ❣ #صبحتون_مهدوے [🍃•\🌥] @masjed_gram
1_22898120.mp3
1.22M
🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح [🍃\•⛅️] @masjed_gram
🌼🍃 🍃 #دلنوشته پدر جان ...! سوگند كه آرامش اين لحظه كه خود را در حضورتان حس ميكنم با دنيا عوض نخواهم كرد ...🕊 لحظه ای كه مانند فرزندی راه گم كرده، صدايتان ميكنم و مطمئن ميشوم در سايه ی امن شما به سر منزل مقصود خواهم رسيد ...✨ دلم را به اين لحظه لحظه ها خوش ميكنم ...💞 تا روزي كه نسيم خبر آمدنتان را به جهان بدهد ...🕊 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ الله🌺 ✨🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹✨ 📝 @masjed_gram
🌹 امام علی علیہ السلام می فرمایند : سـخـن چـون داروسـت ، 💊 انـدڪـش ســود مـی بـخـشد و بـسیـارش ڪـشـنـده اسـت .❌ 📚 میزان الحڪمہ ، ج۱۰ ، ص۱۱۹ 🍃 🌸🍃 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃 🍃 آقا بیا تا زندگی معنا بگیـرد شاید دعای مادرت زهــرا بگیرد آقا بیا تا با #ظهـور چشمهایت این چشمهای ما ڪمے تقوا بگیرد ☄ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج ☄ ••🌼•• @masjed_gram
1_36809868.mp3
10.55M
👆🎼 🔹آهنگـ زیبای امام زمان(عج) 🎤 باصدای 🔖تعجیل درظهور 5 🌼|🎙 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روح الله "برادر شهید" که اومد ، رفتیم بهشت زهرا... منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم... به محض اینکه حکاک اومد، یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم! دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی ما که خشکمون زده بود وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله سالار شهیدان ... 🕊|🌹 @masjed_gram
زیارت ال یاسین.mp3
2.51M
زیارت 🎤با صدای محسن فرهمند نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند تعجیل در ظهور 14 مرتبه ☄اللہم عجل لولیک الفرج☄ •🎙• @masjed_gram
#و_هذا_یوم_الجمعہ❣ 👂 شنیدم ڪہ تو یڪ روز #جمعہ بر میگردے .... ڪدام جمعہ ؟ نمیشد اشارہ میڪردے . . . ؟🙁 ✨اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ✨ 🌼|| @masjed_gram
💭به عقیده برخی؛ ، مانع آزادے زن مےشود.⚠️ ♻️می‌دانیم که آزادی حوزه هاے متفاوتی دارد : بیان، عقیده‌، فعالیت اجتماعی، سیاسی و ... 🔺"حجاب" مانع کدام آزادے میشود؟؟ • اگر حضور اجتماعی زنان ممنوع نیست، بلکه پسندیده و قابل قبول است، • اگر گفتگو زن و مرد، فقط به عنوان دو جهت انجام اموری باشد مشکلی ندارد، بلکه گفتگو اگر با قصد و نیت نسبت به باشد است ... • اگر فعالیت‌های سیاسی زنان مانعی ندارد ... 👈دیگر کدام آزادی است که با سلب شده است⁉️ 📌مگر این که منظور از آزادی؛ و غریزی باشد😐 و البته که حجاب چنین ☝️ را تهدید می‌کند و هم همین است✅ قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
📚 ﺭﻭﺯی ﻣﺮﺩی ﻓﻘﻴﺮ،ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ🍇، ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ، ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥِ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺗﺒﺴﻤﻲ😊 ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ،ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ😒 ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ🍇 ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ😍 ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ . ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !!☹️ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ😊 ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ🍇 ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ😐 ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ . 🔸" ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺯﯾﻦ ﺃﺧﻼﻗﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺑﺤﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻟﻪ " 🔹ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ نشکنیم. 📝 @masjed_gram
#غروب_جمعه تمام هفته گناه و #غروب‌جمعه دعا🙏 کمے خجالت از این انتظار هم خوبست😔 این هفته هم نیامدے💔 🍃💛| @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_پنجم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ صمد کمی منتظر ایستاده
🌸🍃 🍃 ❤️ •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 🔶 وقتی دید به این راحتی نمی تونه من رو به حرف دربیاره، اونم دیگه حرفی نزد. 🔹 از فرصت استفاده کردم و به بهونه کمک به خدیجه رفتم و سفره رو انداختم. غذا رو هم من کشیدم. خدیجه اصرار می کرد: «تو برو پیشِ "صمد" بشین با هم حرف بزنید تا من کارها رو انجام بدم»، ⭕️ امّا من زیرِ بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه رو انجام دادم. "صمد" تنها مونده بود. سرِ سفره هم پیش خدیجه نشستم. بعد از شام، ظرف ها رو جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم. 🌷 "صمد" به خدیجه گفته بود: «فکر کنم "قدم" از من خوشش نمیاد. اگه اوضاع این طوری پیش بره، ما نمی تونیم با هم زندگی کنیم.» ✳️ خدیجه دلداریش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعیه. کمی که بگذره، به تو علاقه مند می شه. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.» صمد بعد از اینکه چاییش رو خورد، رفت... 🔺به خدیجه گفتم: «ازش خوشم نمیاد. کچله.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همینه ... دیوونه؟! مثل اینکه سربازه. چند ماه دیگه که سربازیش تموم بشه، کاکُلش در میاد.»☺️ 🔹 بعد پرسید: «مشکل دوم؟!» گفتم: «خیلی حرف می زنه.»😐 🎗خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره داره. صبر کن تو که از لاکَت درآیی و رودربایستی رو کنار بذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگه اجازه حرف زدن نداره.»😊 از حرفِ خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سرِ حرف و شوخی رو باز کرد و تا دیروقت بیدار موندیم و گفتیم و خندیدیم. 🌺 چند روز بعد، مادرِ "صمد" خبر داد می خواد به بیاد خونمون 😶 عصر بود که اومد؛ خودش تنها، با یه بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه رو گرفت و گذاشت وسطِ اتاق و به من اشاره کرد برم و بقچه رو باز کنم. 🔸 با اکراه رفتم نشستم وسطِ اتاق و گرهِ بقچه رو باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدومشون خوشم نیومد...‌! 😏 🔴 بدون اینکه تشکر کنم، همون طور که بقچه رو باز کرده بودم، لباس ها رو تا کردم و توی بقچه گذاشتم و اون رو گره زدم.❌ 🔷 مادرِ صمد فهمید؛ امّا به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگیم که قشنگه و خوشم اومده، امّا من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم.🚫 مادرِ "صمد" رفته بود و همه چیز رو براش تعریف کرده بود.😒 🌹 چند روز بعد، "صمد" اومد... کلاه سرش گذاشته بود تا بی موییش پیدا نباشه. یک ساک هم دستش بود👝 تا من رو دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک رو داد دستم و گفت: «قابلی نداره.»😊🎁 💢 بدون اینکه حرفی بزنم، ساک رو گرفتم و دویدم طرفِ یکی از اتاق های زیرزمین. 💖 دنبالم اومد و صدام کرد. ایستادم. دمِ درِ اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو رو به خدا از من فرار نکن... ببین این برگه مرخصیمه. به خاطرِ تو از پایگاه مرخصی گرفتم. اومدم فقط تو رو ببینم....»❣ 📄 به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سوادِ خوندن و نوشتن نداشتم، چیزی از اون سر درنیاوردم. 🌼 انگار "صمد" هم فهمیده بود، گفت: «مرخصیمه. یک روز بود، ببین یک رو کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمونم و تو رو ببینم. خدا کنه کسی نفهمه. اگه بفهمن برگه مرخصی ام رو دست کاری کردم، پدرم رو درمیارند.» 😰 می ترسیدم در این فاصله کسی بیاد و ببینه ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. 🔹 نمی دونم چرا نیومد تو. از همون جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیفِ منو مشخص کن. اگه دوستم نداری، بگو یک فکری به حالِ خودم بکنم....»😔 🍃 باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. اون اتاق دری داشت که به اتاق دیگه ای باز می شد. رفتم اون یکی اتاق. "صمد" هم بدون خداحافظی رفت... ساک دستم بود. ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• هر شب در ڪانال☺️👇🏻 📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚