#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
✨ در مدت زندگی مشترک خصلتهای بسیار خوبی از او مشاهده کردم. اخلاق و کردار نیکوی او، محبتهای بیمنتش، ساده زیستیاش و...که موجب شد تا به امروز بخاطر همه ی این خصایص خوبش جای خالی او را هر ثانیه احساس کنم و در دلتنگیاش غوطهور باشم.
🌺 من از عبدالرحیم تماماً خوبی دیدم و دلسوزانه بفکر من و بچهها بود. همین دسته از آدمها هستند که خدا انتخابشان میکند تا در کنار خودش منزل بگیرند.
عبدالرحیم نقش پررنگ و فعالی در بسیج داشت. همیشه سعی میکرد در همه ی مراسمات مذهبی و فرهنگی شرکت کند.
👥 جوانان محل را با ترفندهای مختلف به مسجد و بسیج میکشاند و به آنها آموزش نظامی میداد. دغدغه کار فرهنگی داشت و بدنبال جذب حداکثری نوجوانان و جوانان به مسجد بود.
بیست آبان ماه ۹۴ عازم سوریه شد. من مخالفتی با رفتنش نداشتم، چون اعتقاد و باور هر دویمان برای این مسیر یکی بود و اینکه به رفتن و آمدنهای او عادت داشتم، ولی دفعه آخر به او گفتم که نمی گویم نرو، برو، ولی این دفعه کمی رفتنت را به تاخیر بینداز تا دلتنگی من و بچهها برطرف شود ...
🤔 یادم هست که رفته بود سوریه، یک هفته از او خبر نداشتم و هیچ تماسی با من در آن مدت نداشت. منزل پدرم بودم که تماس گرفت. از شدت دلتنگی نتوانستم خودم را کنترل کنم و گریه ام گرفت.
💫 آن لحظه دلم میخواست عبدالرحیم کنارم میبود تا یک دل سیر چهره به چهره با او حرف بزنم .
#راوی_همسر_شهید
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
🕊|🌹 @masjed_gram
.
#ریحانه
حیا با عفاف چه تفاوتی دارد⁉️
✍ #عفاف به معنی پرهیز از پاسخ دادن به خواستههای نفس است
• ولی #حیا گستره وسیعتری دارد و علاوه بر عفت شامل موارد دیگر هم میشود مثلا فرد حیا میکند در برابر سگ گرسنهای غذا بخورد.
🌷حیا در جایی است که حضور شخص محترمی احساس شود ولی شخص عفیف مثلا به خاطر فواید عفتورزی یا مضرات بیعفتی بدون حضور شخص محترمی به عفاف ورزی روی آورده.
و ...
#پرسش_پاسخ
#تفاوت_عفاف_با_حیا
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
💐 سبک زندگی قرآنی 💐
🍂 بخشنده باش 🍂
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌸⇦نعنا را هر چه بچینی جایش سبز می شود، کم که نمی شود هیچ زیاد هم می شود.
🌺⇦بخشش و کرم هم مثل نعناچینی است؛ نترس جایش جایگزین میشود، پر میشود.
☺️🔰و این وعده خداست با هم ببینیم :
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
💠 سوره سبا آیه 39 💠
🕋 قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ ۚ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
📣 بگو: پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت میبخشد، و برای هر کس بخواهد تنگ میسازد؛
☺️و هر چیزی را در راه او انفاق کنید، عوض آن را میدهد؛
😇و او بهترین روزیدهندگان است!
➖➖➖➖➖➖➖➖
☺️☺️ پس هر چه بچینی او جایگزینش می کند
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_بیستودوم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💠 با رفتنش چیزی تو وجودم شکست.😔
دیگه دوریش رو نمی تونستم تحمل کنم!مهربونی رو برام تمام و کمال کرده بود، هیچ مردی تا به حال چنین رفتاری با زنش نداشت👌
هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هاش بود.روز به روز احساس و علاقم نسبت بهش بیشتر می شد❤️🌹
انگار اونم همین طوری شده بود😁
چون سر یه هفته دوباره پیداش می شد💞
می گفت: قدم! تو با من چه کرده ای! پنج شنبه صبح که میشه دیگه دل تو دلم نیست، فکر می کنم اگه تو رو نبینم، می میرم🤕
✨ همون روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام رو از خونه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاقای پدرم.
اون شب اولین شبی بود که صمد تو خونه پدرم خوابید🌹☺️
توی روستا ما رسم نبود داماد خونه پدر زنش بخوابه، صبح که بیدار شدیم صمد از خجالت از اتاق بیرون نیومد😢
❇️صبحانه و ناهارش رو بردم تو اتاق، شب که شد لباس پوشید و گفت: من میرم، تو هم اسباب و اثاثیه امون رو جمع کن و برو خونه "عموم"!
🔆 من اینجا نمیتونم زندگی کنم، از پدرت خجالت می کشم!
همون روز تازه فهمیدم حامله ام.😍
چیزی به صمد نگفتم. فردای اون روز رفتم سراغ عمو صمد.بنده خدا تنها زندگی می کرد، زنش چن سال پیش فوت کرده! گفتم عمو جان بیا در حق من و صمد پدری کن. میخوایم چن روزی مزاحمتون بشیم، بعدم ماجرا رو براش تعریف کردم.
🔶عمو از خدا خواسته شد. با روی باز قبول کرد.☺️😌
به پدر و مادرم هم قضیه رو گفتم و با کمک هم وسایل رو جمع کردیم و آوردیم.بنده خدا عمو همون شب خونه رو سپرد به من.کلیدش رو داد به من و رفت خونه مادر شوهرم و تا وقتی ما ازون خونه نرفتیم بر نگشت🙃😇
✳️چن روز بعد قضیه حاملگیم رو به زن داداشم گفتم. خدیجه خبر رو به مادرم داد.دیگه یه لحظه تنهام نمیذاشتن😊🌷
🌍یه ماه طول کشید تا صمد اومد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چن روزی که پیشم بود، نمیذاشت از جام تکون بخورم، همون وقت بود که یه تیکه زمین از خواهرم خرید؛ چهارصد و پنجاه تومان.
هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم😍🤗
صمد می گفت:تا چن وقت دیگه کار ساختمون تهران تموم میشه، دیگه کار نمی گیرم، میام باهم خونه خودمون رو می سازیم.
🔆اول تابستون صمد اومد.باهم آستین هارو بالا زدیم و شروع به ساختن خونه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش تیمور هم اومد کمکمون.
🌀تابستون گرمی بود. اتفاقا ماه رمضون هم بود، با این حال هم تو ساختن خونه به صمد کمک می کردم هم روزه می گرفتم.
یه روز با خدیجه رفتیم حموم. از حموم که برگشتیم حالم بد شد، گرما زده شده بودم🤒🤕
از تشنگی داشتم هلاک می شدم، هر چقد خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت فایده نداشت.
بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جونم که باید روزت رو بخوری😧
حالم بد بود ولی زیر بار نمی رفتم🙄
گفت: الان میرم به صمد میگم بیاد ببرتت دکتر😤
صمد داشت روی ساختمون کار می کرد. گفتم: نه... اونم طفلک روزه هست، الان حالم خوب میشه.
کمی که گذشت حالم خوب نشد هیچ بد تر هم شد.😷🤒🤕
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
1_39709688.mp3
4.47M
◾️وفات حضرت #فاطمه_معصومه سلام الله علیها
🎵تو رفتی و شد دلم کم طاقت😭
🎤میثم #مطیعی
◾️
▪️◾️ @masjed_gram
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فرقه_ضاله_یمانی
#قسمت_دهم
❌قیام نظامی پیروان یمانی❌
بعد از حادثه الزرگه، یمانی تصمیم گرفت در عاشورای سال ۱۴۲۹ قیام کند، اما یک ماه قبل از آن ۴۰ نفر از پیروانش در نجف دستگیرشده و طرح قیام در روز تاسوعا و قتلعام زائرین حرمین امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و اشغال حرمین لو رفته و شکست خورد.
گروه ضربت یمانی به فرماندهی «سید حسن الحمامی» در ساعت 9:30 صبح تاسوعا به هیئتهای عزاداری در بصره حمله و وارد مقر شرکت نفت جنوب عراق شدند. در ناصریه به تیپ واکنش سریع حمله و سرتیپ «ابو لقاء الجابری» فرمانده تیپ و «سرهنگ ابو محمد الرمیض» مسئول اطلاعات تیپ را کشتند.
پلیس نجف اشرف ۴۵ نفر از عناصر مسلح گروه الیمانی تحت عنوان «انصار المهدی» ازجمله حسن الحمامی رهبر مذهبی را دستگیر کرد
حسن الحمامی بعد از دستگیری اعتراف کرد عناصر فرقه قصد داشتند در روز عاشورا مراجع تقلید و هیئتهای حسینی را مورد هدف قرار دهند. وی در اجلاس خبری طی اعترافاتش گفت: «این گروه دارای طرفدارانی است و هدف آن حمله به مرجعیت است و هزینههای ما از کشورهای خارجی بهویژه امارات تأمین میشود.» چند روز بعد خبرگزاری بانام «ملف پرس» فاش کرد احمد الحسن یمانی به امارات و به دبی گریخته است.
پادگان الزرگه باهدف ترور مراجع
هفتم بهمن 1385 نیروهای امنیتی نجف برای برقراری امنیت و جلوگیری از حمله خمپارهای به کاروانهای عزاداری، درحالیکه در چند کیلومتری نجف به گشتزنی مشغول بودند در نزدیکی منطقه الزرگه هدف تیراندازی افراد مسلح ناشناس قرار گرفتند، در این حادثه 20 تن از افراد پلیس کشته یا زخمی شدند.
در روز تاسوعای 1428ق مصادف با 9بهمن1385 حادثه پادگان الزرگه در حومه نجف رخ داد. بالغبر 2000 نفر از اعضای گروهی موسوم به «جندالسماء» که در آن مقطع از همپیمانان فرقه یمانی بودند به همراه پیروان فرقه یمانی برای حمله به نجف اشرف در منطقه الزرگه جمع شدند تا مراجع را بکشند. پلیس عراق باهمکاری تعدادی از قبایل شیعه 200 نفر از فرقه یمانی را به هلاکت رسانید. «الگرعاوی» سرکرده جند السماء نیز که از همپیمانان گاطع بود در این حمله به هلاکت رسید. دستگیرشدهها اعتراف کردند سرکردگان این دو فرقه سخنرانی کرده و آنها را مأمور کرده بودند در نجف هزار و دویست نفر از علماء را بکشند.
جالب است الگرعاوی سرکرده فرقه «جندالسماء» که خودش ادعای قائمیت داشته است و احمد الحسن هم مدعی است پسر امام زمان است بااینحال این دو گروه باهم متحد شدند تا مراجع را بکشند. این مسئله مؤید وابستگی هر دو جریان علیرغم اختلافات به یک اتاق فرمان مشترک است.
#ادامه_دارد ...
📚منابع:
1⃣ روایت از سفینه البحار به نقل از حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ۱۳۷۶، ج 10، ص 617.
2⃣ غیبه نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج 52، ص 75
3⃣حیدری آل کثیری، محسن؛ حیدری چراتی، حجت، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
4⃣ علیاکبر مهدی پور، بررسی چند حدیث شبههناک، فصلنامه انتظار، شماره 14.
5⃣حیدری آل کثیری، محسن، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
6⃣منتخب الانوار تألیف السید علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النیلی النجفی، صفحه 343.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@masjed_gram
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🍃| بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند🖥 و چراغ اتاقشان روشن💡 ..
من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم!
نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه ها – رضا و میلاد - یهو از خواب بیدار شدم👀. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشون برده😴 و برق اتاق رو هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق رو خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است...🍃 آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد😥 و حرف نزده در اتاقش را بستم.»
شهیـد میـلاد بدری کوچک ترین شهـید مدافـع حـرم خوزستان که ملبّس شدنش به لباس روحانیت همراه با شهادتش رقم خورد🕊 |🍃
#شهید_مدافع_حرم_میلاد_بدری
#راوی_مادر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram
#ریحانه
#گفتگو
➕یه سؤال بپرسم؟🙂
➖بپرس🙄
➕میشه بگی چرا حجابتو رعایت نمیکنی؟🙃
➖خب بابا منم دل دارم، تیپ زدن و دیده شدنو دوس دارم، میخوام اینجوری خوش باشم... اصلا پوشش من به تو چه ربطی داره؟؟😒
➕باشه قبول، راست میگی به هر حال تؤم دل داری...😇
➖پس لطفا دیگه الکی گیر نده... حجاب حجاب!!!!😏 هنوز یاد نگرفتی تو مسائل خصوصی دیگران دخالت نکنی؟؟😒 پوشش یه مسئله شخصیه و پوشش من به خودم مربوطه☝️
➕باشه خب، بیخیال!!
راستی، تا حالا شده بری مهمونی و یه ظرف خوشگل پر از شیرینیهای خوشمزه و خوشرنگ خونگی که کلی هم تزئین شده بذارن جلوت و بعدم بگن، نباید بخوری⁉️
➖نه، نشده!
➕خب اگه یه وقت چنین چیزی پیش بیاد و نتونی خودتو کنترل کنی و از اون شیرینیها بخوری و دعوات کنن و بپرسن چرا خوردی؟؟؟ چی میگی؟!
➖میگم ببخشید، خیلی خوب بود وسوسه شدم بخورم...😥
➕بهشون نمیگی اگه برای خوردن نبود چرا آوردین؟؟😒
چرا تزئینش کردین و گذاشتین کنار من؟؟؟😐
➖خب آره، اصلا چرا چنین کاری بکنن؟!😕
➕خب شاید بخوان هنرشون رو به رخ دیگران بکشن... و شایدم عمدا بخوان تحریکت کنن...⚡️
➖خب که چی؟! منظورت از این حرفا چیه؟؟😑
➕صبر کن یه مثال دیگه بزنم؛ مثلا یه غذای خوشمزه که بوی خوبش هم پیچیده رو بذارن روی میز و بگن کسی نخوره❗️
گشنه هم بود نخوره!! باید جلوی خودشو بگیره🚫
👈 بنظرت اگه کسی این کارو انجام بده، دلیلش چیه؟!🤔
➖مریضه😐
➕خب باید با این آدم چکار کرد؟؟
ــ غذاشو بخوریم و فرار کنیم؟
ــ یا ازش اجازه بگیریم؟ شاید قبول کرد بخوریم! و...
➖خب اگه خیلی گرسنه باشم، ازش خواهش میکنم اجازه بده بخورم!🙁
➕اگه خواهش کردی و بازم نداد چی؟
➖پس در این صورت بیخیال میشم.
➕پس گشنگیت چی میشه؟؟ تحریکت چی میشه؟؟؟
➖صبر میکنم شاید چیز بهتری نصیبم شد.
➕اگه وضعیتت بحرانی باشه و چیزی هم نداشته باشی چی؟؟
➖نمیدونم!!!
➕این مثالایی که گفتم☝️، هر روز صدها بار با شدت خیلی بیشتر از گرسنگی، تو #مسائل_جنسی برای مردا اتفاق میافته💥
وقتی مردی یه خانمی رو میبینه که براش ایجاد #شهوت میکنه، اون موقعیت براش حتی خییییلی سختتر از موقعیت آدمیه که توی کویر تشنه باشه و آب خنک بذارن کنارش و بگن حق نداری بخوری😓
👈پس؛ شاید کسی هم که برای مردا ایجاد شهوت کاذب میکنه، به قول خودت یه آدم مریضه😉
میدونستی مردم قطب، برای شکار گرگها از یه تیغ دولبه استفاده میکنن،
و یه سمتش رو محکم میکنن تو یخ و روی سمت دیگهش گوشت میذارن... به محض این که گرگ میاد بخوره، زبونش زخم میشه و خونریزی میکنه و گرگ خیال میکنه که این گوشت تازهست و بیشتر لیس میزنه و بخاطر خونریزی شدید همونجا میمیره!
🔻حالا سؤال اینجاست؛
آیا گرگها، قربانی طمع برای زنده موندنشون میشن؟ یا قربانی طمع و فریب شکارچی؟؟
🤔به این فکر کن که واقعا خیانت مردا به همسرانشون بخاطر شهوت درونیشونه که خدا بصورت غریزی برای مصالحی بهشون داده؟ یا بخاطر فریب شکارچی که از بیرون اونا رو تحریک میکنه؟؟؟⚡️😒
💯حجاب زن باعث میشه، اساس یه #خانواده حفظ بشه و چه جهادی بالاتر از این؟؟
وقتی یه #خانواده از هم بپاشه شرایط برای فروپاشی کل #جامعه محیا میشه...😟😰
☝️پس خیانت بزرگی که در فروپاشی تمام اجتماعات و جوامع متمدن نقش داشته و داره؛ همین #بی_حجابی و #بد_حجابی و #تبرج و خودنماییه که زمینهی #شهوت_کاذب و #تحریک_جنسی مردا رو فراهم میکنه...🔥
نقشهی دشمنم برای فروپاشی جامعه ما همینه😒 میخوان تو جامعه ما خانواده تشکیل نشه و ادامه نسل ندیم تا از بین بریم⚡️ و برای این کار اول میخوان زنهای جامعهمونو وسیلهی هوسبازی قرار بدن و اینم مردا رو تو تحریکات شدید جنسی قرار میده و زمینهی بیغیرتیشون رو فراهم میکنه و در آخر فساد جامعه رو از بین میبره💥
✅پس مسئول اصلی سلامت جنسی جامعه، خود ما مردمیم،
💯 و اگه مردی خراب میشه،
حتما زنی حواسش به رفتار و کردارش نبوده...☝️😔
👈 هنوزم فکر میکنی پوشش یه مسئلهی شخصیه و به دیگران مربوط نیست⁉️
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🌺سبک زندگی قرآنی🌺
🍂پرهیز زنان از جلب توجه🍂
🌸🔰به آیه زیر دقت کنید لطفا :
🌐💠⚜⚜💠🌐
🕋 وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي....
❌همچون دوران جاهليّتِ نخستين، با خودآرايى ظاهر نشويد.
💠 #سوره_احزاب_آیه33 💠
🌐💠⚜⚜💠🌐
💠💠 خانمها باید از هرگونه جلب توجه بپرهیزند. زیرا خودنمايى نشانه ى تمّدن نيست، نشانه ى جاهليّت است.
✳️✳️ با استفاده از تعبیر«جاهلیه الاولی» برخی از مفسرین، این نكته را بیان كرده اند كه این آیه یكی از پیشگوییهای اعجاب آمیز قران می باشد. چرا كه خبر از جاهلیت دیگری می دهد كه در آینده رخ خواهد داد.
💟💟 امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه می فرمایند: «سَتَكُونُ جَاهِلِيَّةٌ أُخْرَى» جاهلیت دیگری نیز به زودی اتفاق خواهد افتاد.
🌐🌐 امروزه ما شاهد جاهلیت نوع دوم می باشیم كه به جاهلیت «نوین و یا مدرن»معروف می باشد، همان رفتارهای جاهلی مانند تبرّج و جلب توجه زنان صورت می گیرد ولی به شکل امروزی.
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_بیستوسوم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💞 خدیجه اصرار کرد که بیا روزت رو بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی😒
قبول نکردم گفتم: می خوابم حالم خوب میشه.خدیجه که نگرانم شده برد گفت: میل خودته، اصلا به من چه! فردا که یه بچه عقب مونده به دنیا آوردی، میگی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.
💠 اینو که گفت توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم میگفتم اگه روزم رو بخورم، بچم بی دین و ایمان میشه.
🔵 وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پام به لرزه افتاد😥
خدیجه چادر سر کرد تا بره صمد رو خبر کنه، گفتم به صمد نگو! هول میکنه، باشه میخورم، اما به یه شرط.👌☝️
✳️ خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود گفت: چه شرطی؟ گفتم: تو هم باید روزت رو بخوری!
🔆 خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد.😲 چشاش از تعجب گرد شده بود😳
گفت تو حالت خرابه، من چرا باید روزم رو بخورم؟😕
گفتم من کاری ندارم، یا باهم روزمون رو می شکنیم، یا منم چیزی نمیخورم.🤐
💯 خدیجه اول این پا و اون پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید.تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود.😨🤕🤒😷
خدیجه دوید، دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد.نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به مشامم خورد دست پام بی حس شد و دلم ضعف رفت.
🌯لقمه ای جلو دهانم گرفت.سرم رو کشیدم عقب و گفتم نه اول تو بخور.
خدیجه کفری شده بود😤 جیغ زد سرم.
گفت این چه بساطیه ای بابا...
تو حامله ای داری میمیری، من روزم رو بشکنم؟😒
گریه ام گرفته بود😭گفتم: خدیجه جان من تو رو بخدا بخور. بخاطر من😥
خدیجه یه دفعه لقمه رو گذاشت دهنش و گفت خیالت راحت شد؟ حالا می خوری؟!
دست و پام میلرزید! با دیدن خدیجه شیر شدم، تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول رو خوردم، بعد هم لقمه های بعدی😋
وقتی حسابی سیر شدم و جون به دست و پام افتاد به خدیجه نگاه کردم👀
او هم بمن👁
لب هایمان از چربی نیمرو برق میزد.
🌷 گفتم الان اگه کسی مارو ببینه میفهمه که روزمون رو خوردیم.
اول خدیجه لب هاش رو با دستک چادرش پاک کرد و بعد من!
ولی هر چی اونو می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد☹️
چاره ای نبود، کمی از گچ دیوار رو کندیم و کشیدیم رو لبامون. بعد با چادر پاکش کردیم، فکر خوبی بود هیچکس نفهمید که روزمون رو خوردیم☹️🙄
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚