#مسابقه_شماره2
مسابقه😍 مسابقه😍
پیشاپیش ولادت امام محمد باقر(ع) برتمامی شما عزیزان مبارک باد🌹
۱–یکی ازوقایع مهم دوران امام محمدباقر(ع) چیست؟
الف)قتل معتز
ب)عظمت علمی امام
ج)پایه گذاری نهضت بزرگ علمی
د)تشکیل صندوق بیت المال
۲–لقب«باقر» را چه کسی به امام محمدباقر(ع) داد؟
الف)رسول اکرم
ب)امام سجاد(ع)
ج)امام حسین(ع)
د)امام علی(ع)
۳–کدام یک جز خلفای عصرامام محمدباقر(ع) نیست؟
الف)ولید بن عبدالملک
ب)هشام بن عبدالملک
ج)مروان بن حکم
د)عمربن عبدالعزیز
۴–امام محمدباقر(ع) در چه سالی دیده به جهان گشود؟
الف)۵۶هجری
ب)۵۷هجری
ج)۵۵هجری
د)۵۸هجری
👇🏻👇🏻👇🏻
↙️جواب مسابقه خود را به آیدی زیر ارسال کنید
@M_amin1102
◀️نمونه ارسال پاسخ :
۱-ب
۲-ج
و ...
⏰مهلت ارسال تا پنج شنبه ۹۷/۱۲/۱۶ ساعت ۲۰
💥خارج از این زمان چیزی پذیرفته نمیشود .
✅به قید قرعه به ۳ نفر که جواب صحیح داده اند روز ولادت جایزه اهدا میشود .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
🍃🌹اولین شب تولدم بعد از #شهادت امین، دلم گرفت .
امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود
نبودش را در کنارم احساس می کردم .
🍃🌹با بغض و گریه بر سر #مزارش رفتم
و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از #خواهر مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب #گریه کردم .
🍃🌹آن شب با چهره ای #خندان و شاد به خوابم آمد. صورتم را #بوسید. من گلایه می کردم
ولی امین مثل #همیشه می خندید.
دستم را گرفت و دو سنگ #نجف بر دستم گذاشت .
🍃🌹کف دستم را محکم فشار داد
و گفت: این هم کادوی تولد امسال.
صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود .
فقط یک #خواب قشنگ بود ......
#شهید_مدافع_حرم_محمدامین_کریمی
#راوی_خواهر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
✅همهی ما برای محافظت از جواهراتمون اونا رو توی جعبه میذاریم و #امن ترین جای خونه مخفی میکنیم ...
💢 هر وقت یه صندوقچهی جواهرات میبینم یاد چادرم میافتم !! که سالهاست منو از چشم #نامحرم دور نگه داشته و بهم #عزت و #آبرو بخشیده و تاج بندگیم شده👑😌
#چادر
#تشبیه_چادر_به_صندوقچه
#حجاب_تاج_بندگی👑
#پویش_حجاب_فاطمے
قرارگـــاهفرهــــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#انتخاب_همسر
💟 دخترخانومهایی که مدام از خواستگارتون ایراد میگیرید،
شما انسانید... نیاز به ازدواج دارید... احتمالا آخرش هم #ازدواج میکنید...
👈 اینکه مدام بیجهت به خواستگارها #جواب_منفی میدید،
نمیتونه ترس از ازدواج بد یا طلاق رو از بین ببره،
فقط باعث میشه که زمان مواجهه با این اتفاق به عقب بیفته...
✅ هرچی سنتون بیشتر بشه، قدرت انتخاب کمتر، و استرس بیشتر میشه
درستش اینه که شما مهارت #انتخاب_همسر رو یاد بگیرید و این رو هم بدونید که:
#تأخیر_ازدواج، برای دین و #اخلاق شما خطرناکه...
🌸🍃❤️🌺🌷🌺❤️🍃🌸
💍 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_بیستم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ بعد از اینکه کرایه را حساب کرد ،وارد دانشگاه شد،ا
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_بیست_یکم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت:
ــ زینب عمه بخواب دیر وقته
گوشیش را نشان زینب داد و گفت:
ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم
نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود:
ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟
ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟
سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس مقام معظم رهبری بود،نگاهی انداخت
ــ نه عمه اتفاقا مرد خیلی خوب و مهربونیه،چرا پرسیدی؟
ــ آخه ،اون روز که رفته بودم پیش خاله صغری،یواشکی رفتم تو اتاق عمو کمیل
ــ خب
ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه،بعد منو دید زود خاموشش کرد
ابروان سمانه از تعجب بالا رفتند!!
ــ عمه چیزی به عمو نگو،من قول دادم که چیزی نگم.
ــ باشه عمه ،بخواب دیگه
سمانه دیگر کلافه شده بود،باور نمی کرد کمیل در جمع ضد رهبری صحبت می کرد و مخفیانه سخنرانی های رهبر را گوش می داد.
نفس عمیقی کشید و به زینب که آرام خوابیده بود نگاهی انداخت و لبخندی زد و زیر لب گفت:
ــ فضول خانم ،چقدم سر قولش مونده
لبخندی زد و چشمانش را بست و سعی کرد تا اذان صبح کمی استراحت کند.
****
ــ حواست باشه،دعوایی چیزی شد دخالت نکن
ــ چشم مامان،الان اجازه میدید برم
ــ برو به سلامت مادر
ــ راستی مامان ،من شب میرم خونه خاله سمیه،کار داریم به خاطر وضعیت پای صغری،میرم پیشش کارارو باهم انجام بدیم،بی زحمت به بابایی بگو رفتید رای بدید لب تاپ و وسایلمو برسونید خونه خاله
ــ باشه عزیزم،جواب تلفنمو بده اگه زنگ زدم
ــ چشم عزیزم
سمانه بوسه ای بر گونه ی مادرش گذاشت و با برداشتن کیف و دوربینش از خانه خارج شد.
با صدای گوشی دوربینش را کناری گذاشت؛
ــ جانم رویا
ــ کجایی سمانه
ــ بیرون
ــ میگم آقایون نیستن،سیستم خراب شده،جان من بیا درستش کن کارامون موندن
ــ باشه عزیزم الان میام
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_بیست_یکم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_بیست_دوم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
در عرض ربع ساعت خودش را به دانشگاه رساند ،با دیدن رویا کنار دفتر با لبخند به طرفش رفت:
ــ اوضاع انتخابات چطوره؟
سمانه ناراحت سری تکون داد و گفت:
ــ اوضاع به نفع ما نیست ،ولی خداروشکر شهر آرومه
ــ خداروشکر،بیا ببین این سیستم چشه؟؟ فک کنم ویندوز پریده
ــ من یه چیزی از اتاقم بردارم بیام
ــ باشه
سمانه سریع به سمت اتاقش رفت وسایلش را روی میز گذاشت و سریع چند Cdبرداشت و به اتاق رویا رفت.
کار سیستم نیم ساعتی طول کشید اما خداروشکر درست شد.
ــ بفرمایید اینم سیستم شما
ــ دستت دردنکنه عزیزم ،لطف کردی
ــ کاری نکردم خواهر جان ،من برم دیگه
به سمت اتاقش رفت که آقای سهرابی را دید،با تعجب به سهرابی که مضطرب بود نگاهی کرد و در دل گفت"مگه رویا نگفت آقایون نیستن"
ــ سلا آقای سهرابی
ــ س.. سلام خانم حسینی،با اجازه من اومدم یه چیزیو بردارم و برم
ــ بله بفرمایید
****
سمانه خسته از روز پرکار و پر دردسری که داشت از تاکسی پیاده شد،گوشیش را بیرون آورد و پیامی برای مادرش فرستاد تا نگران نشود ،مسیر کوتاه تا خانه ی خاله اش را طی کرد، دکمه آیفون را فشرد که بعد از چند ثانیه بعد با صدای مهربان خاله اش لبخند خسته ای بر لبانش نشست.بعد از اینکه در باز شد وارد خانه شد ،طبق عادت همیشگی،سمیه خانم کنار در ورودی منتظر خواهرزاده اش مانده بود،
ــ سلام خاله جان
ــ سلام عزیزم،خسته نباشی عزیزم
سمانه بوسه ای بر روی گونه خاله اش گذاشت و گفت:
ــ ممنون عزیزم
ــ بیا داخل
سمانه وارد خانه شد که با کمیل روبه رو شد سلامی زیر لب گفت ،که کمیل هم جوابش را داد.
ــ سمانه خاله میگفتی،کمیل میومد دنبالت ،تو این اوضاع خطرناکه تنها بیای
ــ نه خاله جان نمیخواستم مزاحم کار آقا کمیل بشم،با اجازه من برم پیش صغری
ــ برو خاله جان،استراحت کن ،برا شام مژگان و خواهرش میان
سمانه سری تکان داد و از پله ها رفت .
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
🌹امام حسڹ مجتبی عليہ السلام ميفرمایند:
💠إذا سَمِعتَ أحَدا يَتَناوَلڸُ أعراضَ النـاسِ فاجتَہِدْ أڹ لا يَعرِفَڪَ؛ فإڹَّ أشقَي الأعراضِ بہِ مَعارِفُہُ💠
❌هرگاه ديدے ڪسي با آبروے مردم بازے ميڪند، سعى ڪڹ ڪہ تو را نشناسد❗️
زيرا آبروے آشنايانش ڪمتريڹ ارزش را نزد او دارد...‼️
📚 ميزاڹ الحڪمة ج ۶ ص ۲۰۰
🌺
🍃🌺 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰داشتم با #حمید صحبت میکردم که از صدام فهمید حال خوشی ندارم🤒نمیخواستم اون وقت شب نگرانش کنم ⚡️ولی انقدر اصرار کرد که گفتم:"دل پیچه ی شدیدی دارم_نگران نشو_نبات داغ میخورم خوب میشم"از خداحافظی مون یه ربع⌚️ نگذشته بود که حمید اومد دنبالم و گفت حاضر شو بریم #بیمارستان.
🔰گفتم چیزخاصی نیست #حمیدجان نگران نشو⭕️اما راضی نشد.تشخیص اولیه این بود که #آپاندیس عود کرده،وقتی دکتر جواب سونوگرافی رو دید گفت چیز خاصی نیست❌ اما بهتره خانوم #تحت_مراقبت باشن
🔰از کنار تخت من 🛌تکون نمیخورد
خوابم برد که نیمه شب🌒 با صدای گریه حمید😭 بیدار شدم. #دستم رو گرفته بود و اشک میریخت😢گفتم چرا گریه میکنی چیز خاصی نیست.گفت میترسم برات #اتفاقی_بیفته
🔰تمام این مدتی که خواب بودی داشتم به این فکر میکردم اگه قراره روزی #بین_ما جدایی💕 اتفاق بیفته. اول من باید برم والّا #طاقت نمیارم😔. آن شب تا صبح کنار تخت من پلک روی هم نگذاشت و #نماز و #مفاتیح میخوند ..
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#راوی_همسر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه «یاسمن» سریال «لحظه گرگ و میش»: من انقد درس نخوندم که بشینم تو خونه و بچهداری کنم... با
🍃🌸
اساتید و #طلاب و دانشگاهیان و دغدغه مندان انقلابی ساکت نمانید این بار دشمنان فرهنگ اسلامی ؛ عزمی جزم کرده اند تا خانواده های مظلوم شهدا و همچنین #عفت و حیای فاطمی را زیر سوال ببرند😔
رزم تلفنی و پیامکی☎️
🚫در رابطه با اعتراض به سریال《گرگ و میش》🚫
۱. خیانت ماهواره ای(عشق به مردی دیگر با وجود داشتن همسر)
۲. ترویج #بیعفتی
۳. ترویج روابط آزاد دختر وپسر
۴. ریختن قبح مسائل زنانه مثل(اصلاح و
آرایش و...)
۵. ترویج و تایید لباس های #غربی مد روز
مثل مانتوهای باز و بدون دکمه
۶. #آرایش های غلیظ
۷. سوء استفاده از حیثیّت و آبروی
خانواده های جانباز و #شهید
۸. تخریب جایگاه #مادر
۹. عدم رعایت مرز ها با نامحرم
❌و اعتراض به سریال «فیلم بچه مهندس»❌
۱. ترویج روابط دختر و پسر
۲. عادی سازی روابط #نامحرم
۳. ترویج بی عفتی
آنقدر تماس بگیریم و پیام بفرستیم که رسانه منفجر بشه و بلکن مسئولین به خودشون بیان
#نشر_حداکثری
قرارگـــاهفرهــــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
✍ نقشه های شوم
⁉️ شنیدید بعضیا میگن :
😍 هیچ کس حریف من نمیشه💪
😍 من استاد پیچوندنم👌
😍 انقدر قشنگ نقشه کشیدم که مو لای درزش نمیره👌
☑️ با این حرفا، هی سر دیگران کلاه میزارن و ذوق میکنن که چقدر زرنگی کردن‼️🙄
🔔 باید به این جور آدما گفت :
⛔️ به نقشهها و تدبيرهاى خودتون مغرور نشيد .❌‼️
☑️ چون قرآن میگه، كسانی كه مسائل انحرافى به نظرشون قشنگ و زیبا جلوه میکنه، بلاخره، از مسیر هدایت منحرف میشن .⚠️😱
🌸👇 باهم ببینیم :
🕋 زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ
✨ کافران، مكرشان آراسته جلوه داده شد و از راه(حقّ) باز داشته شدند .
🌴 آیه ۳۳ سوره رعد 🌴
قرارگــــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_بیست_دوم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ در عرض ربع ساعت خودش را به دانشگاه رساند ،با دید
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_بیست_سوم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمانه کنار صغری نشسته بود وعکس هایی که صغری موقع رای دادن با پای شکسته گرفته بود را به سمانه نشان می داد و ارام میخندیدند،
مژگان کنار خواهرش نیلوفر،که برای چند روزی از شهرستان به خانه ی مژگان امده بود،مشغول صحبت با سمیه خانم بودند،البته نگاه های ریزکانه ی نیلوفر به کمیل که به احترام مژگان در جمع نشسته بود،از چشمان سمانه و صغری دور نمانده بود،صغری و سمانه از اولین برخورد حس خوبی به نیلوفر نداشتند.
کمیل عذرخواهی کرد و بااجازه ای گفت و به اتاقش رفت،سمانه متوجه درهم شدن قیافه ی نیلوفر شد ،نتوانست جلوی اخم هایش را بگیرد،بی دلیل اخمی به نیلوفر که خیره به پله ها بود کرد،که نیلوفر با پوزخندی جوابش را داد ،که سمانه از شدت پرو بودن این دختر حیرت زده شد،
مژگان،با خوابیدن طاها ،عزم رفتن کرد،همان موقع کمیل پایین آمد و با دیدن ،نیلوفر که سعی می کرد طاها را بلند کند گفت:
ــ خودم بلندش میکنم ،اذیت میشید،زنداداش بفرمایید خودم میرسونمتون
سمانه با اخم به نیش باز نیلوفر نگاه کرد و سری به علامت تاسف تکان داد،بعد از خداحافظی با مژگان و نیلوفر،همراه کمیل بیرون رفتند.
صغری به اتاق رفت،سمانه پا روی پله گذاشت تا به دنبال صغری برود که با صدای سمیه خانم برگشت؛
ــ جانم خاله
ــ میخواستم در مورد موضوعی بهات صحبت کنم
ــ جانم
ــ سمانه خاله جان،تو میدونی چقدر دوست دارم،وهمیشه آرزوم بود عروس کمیلم بشی اما
ناراحت گونه ی سمانه را نوازش کرد و گفت:
ــ مثل اینکه قسمت نیست،فقط ازت یه خواهشی دارم،هیچوقت به خاطر این مسئله با من غریبگی نکنی،ازم دور نشی،نبینم بهمون کمتر سر بزنی
ــ خاله ،قربونت برم این چه حرفیه،مگه میشه از شما دست کشید؟؟
ها؟نگران نباش قول میدم هر روز خونتون تلپ بشم،خوبه؟؟
سمیه خانم لبخندی زد و سمانه را محکم در آغوش فشرد .
**
سمانه نگاهش را از حیاط گرفت و به صغری که سریع در حال تایپ بود ،دوخت.یک ساعتی گذشته بود ولی کمیل برنگشته بود،نمی دانست چرا دیر کردن کمیل عصبیش کرده بود،کلافه پوفی کرد و چشمانش را برای چند لحظه بست،که با صدای ماشین سریع چشمانش را باز کرد و به کمیل که ماشین را قفل می کرد خیره شد،کمیل روی تخت گوشه ی حیاط نشست و کلافه بین موهایش چنگ زد،سمانه از بالا به کمیل نگاه می کرد،خیالش راحت شده بود ،خودش حالش بهتر از کمیل نبود،نمی دانست چرا از آمدن کمیل خیالش راحت شده بود،کلافه از کارهایش پرده را محکم کشید و کنار صغری نشست و به بقیه کارش ادامه داد
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#دیدار_مادر_شهید_علمدار
🔹همان شب خواستگاری وقتی برای صحبت داخل اتاق رفتیم، به ایشان گفتم من شما را #قبلا دیدهام. با تعجب😧 پرسیدند:«كی و كجا⁉️». وقتی #خوابم را برایشان تعریف كردم، اشک از چشمانش سرازیر شد😢 و گفت: «من دو روز پیش خانه #شهیدسیدمجتبےعلمدار بودم.»
🔸و بعد شروع كرد ماجرای رفتن به خانه شهید🏡 را برایم تعریف كند.چند روز قبل از اینكه #آقاعبدالمهدی به خانه ما بیاید با جمعی از دوستانش برای زیارت مزار شهید علمدار🌷 و دیدار با مادر ایشان راهی #مازندران میشوند.
🔹وقتی به #خانه_شهید میرسند تا لحظاتی را مهمان خانه آنها باشند، می بینند درِ خانه🚪 باز است و كوچه آب پاشی شده و بوی اسفند همه جا را برداشته است. با خودشان میگویند حتما #مهمانی قرار است برایشان بیاید یا مسافری از مكه یا #كربلا دارند. تصمیم می گیرند داخل خانه نروند❌ و برگردند
🔸اما برخی دوستانشان میگویند این همه راه آمدیم، #حیف است داخل خانه نرویم و حداقل برای چند دقیقه⏰ هم که شده به دیدار #مادرشهید برویم. درخانه را كه می زنند مادر شهید علمدار🌷 به استقبال آنها میآید. وقتی می گویند ما از #راه_دور آمده ایم، اما انگار بدموقع است، مادر شهید شروع به گریه میكند😭 و میگوید: «اتفاقا #منتظرتان بودیم.»
🔹بعد ادامه میدهد: «ما امروز راهی سفر #مشهد بودیم، اما دیشب #پسرم به خوابم آمد و از من خواست سفرمان را یک روز به تاخیر بیندازیم، چون قرار است امروز از راه دور، جمعی👥 به خانه ما🏡 بیایند. من خوشحال شدم كه قرار است امروز میزبان #مهمانان_پسرم باشم و برای همین صبح زود خانه را مرتب و حیاط و كوچه را جارو كردم و منتظر مهمانان #سیدمجتبی بودم.»
#شهید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی
#راوی_همسر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
#حجــابـــ🌸🍃
🌺خواهرم #محدوده_رعایت_حجاب طبق نظر همه مراجع پوشاندن سر وبدن به جز گردی صورت😍 و دست ها تا #مچ و بدون داشتن آرایش و زینت⛔️ می باشد و اصل #حجاب همین مقدار است که اگر همین مقدار به طور صحیح و کامل رعایت بشود #حجاب_کامل صدق می کند
🌺پوشاندن بیش از این مقدار #واجب نیست❌ ولی #منافاتی ندارد که فردی بیش از این مقدار خود را بپوشاند😊 یا اصلا خود را به #نامحرم نشان ندهد. مثلا کسی بخواهد ازدستکش استفاده نماید یا با زدن #پوشیه صورت خود را نیز ازنامحرم بپوشاند، این بستگی به #سلیقه و خواست شخص دارد
🌺این کار از نظر #شرعی برتری هم دارد و به هیچ وجه افراط و زیاده روی در حجاب محسوب نمی شود🚫 توجه داشته باشید #پوشیه_اصیل همانی است که قسمت چشمها تورَک دارد و #جذابیت چشم را محو می کند
💥(پوشیه ی تور دار که جلب توجه نمی کند #حضرت_زهرا "سلام الله علیها" از آن استفاده می کردند)
📝بنابر نظر #حضرت_آقا رهبری پوشیه زدن افراط در #حجاب نیست⛔️ بلکه مصداق رعایت #عفت بیش تر است
📌البته بنابه نظر برخی #مراجع اگر زدن پوشیه در جایی موجب شود که این نوع پوشش، #لباس_شهرت محسوب گردد، به احتیاط واجب باید از آن #پرهیز گردد📛
✍پ.ن :
#خواهرم با گذاشتن تصویر با نقاب و روبنده در #فضای_مجازی موافق نیستیم⛔️ چون اولا نقاب چشمهارو👀 به نمایش میگذاره وحتی اگر اون خانم زیبا نباشه طرف مقابل باخودش تصور میکنه حتما #زیباترینه و #کنجکاوی ایجاد میکنه .
👈ودرفضای #حقیقی هم به پوشیه زنها احترام میگذاریم🙏 ولی حکم همون حکم وجه وقرص صورت در #قرآن ...✋🏻
#مدافعین_حیا
#پویش_حجاب_فاطمے
#نشر_حداکثری
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلــــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿