eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.2هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_59 #ماهورآ _مامان من ناهار نمیخوام برای
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 کف دستمو گذاشتم روی زمین آسفالت و از ته دل عوق زدم بجز زردآب تلخ چیزی از گلوم خراج نمیشد امیرحیدر کنارم زانو زد نشست و آروم آروم صدام میزد _ماهورا .. خانوم .. چیشدی تو آخه لبهام آویزون بود چهره ام نگران _چچچ ... چرا ما....مامانت اییینو گفته؟ ژولیده و بهم ریخته نشست کف آسفالت بمیرم برای مظلومیتش _نمیدونم بخدا نمیدونم فقط اخلاقش هزار درجه تغییر کرده میگه ماهورا رو نمیخوایم تیکه ی ما نیست گوشه ی چادرمو کشیدم دور لبم _راست میگن از اول هم معلوم بود ماهورا تیکه ی خانواده ی شما نیست سرشو با رعایت فاصله خم کرد طرف چشمام _امیرحیدر خواسته و شده از این به بعدشم میخواد و میشه قطره های درشت اشک از تمام صورتم میغلطید و می افتاد کف جاده ی داغی که اینموقع از ظهر خلوت بود و کمتر ماشینی رد میشد _گفته بودم نشدنیه شما قبول نمیکردین اگه اصرار نداشتین کنار اومدن با جواب منفی دادن به شما راحت تر بود تا اینکه الان بخوام خانواده رو قانع کنم که نشد اخ مامان امید بسته بود به پسری که مهرش نشسته بود به دلش بابا ذوق میکرد از بودنش و خودم نفس میگرفتم با نفسهاش خدایا چجوری میخوای من امتحان کنی که نکرده باشی دورت بگردم دلم خون شد و موهام سفید به سختی روی پا ایستادم چشمام سیاهی میرفت و ضعف به تمام جونم غالب شده بود و توانایی قدم برداشتن رو ازم گرفته بود ولی خودمو نگهداشتم پشت کردم به امیرحیدر و قدم برداشتم تا برم دنبال روزگار بدشگونم _کجا میری خانوم؟ نگو به من خانوم که تو همین یه نصف روز عادت کرده بودم به لحن شیرینت _بدون حرف زدن که نمیشه قهر کرد ماهورا مگه جایی هم داشت برای قهر کردن عزیزدلم مامانت میگفت من تیکه ی تو‌نیستم و باید قبول میکردم جانم مگر غیر از این بود _شما هنوز به امیرحیدر محرمی ها کجا میری بدون من؟ محرم بودم؟ یعنی راضی بود؟ گوشه چادرمو گرفتم سمت خودم و برگشتم نگاهش کردم _ماهورا اونی نیست که شما بخوای اومد نزدیکم کنارم ایستاد چادرمو گرفت کشید جلو تر لبخند زد _ماهورا رو حضرت مادر به من معرفی کرده نمیگذرم ازش خانوم کاش ماهورای قبلی بودم تا برم در آغوشش و بی خجالت زار بزنم و اشک بریزم برای گذشته ای که خبط بود هیچ مدلی نمیشد ازش فرار کرد رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
ایتاتون این شکلی میشه🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_60 #ماهورآ کف دستمو گذاشتم روی زمین آسفا
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 کمی آرومتر که شدم نشستم توی ماشین امیرحیدر بطری آبی خرید و داد دستم _بخور ببینم امروز به یه ناهار خوشمزه میرسیم یانه بی جون لبخند زدم _میخواین چیکار کنین؟ استارت زد _چیو؟ _شرط خانم ایزدی رو خندید و با اطمینان خاطر سرشو تکون داد و گفت _نگران نباش قانع میشه مادرم فقط باید بدونم چرا چنین فکری به سرش زده از مامانم بعیده این شکاک بودن خیلی دلش صافه سرمو تکون دادم _میدونم خانم ایزدی خیلی مهربون بودن _نگران نباش هنوزم مهربونه جوابی ندادم رو چرخوندم سمت خیابون خسته تر از این بودم که علاقه داشته باشم برم خرید حلقه ولی اختیار ماهورا دیگه دست خودش نبود و در مقابل امیرحیدر غلام حلقه به گوش میشد _ماهورا خانوم؟ مهربونیش دلمو زیر و رو میکرد _جواب بده بانو بخدا قصدم جواب ندادن نبود فقط شرمنده ی روی ماهش بودم سعی کردم بخندم حتی اگه شده کج و مصنوعی _بله؟ _بخند غصه ام نگیره _از چی غصه تون بگیره؟ _اشتباه کردم گفتم _تنها تنها به دوش بکشی حرفای درشتو؟ جای پارک پیدا کرد زیر درخت بید بلندی توقف کرد و اشاره کرد پیاده بشم میلی به غذا خوردن نداشتم ولی بوی باقالی پلو ماهیچه ته دلمو مالش میداد _مردی گفتن زنی گفتن مردو ساختن برای به دوش کشیدن حرفای درشت شرمنده ی دل پاکش بودم و راهی برای جبران نداشتم بی حرف چادرمو دور خودم گرفتم و پشت سرش از پله های سفره خونه ی سنتی رفتم پایین اولین تخت خالی رو هدف گرفتیم و رفتیم سمتش کفشمو درآووردم و رفتم نشستم لبه ی سمت راست تخت که با زیلوی سنتی قرمز و مشکی کاور شده بود _من میرم دستامو بشورم برمیگردم کتشو گذاشت و رفت سمت جایگاه مردونه گارسن چندبار اومد گفتم منتظرم، رفت صدای ویبره گوشی امیرحیدر کنجکاوم کرد تا بدونم کیه که انقدر بهش پیامک میده کمی گوشیشو کشیدم بیرون تا پیامهایی که میاد روی صفحه اش رو ببینم اینترنتش روشن بود و تند تند از شبکه های اجتماعی ایرانی براش پیغام میومد از طرف "آجی فاطمه" "امیر کجایی؟" "نری دختر مردمو امیدوار تر کنی مامان قبول نمیکنه ها" "امیر با توام نتت که روشنه" "امیر مامان خیلی عصبانیه برسی خونه بساط داره برات الهی بمیرم برای دل اون دختر همش زیر سر زهرا زن محمدحسن هست" "کجایی حالا چرا نیومدی ناهار" _من اگه میخواستم شما از این تشنجات باخبر بشید خودم در جریان ریز جزییات قرارتون میدادم ماهورا خانم به خدای احد و واحد اگر مرگ دست خودم بودم حتما نفسمو‌ میبریدم تا زیر نگاه امیرحیدر آب نشم از خجالت رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
.‌..✨ ...✨ و ✨ ️ °•°💜 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💜°•°
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_61 #ماهورآ کمی آرومتر که شدم نشستم توی
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 شرمزده لب گزیدم جواب دادم _قصد بدی نداشتم شما سکوت کردین میخوام جایگاهمو بدونم همیشه بهترین دفاع، حمله بود _اقا امیرحیدر چرا میخواین منو بزور بچسبونید به خانواده تون؟ لا اله الا اللهی گفت و آستینشو کمی زد بالاتر اشاره کرد به گارسن خیلی زود پسر جوانی با روپوش قرمز اومد جلوی میز ایستاد _بفرمایید قربان _دو پرس باقالی پلو لطفا یادداشت کرد و رفت امیرحیدر همچنان ساکت بود و با آستین لباسش بازی میکرد _لطفا به حرف من توجه کنید برای اولین بار جدی بودن رو ازش دیدم _بحث این مسئله تموم شده خانوم دنبال چراییش نباش _چرا نباشم من باید یک عمر با ادمایی زندگی کنم که قبولم ندارن اومد توصورتم با دندونهایی که روی هم کلید شده بود گفت _اینکه من به تنهایی برای تا اخر عمر قبولت دارم کافی نیست؟ ته دلم خالی شد خودمو در حد این مهربونیش نمیدیدم _کافیه تا اخر دنیا ولی .. گارسن رسید دوتا سینی گذاشت روی تخت و رفت _ولی و اما نداره دیگه یا به من اعتماد داری یا نداری خانوم یا من کافیم یا نیستم، حرف میشنوی ناراحت میشی غصه میخوری ولی کم نمیاری چون من پشتتم سفره کاملا چیده شد بود و هر تیکه از غذا به معده ی خالیم چشمک میزد قاشق رو داد به دستم و تعارف کرد شروع کنم خودش خیلی راحت اولین لقمه رو گذاشت توی دهانش و شروع کرد _شب باید بریم خونه ی ما قاشق از دستم لیز خورد افتاد توی ظرف با خنده نگاهم کرد _انقدر ترسناکه؟ _نمیتونم اونجا کسی منو دوست نداره _من دوسِت ... دارم قندم افتاده بود تمام حجم انرژی بدنم رو به تموم شدن میرفت این پسر کی وقت کرده بود منو دوست داشته باشه و تا این حد به پای من بمونه رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜