eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.2هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
ایتامون این شکلی میشه🐷🏳‍🌈
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_63 #ماهورآ کوتاه اومدم از موضعی که گرف
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 لبخند زدم و به کنایه گفتم _بدون این یه تیکه فلز نمایان نمیشه که من متاهلم؟ سرجاش ایستاد و ناباور جواب داد _طوق نمیندازم گردنت خانوم، حس مالکیت روی شما قشنگه _مگه خریداری شدم؟ در هم شد احوالش _ماهورا خانم سنگین حرف میزنی نوچی کردم جواب دادم _سر به سر یه اقای متشخص مذهبی گذاشتن احساس خوبیه _مذهبی نبودم خوب نبود؟ وارد نقره فروشی شدیم زیر زمین نمور و مرطوبی که از ورودی بوی خوش عطر حرم میومد ویترینهای بلندی کشیده شده بود پشتشون انواعی از انگشترو ست جواهرات بود اقای جوونی که از سر به زیری دست کمی از امیرحیدر نداشت از پشت ویترین بلند شد با دیدن امیر گل از گلش شکفت و با ذوق مضاعفی گفت _سلام میون دار هییت منور کردی اقا امیرحیدر رنگ سفید پوستش به قرمزی رفت _شرمنده میکنی حاجی صالح _تاج سری مایه ی افتخار _شرمندمون نکن توروخدا جا ندارم برای عرق ریختن خندیدن و باهمدیگه دست دادن امیر حیدر دستشو دراز کرد سمتم با افتخار گفت _خانمم هستن پسری که حالا میدونستم اسمش صالح هست با تواضع سرشو گرفت پایین _سلام خواهرم باعث افتخار دیدن شما _سلام تشکر ممنونم _خوشبخت باشید الهی زیر سایه ی حضرت مادر اقا امیرحیدر ما نورچشمی هییت هستن _بزرگوارید ممنونم معلوم بود که امیر حیدر از پاسخهایی که میدادم شادمان شده _صالح جان حلقه میخوام صالح چشماش برق زد _مبارکت باشه شهید زنده الهی به امید تو دستشو کشوند زیر ویرینها رگال زیبایی رو روی میز گذاشت _اینا رو اووردم که هم خاص پسنده هم متبرک به نام امیرالمومنین چشمای امیرحیدر ستاره بارون شد _همینارو انتخاب میکنم صالح جان رگال رو کشید جلوتر تا منم نگاه کنم خوشحال بودم براش که همه چی طبق مرادش پیش میرفت و خوشحال بود الا ماهورایی که وصله ی تنش نبود انگشتر زیبای ساده ای رو گرفت روی انگشتش و سوالی نگاهم کرد چادرمو زیر گلوم محکم گرفتم _زیباست لبخند دلنشنی زد و قبل از اینکه حساب کنه انداخت انگشتش و پر انرژی گفت _باید معلوم باشه امیرحیدر سر و همسر داره رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
ماهورآ ‌‌..🌙
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 #پارت_64 #ماهورآ لبخند زدم و به کنایه گفتم _
سلام همراهان عزیزم پیامهای زیباتون رو دریافت کردم تک به تک خوندم و تا جایی که وقتم اجازه میداد جواب دادم لطف و محبت بی نظیرشما رو، امیدوارم تا پایان همچنان پرانرژی همراهیمون کنید و با پیامهاتون راهنمای کار ما باشید رمان ماهورا روایت واقعی از زندگی دختر ۲۳ ساله هست که نویسنده گوش داده و به تحریر در اورده (البته تمامی اسامی و مکانها اتفاقیست) رمان انلاین و بصورت روزانه نگارش و تایپ میشه پس هیچ کجای دیگه کپی نداره و فقط متعلق به کانال ، مذهبی اخلاقی و عاشقانه ی ماهوراست، پس با ما همراه باشید و مایه ی افتخارمون بمونید64پارت از رمان رو بخونید🌹 @zahram375 ارتباط با ادمین☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا