eitaa logo
ماهورآ ‌‌..🌙
7.3هزار دنبال‌کننده
765 عکس
24 ویدیو
191 فایل
رمان انلاین ماهورا به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهورآ ‌‌..🌙
🌙|•° #پارت_16 #ماهورآ با صدای اذان مغرب سر از کار برداشتم و طبق عادت همیشگی زیر لب گفتم _السلام ع
🌙|•° دست از کار کشیدم رفتم بیرون مامان و بابا کنار هم نشسته بودن چای و بیسکوییت میخوردن لبخندی به هردوشون زدم و محض شیطنت گفتم _خلوت دونفری؟ مامان همیشه خجالتی بود حتی تو این سن و بعد از سه تا بچه زد تو صورتش با خجالت گفت _چای میخوریم دختر تو هم بیا بابا ولی شیطون بود و بی میلی گفت _بیاد چیکارکنه بذار راحت باشیم بعد هم خندید و چشمکی برام فرستاد با دست بوسی براش فرستادم و رفتم سمت اتاق مشترکم با مارال نمیدونم چرا بی هوا در رو باز کردم و توجهی نکردم به اینکه ممکنه تو موقعیت خوبی نباشه که از قضا تو موقعیت خوبی نبود و با موهای نیمه برهنه صفحه گوشیشو رو به روی خودش گرفته بود و با پسری مشغول حرف زدن بود قلبم تند تند خودشو میکوبید به قفسه سینه ام مارال من هنوز سنی نداشت که درگیر بشه با روحیات پسرونه ای که قصدش از بودن با دختر کم و سن سالی شبیه مارال معلوم نیست با ورود من به اتاق مارال هینی کشید و گوشی رو قطع کرد از جا بلند شد رو به روم ایستاد _سودای خانم دکتری از سرت پرید عزیز خواهر؟ سرشو انداخت پایین لبشو گاز گرفت _خودتو کوچیک کردی یا خودش اومد سمتت؟ چونه اش داشت میچسبید به سینه اش _اصلا کی بود میشناسیمش؟ با ناراحتی سرشو تکون داد _خب بگو کیه؟ البته اگه خواهرت محرمه تندی سرشو اوورد بالا با اشک جواب داد _اجی اینجوری نگو تو برای من خیلی ارزشمندی حتی بیشتر از مامان باهات صمیمی ام سعی کردم پوزخند نزنم ولی نشد _صمیمی ترم که بهم نگفتی دل در گروی کسی دادی که نمیشناسیش؟ اشکشو با پشت دست پاک کرد _میشناسی آجی اخم کردم _کیه که بزرگترتو ندید و اومد به خودت گفت؟ دستپاچه جواب داد _آخه آجی بابا خوشش نمیاد؟ دستشو گرفتم نشوندم روی تخت _وقتی میدونی بابا خوشش نمیاد وظیفه ات قطع ارتباطه باهاش نه قایمکی رابطه گرفتن سرشو انداخت پایین _من من اخه دوسش ..‌ نه خوشم میاد ازش بلند بلند اشک ریخت و خودشو پرت کرد تو بغلم دست به کمرش کشیدم و خواهرونه باهاش حرف زدم _نباید اسیر یه توهم میشدی حالا که شدی خواهرتو محرم بدون و برام بگو کیه و چجوری باهاش اشنا شدی هق هق میکرد _پِس پسرِ عَم .. پسر عمه بود امیر .. امیرحسین یا قمر بنی هاشم بابا اگه میفهمید پای خانواده عمه به حریم ما باز شده سکته میزد دستام متوقف شد و مارال رو از بغلم کشیدم بیرون رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/MaHouraA/5 ❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌ 🌙|•°