eitaa logo
مَعارِج .
1.9هزار دنبال‌کننده
426 عکس
173 ویدیو
10 فایل
﷽ « الصَلاةُ مِعراجُ المُؤمِن » اینجا جایی برای رسیدن به خدا . ناشناس ؛ https://daigo.ir/secret/8125535015 یادت نره خودتُ رشد بدی رفیق😉
مشاهده در ایتا
دانلود
محبت می‌کنید نفری ۳ تا الهی به رقیه بگید شاید کربلای ماهم جور شد؟ + الهی برقیه
اومدین زنجان یا هنوز عراقین؟ + هنوز کربلام، دل کندن سخته😭
پیام هات رو امضا دار کن بفهمیم کی پیام میزاره آخه از کی دوری؟ + همشو خودم میذارم آخه، ولی چشم
ما پارسال توفیق شد منو بابام جلوتر داشتیم راه میرفتیم مامانم اینا پشت سرمون منو بابام پیچیدیم تویه موکب اونا جاموندن 😂بعد بابام گف پس مامانت گفتم نمیدونم😐شانس آوردیم قبلا گفته بودیم ۱۰ عمود ۱۰ عمود وایسیم اگه گم شدیم خیلی بد بود حالا بابامم همش غر میزد بهم
ما تازه عقد کرده بودیم نامزد بودیم دا قرار شد خانواده ی ما و عمم اینا و نامزدم و مامانش بریم مشهد ولی یهو قسمت شد و برا کربلا ثبت نام کردیم😍 بابام هنوز ۳۵سالشه ها اما از اون مرد قدیمی هاست اجازه نمی‌داد منو نامزدم تو اتوبوس کنار هم بشینیم🫥😂😂 حالا با کلی اصرار کنار هم نشستیم اما هنوز نامزدم از این اخلاق پدرم خبر نداشت حالا گذشت و گذشت ما رسیدیم کربلا رفتیم هتل به هر خانواده یه اتاق دادن بعد نامزدم می‌گفت تو بیا تو اتاق ما سه نفری باهم باشیم اونا هم هرکدوم تو اتاق خودشون منم خجالت می‌کشیدم بگم بابام اجازه نمیده بعد که اخلاق بابا رو گفتم و فهمید و سر اون ماجرا کلی دعوا و بحث و این چیزا پیش اومد از اول تا آخر سفر نامزدم قهر کرد و با ما هیچ جا نیومد 🫥😂😂😂 حالا جوکی شده برا همه😂
🐈🐈🐈🐈🐈🐈
یک بار خیلی کوچیک بودم تو راه پیاده روی گمشدم انقدر گریه کردم آخر پیدام کردن😁
مَعارِج .
🐈🐈🐈🐈🐈🐈 #زهرا
شیخ امضا رو باز کن ممبرام گیج شدن🐈
داخل نماز خونه هتل بودیم رو به ارباب سر سفره حضرت رقیه پرچم حضرت رقیه رو اوردن اهنگ هر جا که به پرچمش نگاه تو افتاد حرم رقیه است و هم گذاشته بودن اصلا یه حالی بود🥲
پارسال دقیقا ۲ خرداد بعضیا عازم کربلا شدن و ما نشدیم دلم شکست امسال دقیقا آقا مارو شب عید غدیر مهمون خودش کرد و ما کربلا بودیم دوروز بود از سفر برگشتیم تو جاده بودیم ماشین با تریلی برخورد میکنه میچرخه و من با صورت رفتم تو شیشه و اون لحضه فقط گفتیم یاحسین که ماشین چرخید با سیمان برخورد کرد و از پرت شدن ماشین به دره رو گرفت
بهترین خاطره ی مامانم توی سامرا کنار اتوبوسشون بمب میزارن ولی اتوبوس اینا سالم میمونه یه اتوبوس دیگه شهید میشن بعد برا امنیت سه روز محل اسکانشون سرداب امام زمان بوده
من یه سال پیش که رفته بودم بعد از زیارت امام حسین مادر بزرگم سمت راست رفت و من سمت چپ و ما اینجا هم دیگر رو گم کردیم بعد من با دوستم ومامانش رفتیم بین الحرمین نماز و دعا و... بعد زیارت حضرت ابالفضل از قضا وقتی می‌خواستیم برگردیم موکب من کفش نداشتم و کفشم دست مادر بزرگم بود🤦🏻‍♀️ بعد دوستم ومامان نمی دونستن از کدوم بر باید بریم موکب و من تعریف از خود نباشه حفظیات خوبی دارم من اون ها رو بردم موکب ما رفتیم پیش مادر بزرگم بعد مادر بزرگم من رو گرفته بود بغل گریه می کرد اصلا فیلم هندی بعد دیدیم مامانم نیس گفتن رفته دنبال تو😁آقا ما پاشدیم بریم دنبال مامانم گفتا تروخدا نمی خواد تو جایی بری مامانت خودش میاد ببخشید طولانی شد حلال کنید🍃
من امسال حدود یک ماه کربلا بودم ؛ سال تحویل،ماه رمضان، شبای قدر ....خیلی حس خوبی بود😭💔
فعلا بریم نماز📿 ممنون از همراهیتون
https://eitaa.com/Maarej_255/2482 وایی😂😂 ما امسال پدر بزرگم بایکی از اشناهامون کربلا بودن بعد همدیگه رو گم کردن دوسه روز پیش امروز فهمیدیم اون اشنامون برگشته شاهرود ولی پدر بزرگ من تا الان داشته دنبالش میگشته انروز بهش گفتیم نگرد اومده شهرمون دیگه هیچی قراره پدربرگمم فردا برگرده😂 + خدا کنه اون آشناتون رو گبر نیاره...
سلام ما پارسال رفتیم مشهد بعد زنداییم مشکل قلب داشت و زیاد نمیتونست بره و بیاد مسیر (هتل تاحرم) بعد یروز پسر داییم بهونه میگرفت ک من نمیام حرم میخوام بمونم هتل ماهم گفتیم اوکی تو بمون بعد میرفتیم میومدیم میدیدیم نیست میرفتیم حرم دنبالش اونم هی لج میکرد ما میومدیم هتل میگف بریم حرم میرفتیم حرم‌میگف بریم هتل فاز و نوئلش قاطی شده بود🤣🤣🤣 اخرین باری ک اینجوری کرد زنداییم حرصش گرفت نسشت روش دستاشو میگرفت میکشیدش میگف پاشو بریم حرم خلاصه این داستان شد سفر پرماجرای ما ک رفت و برگشتمون شد پر از خنده 🤣🤣 قابل توجه پسر داییم۱۲سالش بود🤣🤣🤣 فردی فوق العاده سرتق پرو و علاوه بر این ها لج باز و تخص🤣🤣 زهرای علی🤣 + سلام خدا به زنداییتون صبر ایوب عنایت کنه...
بهترین حس امسالم این بود که من سه سال هست که به لطف خدا اربعین کربلام هر دو سال پیش که رفتم نجف حرم امام علی قسمت زنونه رو بستن امسالم رفتم گفتن در بستست نمیشه رفت داخل من همونجا جلو در نشستم و گریه کردم و تو دلم گفتم یا حضرت علی این رسم مهمون نوازی نیست سه ساله منو تو حرمت راه نمیدی همین که اینو گفتم یه آقایی اومد بهم گفت خانوم او سمت در خانوما هارو باز کردن گفتم بهتون بگم شاید بخواید برید یعنی نمیدونید من چه حالی داشتم تو اون لحظه ترکیب حس خجالت و خوشحالی خجالت از اینکه از آقا گلگی کردم خوشحالی از اینکه آقا امسال ناامیدم نکرد🥲🥹
https://eitaa.com/Maarej_255/2450 گوشش دادم و اشکام بند نمیاد سیو کردم حلاله داداش؟ + آره راحت باشین🥲
https://eitaa.com/Maarej_255/2459 هیچ سفر زیارتی نرفتم تنها جایی که رفتم شوش دانیال نبی بوده راستی داداش لطفاً پیش آقا دعا کن بگو منم بطلبه #R.B داداش اون نوحه تو حسین بچگیمی رو سیو کردم حلالم باشه؟ + ان‌شاءالله نزدیکترین تقویم اینجا باشین، آره مشکلی نیست
ما همدیگه رو تو پیاده روی گم کردیم ، ینی من و مامانم با هم بودیم ، بابامو ابجیم و خوانر برادر دوقلوم هم با هم🥲 چون دوقلوها ۲ سالشون بود خیلی بیشتر نگران بودیم نکنه بابامونو اذیت کنن عصبانی بشه ، خلاصه ما رفابم تا عمود ۳۰۰ و نمیدونستیم کدوم عمود پدر و گم کردیم ، پدر هم مثل اینکه برگشته بودن عقب و رفته بودن عمود ۱۷۰🤦🏻‍♀️ دیگه ساعت ۳ نصف شب بود من و مامانم یه یه ساعتی نشستیم رو صندلی ، که ببینیم پدر پیداش میشه یا نه , فقط خدا خدا میکردیم اونا همدیگه رو گم نکنن که بدبختیم🥲 انقد به امام حسین ، حضرت ابوالفضل قسم دادیم هیچی جپابگو نبود ، همینطوری که رو صندلی نشسته بودیم یه تازه عروس دوماد اومدن از موکب کناریمون سیب زمینی سرخ کرده بگیرن دیدن مامانم گریه میکنه ، اومدن پیشمون گفتن چی شده؟ گفتیم همو گم کردیم ، خلاصه اقاعه برامون استخاره گرفت ، مامانم نیت کرد که برگردیم عقب ،استخارن خوب اومد ، برگشتیم عقبو بابامو پیدا کردیم 🥲 ولی اون موقع که ما همو گم کردیم ساعت ۱۲ شب بود و اون موقع که پیدا کردیم ساعت ۶ صبح بود و دیگه داشتن صبحونه میدادن:/ ما هم انقددد خستههه بودیم ، خستههه راه ، اصلا استراحت نکرده بودیم🥲🤤 ولی الان دلم برا همه اون خستگیا پرکشیده ، با اینکه هنوز دو روز نیست از کربلا برگشتم خونه🥲💔
راستیتش چند روزی عضو کانلت شدم آقای باقری ولی خیلی روم تاثیر گذاشته نمیدونم چرا ولی خیلی همه ازم راضی شدن + ما که کاری نکردیم، حتما عنایت ارباب بوده...🖤
سلام. نور اصلا تا به حال نرفتم که بخوام خاطره داشته باشم:) فقط خواب کربلا رو دیدم.. دعا کنید قسمت منم بشه + سلام ان‌شاءالله خیلی زود بیاین بین الحرمین مارو هم یاد کنید
به سختی خودمو به ضریح رسوندم همینکه خواستم بگیرم ی خانمی داشت خفه میشد گرفتم بردم بیرون که بیچاره خفه نشه ولی بعدش دیگه اصلا نتونستم ضریح رو بگیرم🥲👀 + بهترین کاررو کردین، اربابم دست شمارو میگیره...
https://eitaa.com/Maarej_255/2524 انشالله آقای باقری ساعت چند به وقت ایران لایو میزارید که شرکت کنیم من منتظرم که بین الحرمین ببینم💔 + الان برم یه غسل زیارت کنم بریم سمت حرم
سلام خدمت آقای باقری ببخشید میشه ناشناس بمونه تا ماهم از خاطرات و حال وهوای دوستان از سفرشون استفاده کنیم الان فرصت نیس که بشینم تک تک بخونیم + سلام ارادت به روی چشم مشکلی نیست
من برم آماده شم راه بیوفتیم، ان‌شاءالله اگه سروصدا نبود تو مسیر خاطره کربلای خودم رو هم تعریف میکنم... @Maarej_255
۱ ساعت نیم اینا پیش کفشداری منتظر خانوادم بودم که بیان و حالم بد شد چون خادما نمیزاشتن بشینم گرمازده هم شده بودم فشارم افتاده بود حالم خیلی بد بود داشتم غش میکردم تنها هم بودم و فقط از حال بد گریه میکردم که خواهرم بعد چند. ساعت آمد و رفت کفشداری تا کفش هاش رو بگیره که خادم کفشداری بدون هیچ حرفی یه پلاستیک مشکی داد به خواهرم از بین اون همه جمعیت فقط و فقط داد به خواهرم بازش کردیم دیدیم توش غذا و میوه و آبمیوه و کلی خوراکی و منم فشارم افتاده بود اونارو خوردم حالم خوب خوب شد 🙂 ثابت شد بهم امام حسین هواسش هست :))) 🥲
مَعارِج .
https://rubika.ir/alibagheri_110 اینجا باشین، شب تو بین الحرمین لایو میذارم...
تا من آماده شم اینجا باشین یه نیم ساعت دیگه ان‌شاءالله لایو رو شروع میکنیم...
ما که رفتیم به کاظمین بعد نماز که کنار هم جمع شدیم دیدیم کفشای بابامو برداشتن و کفشاش نیستش😂 کفشای بابامم دمپایی قرمز بود چون با اونا راحته همیشه از اونا میخره یکم که رفتیم جلو دوتا پسر داشتن می رفتن و کفشای بابام که اندازش نبود رو پوشیده بود ما رفتیم جلو به زبون خودمون و با اشاره می‌گفتیم این کفش‌ها مال ماست اونی که پوشیده بود مارو نگاه میکرد و لبخند میزد اون یکی هم با صدای بلند می‌خندید و به عربی نمی‌دونیم چی می‌گفت 😂😂😂 فقط اشتری ها شو میفهمیدیم بعدش دیگه بابام گفت اشکال نداره بیاین بریم😂😂😂