eitaa logo
مهدی عبداللهی
623 دنبال‌کننده
472 عکس
204 ویدیو
31 فایل
🌐 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اندیشه‌ورزی در قلمرو علوم عقلی اسلامی و علوم انسانی مهدی عبداللهی دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و مدیر گروه فلسفه علوم انسانی دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه قم دکتری فلسفه اسلامی ارتباط با مدیر کانال: @mabd57
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه یا (1) چندی پیش برنامه شبکه چهار سیما با حضور دو تن از اساتید فلسفه موضوع مهم را به بحث گذاشت. 👉 https://tv4.ir/episodeinfo/268112 👉 http://yun.ir/nh4e39 حاصل دیدگاه یکی از طرفین بحث، دو مدعا در خصوص بود: الف) فلسفه نباید و نمیتواند برای علوم دیگر مبانی دست و پا کند؛ ب) فلسفه تنها میتواند تسهیلگر گفتگوی اندیشمندان علوم انسانی باشد. مسئله از موضوعات به روز فضاهای علمی کشور است و بر اهل فن پوشیده نیست که اختلاف نظرهای شدیدی میان اندیشمندان این حوزه وجود دارد تا آنجا که حتی موافقان تحول در علوم انسانی موجود نیز رویکرد واحدی به مسئله ندارند و راهکار پیشنهادی ایشان برای تحقق این تحول متفاوت است. در این مجال تنها به دو مدعای پیش گفته می پردازم. روشن است که پیش از اظهارنظر در خصوص نسبت فلسفه با علوم انسانی باید مقصود خود را از فلسفه مشخص کنیم. اینکه چه کاری از دست فلسفه برای علوم انسانی برمی آید، بسته به آن است که فلسفه را چه بدانیم. 1. فلسفه در یونان باستان و قرون وسطی به اصطلاحی عام بر مجموعه معرفت‌های نظری و عملی اطلاق می‌شد. اما 2. در دوران رنسانس، با افزایش فزاینده توجه به علوم تجربی، طبیعیات و ریاضیات (به‌جهت نقش بنیادین آن در علوم تجربی) از فلسفه جدا شده و در کسوت علومی مستقل و غیر فلسفی به حیات خود ادامه دادند. پیامد استقلال طبیعیات و ریاضیات از فلسفه آن بود که از این پس وقتي فلسفه به‌صورت مطلق به‌کار مي‌رود، اختصاص به فلسفه اولی دارد. فلسفه در این معنای جدید، تنها به آن بخش از معارف بشري اشاره دارد که به مباحث فلسفه اولي مي‌پردازد که موضوعش «موجود بما هو موجود» است. 3. گسترش تجربه گرایی کار را بدانجا رساند که پوزیتویستهای منطقی مفاهیم و گزاره های غیرحسی را فاقد معنای معرفت بخش دانستند. بدین ترتیب، در دوره نخست پیدایش فلسفه تحلیلی، وظیفه فلسفه چیزی جز تحلیل مفاهیم نبود. از نظر پوزیتویست‌های منطقی، تفکر فلسفی معادل تحلیل منطقی مفاهیم و قوانین علوم تجربی بود. به ‌اعتقاد ایشان، فلسفه از اساس به یک فعالیت زبانی یا مفهومی تبدیل شد. اما 4. پس از فروپاشی پوزيتويسم، از دهه 1950میلادی به بعد، مفهوم جدیدی از فلسفه تحلیلی پای به عرصه نهاد که تا زمان حاضر رو به گسترش است. در اين معناي جديد، به‌جاي آنکه محور مسائل فلسفي «موضوع» باشد، «روش عقلاني حل مسائل» محور و ملاک تفکيک فلسفه از علم قرار گرفته است. يکي از نتايج اين گسترش معنايي فلسفه آن بود که شاخه‌هايي از معرفت به‌وجود آمدند که مشخصه آنها اضافه شدن فلسفه به يک موضوع يا رشته علمي ديگر بود؛ فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه دین، فلسفه فیلم، فلسفه فوتبال و... در مغرب‌زمین، دو نگرش اصلی در نسبت میان فلسفه و علوم اجتماعی وجود دارد. یک دیدگاه، فلسفه را در جایگاه «پایه‌گذاری» و «استادی» نشانده و معتقد است فلسفه بنیادی‌ترین حقایق را راجع به ما انسان‌ها و ماهیت جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و نیز قواعد رسیدن به چنین شناختی را وضع می‌کند. ازاین‌رو «بنیاد»هایی برای پژوهش‌های انجام‌شده در رشته‌های خاص فراهم می‌آورد. اما نگرش دوم، فلسفه را پادو یا شاگرد علوم اجتماعی می‌داند. به‌زعم طرفداران دیدگاه دوم (که ریشه در سخن جان لاک در دیباچه رساله پیرامون فهم بشر دارد) تفکر بی‌عمل یا برج عاج‌نشینی نمی‌تواند شناخت معین یا معتبری از جهان به‌دست دهد. شناخت تنها از دل تجربه عملی، مشاهده و آزمایش منظم بیرون می‌آید. بنابراین علوم خاص لازم نیست منتظر فلاسفه بمانند تا آنان بنیادهایی را در اختیارشان قرار دهند و یا به آنها بگویند به چه چیزی باید فکر کنند. بلکه فلسفه باید آماده باشد تا هر زمان دانشمندان در پی کشف طرز کار طبیعت برمی‌آیند، آنان را کمک و حمایت کند. امروزه فلاسفه غربی تمایلی به نگرش نخست ندارند. ولی در اینکه فلسفه چه نوع کمکی می‌تواند به علوم داشته باشد، چند دیدگاه متفاوت وجود دارد. برخی وظیفه فلسفه را زدودن خار و خاشاک پیش‌داوری‌ها و خرافات تفکر عرفی از مسیر قطار علم میدانند، برخی دیگر معتقدند فلاسفه می‌توانند در اصلاح روش‌های تحقیقی مورد استفاده دانشمندان از تخصصشان در منطق و روش‌های استدلال استفاده کنند. از آنچه گفتیم، روشن است که دو مدعای یادشده از سوی استاد مدعو ، در معنا و برداشتی خاص از فلسفه ریشه دارد که در سنت فلسفه تحلیلی در اثر سیطره حس گرایی به بار آمده است. ادامه دارد ✍️ مهدی عبدالهی 🆔 @MAbdullahi
فلسفه یا (2) ✅ چیستی فلسفه در اندیشه اسلامی در ابتدای پیدایش فلسفه اسلامی به‌ تبعیت از فلسفه یونان باستان، مقصود از فلسفه در میان اندیشمندان اسلامی، معادل با همه علوم حقیقی بود. به همین جهت، فلاسفه اسلامی در هر دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی قلم زده و آثار فراوانی را عرضه کرده‌اند. اما در بستر زمان، از سویی با گسترش علوم برخی از این علوم از فلسفه جدا شده و در کسوت علم و بلکه علوم مستقلی درآمده‌اند. از سوی دیگر نیز مباحث و شاخه‌های نوینی در ذیل فلسفه اسلامی پدید آمده‌اند. آنچه در دوره‌های اخیر فلسفه اسلامی دانسته می‌شود، مشتمل است بر فلسفه اولی (امور عامه، الهیات بالمعنی الأعم)، انسان‌شناسی (علم‌النفس فلسفی)، خداشناسی (الهیات بالمعنی الأخص) و معرفت‌شناسی. ✅ ✅ چیستی علوم انسانی «علوم انسانی» علومی هستند که موضوع تحقیق آنها ابعاد وجودی و کنش¬های مختلف انسانی (بما هو انسان) است. مقصود از کنش‌های انسانی، آن‌دسته از فعالیتهای انسانی است که متضمن روابط افراد بشر یا یکدیگر و روابط این افراد با اشیاء، و نیز آثار، نهادها و مناسبات ناشی از این رفتارهاست. همه گزاره‌های علوم انسانی ناظر به انسانیت یا واقعیت انسانی هستند. این علوم در وهله نخست، ابعاد مختلف وجودی انسانی از قبیل وجوه فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و غیره را توصیف کرده و سپس برای گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در هر یک از ابعاد یادشده برنامه ارائه می‌کنند. ✅✅✅ نظام طبقه بندی طولی علوم بشری بنا بر نظریه علم‌شناختی فیلسوفان و منطق‌دانان اسلام، هر دانشی دارای سه مؤلفه اساسی است: موضوع، مسائل و مبادی. مقصود از موضوع و مسائل نیازمند توضیح نیست، اما تحقیق در مسائل یک علم اغلب مبتنی بر گزاره‌هایی است که اعتبار و حقانیت آنها را باید خارج از آن علم جست‌وجو کرد. این گزاره‌ها به‌اصطلاح «مبادی علم» محسوب می‌شوند که به نوبه خود به مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم می‌گردند. مبادی تصدیقی، مقدماتی هستند که استدلالهای آن علم مبتنی بر آنها می‌باشند. این مبادی تصدیقی به دو دسته تقسیم میشوند: اصول متعارف و اصول موضوعه. اصول موضوعه هر علم قضایایی اند که باید در علم دیگری اثبات شوند و در واقع، از مسائل آن علم دوم محسوب میشوند. این نگرش علم‌شناختی که هویت یک منظومه معرفتی را وابسته به مبادی و مبانی به‌کار رفته در آن می‌داند، نظام طبقه‌بندی علوم را نظامی طولی تصویر می‌کند؛ چرا که با توجه به جایگاه مبادی یک علم در اثبات و نفی محمولات مسائل آن روشن می‌شود که دانش‌هایی که عهده‌دار تبیین و اثبات مبادی یک دانش دیگر هستند، نقش به‌سزایی در شکل‌گیری آن بازی می‌کنند. اگر دانش (2) نیازمند دسته‌ای از مبانی است که دانش (1) عهده‌دار پاسخ به آن‌هاست، پس تکوّن مسائل دانش (2) و تحول در آنها به‌طور منطقی مبتنی بر مسائل دانش (1) است و از سوی دیگر، هر گونه تغییر در مسائل دانش (1) که مبادی دانش (2) را شکل می‌دهند، مسائل دانش (2) را دست‌خوش دگرگونی می‌کند. اینک با این ملاحظه می‌توان گفت چنان‌که پیشینیان فلسفه را مادر علوم خوانده‌اند، بنیادی‌ترین مبادی علوم حقیقی را باید در میان گزاره‌ها و شاخه‌های مختلف علوم فلسفی جست‌وجو کرد که از قضا میان خود این شاخه‌ها نیز سلسله مراتب دانشی برقرار است. بنیادی‌ترین گزاره‌های معرفتی در دانش معرفت‌شناسی بررسی می‌شوند. در مرتبه دوم، نوبت به هستی‌شناسی عقلی می‌رسد که به‌دنبال دست‌یابی به نگرشی کلی به هستی و شناخت اوصاف و احکام کلی وجود است. بخش نخست را اینجا بخوانید: https://eitaa.com/Mabdullahi/613 ادامه دارد ✍️ مهدی عبدالهی 🆔 @MAbdullahi
فلسفه یا (3) ✳️ نقش فلسفه اسلامی در علوم انسانی شاخه‌های مختلف فلسفه اسلامی از جمله معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی نقش بنیادین در علوم انسانی و اجتماعی دارند. ✅ پیش از این گفتیم که در سده هفدهم، تغییر روش علوم طبیعی از قیاسی ـ عقلی به حسی ـ تجربی سرآغاز تحول بنیادین در این علوم و پیدایش علم جدید گردید. چنان‌که دسته‏بندي علوم براساس اسلوب و روش تحقيق به سه دسته علوم عقلي ـ که مانند منطق و فلسفه اولي تنها با براهين عقلي و استنتاجات ذهني قابل بررسي است ـ علوم تجربي ـ كه مانند فيزيك، شيمي و زيست‏شناسي با روش‌هاي تجربي قابل اثبات است ـ و علوم نقلي ـ كه مانند تاريخ، علم رجال و علم فقه براساس اسناد و مدارك منقول و تاريخي بررسي مي‏شود ـ نشان‌گر جایگاه اساسی روش تحقیق در دانش است. از سوی دیگر ابزارهای گوناگونی برای معرفت بشری وجود دارد. همه مسائل را نمي‏توان با ابزارها و روش یکسان تحقيق و بررسي کرد. در واقع روش تحقیق و ابزار مناسب معرفت در هر مسأله و دانشی به موضوع آن مسأله و دانش بستگی دارد. ازآنجاکه واقعیات هستی همگی از یک سنخ نیستند، معرفت به هر واقعیتی روش و ابزاری متناسب با آن می‌طلبد و هر منبعی تنها برای معرفت به متعلقات خاصی کارآیی دارد. افزون بر این، اگر معتقد به ضرورت وحی و دین آسمانی باشیم و قوای متعارف معرفت را برای کسب معرفت به همه واقعیات کافی ندانیم، منبع ویژه دیگری به منابع معرفتی ما افزوده می‌شود که توان عبور از مرزهای منابع متعارف بشری را دارد. حاصل آنکه پژوهش در هر دانش و حل مسائل آن، نیازمند و مبتنی بر روش‌شناسی صحیح می‌باشد که تا اندازه بسیاری برآمده از معرفت‌شناسی و وابسته به ذات موضوع آن دانش و موضوعات مسائل آن است. هر گونه پژوهش در قلمرو علوم انسانی، پیش از همه مبتنی بر حل و فصل مسائل معرفت‌شناختی است. در این حوزه، پرسش‌هایی ازاین‌دست مطرح میشود که آیا معرفت‌های بشری واقعگرایند یا ناواقعگرا؟ مطلق هستند یا نسبی؟ منابع و ابزارهای معرفتی انسان کدامند؟ آیا معرفت انسان محدود به معرفت حسی و تجربی است یا آنکه انسان از معرفت عقلی نیز برخوردار است؟ آیا ابزارهای متعارف معرفت، توان فراهم آوردن همه معرفت¬های مورد نیاز انسان را دارند یا آنکه دست این ابزارها از برخی حقایق کوتاه است و باید دست به دامان وحی شویم؟ پاسخ‌های متفاوت اندیشمندان به این پرسش‌ها نتایج متفاوتی در علوم انسانی به‌بار خواهند آورد. ✅✅ از سوی دیگر، فرضهای فلسفی درباره سرشت انسان در بنیاد هر رشته علمی مربوط به رفتارهای انسانی نهفته است. پرسش‌هایی انسان‌شناختی وجود دارند که نه‌تنها نمی‌توان پاسخ آنها را از علوم انسانی مطالبه کرد، بلکه حل مسائل علوم انسانی مبتنی بر آنهاست. آیا انسان موجود تک‌ساحتی و مادی است یا آنکه یک حقیقت دوساحتی دارد؟ بر فرض دو ساحتی بودن، آیا اصالت با روح مجرد است یا بدن مادی؟ به‌بیان دیگر، کدام‌یک از دو ساحت مزبور حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد؟ همچنین رابطه این دو ساحت چگونه است؟ آیا روح انسان تکامل‌پذیر است؟ وابستگی همه‌جانبه وجودی انسان به خالقش چگونه است؟ نیازمندی معرفتی انسان به خالق به چه نحو است؟ اصلاً انسان وابستگی تکوینی به خالق دارد؟ آیا انسان جاودانه است یا هستی وی در لحظه مرگ پایان می‌پذیرد؟ چه نسبتی میان زندگی اخروی انسان با زندگی دنیوی وی وجود دارد؟ همچنین است دهها سؤال دیگر. این پرسش‌های بنیادین ناظر به ابعادی از وجود انسان هستند که علوم انسانی از پاسخ به آنها ناتوان هستند و بلکه ورود به مسائل علوم انسانی و پژوهش در حیطه آنها منوط به این است که پیشاپیش موضع خود را نسبت به این پرسش‌ها مشخص کرده باشیم. ✅✅✅ از جهت سوم، حل مسائل انسان‌شناختی متوقف بر پاره‌ دیگری از مسائلی است که به‌اصطلاح در قلمرو هستی‌شناسی (فلسفه اولی) قرار دارند. مسائلی از قبیل تقسیم موجودات به مادی و غیر مادی، قانون علیت و گستره آن، فروعات قانون علیت (مثل ضرورت)، معیّت و سنخیت علی و معلولی، اقسام علت، علت حقیقی و مجازی و ... مسائلی هستند که در اتخاذ موضع نسبت به مسائل انسان‌شناسی تأثیرگذارند. بدین ترتیب روشن میشود جایگاه فلسفه در میان علوم دیگر، به خصوص نسبت آن با علوم انسانی امری دلبخواهی و فرمایشی نیست، بلکه به تعریف ما از حقیقت فلسفه و نگاه علم شناختی به طبقه بندی علوم وابسته است. بخش نخست و دوم را اینجا بخوانید: https://eitaa.com/Mabdullahi/613 https://eitaa.com/Mabdullahi/618 ✍️ مهدی عبدالهی 🆔 @MAbdullahi