eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
685 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
شامیان! این همه تحقیر به مهمان نکنید روز خود را ز ستم، شامِ غریبان نکنید میهمانند شما را حرمِ آل الله آتش و سنگ، نثارِ رهِ مهمان نکنید حرمتِ عترت و قرآن نشنیدید مگر؟ دشمنی این همه با عترت و قرآن نکنید کاروانی همه داغِ جگر از راه رسید شام را این همه آذین و چراغان نکنید این عزیزان خدا آینه ی ایثارند شادی محنتشان، آینه بندان نکنید بی قرار و دمی از گریه ندارند قرار خنده بر گریه ی این جمع پریشان نکنید دمِ دروازه ی ساعات چرا جمع شدید؟ جمعتان باد پریشان، ستم این سان نکنید آه، ناموس خداوند تماشایی نیست! هتک حرمت ز سراپرده ی یزدان نکنید این اسیران شمایند؛ امیران شما بر امیران خود این کینه و طغیان نکنید عترتِ احمد و ویرانه نشینی عجبا! پایه ی مردمی و عاطفه ویران نکنید یوسف فاطمه را جای به زندان ندهید این قَدَر فاطمه را اشک به دامان نکنید مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
شامیان! این همه تحقیر به مهمان نکنید روز خود را ز ستم، شامِ غریبان نکنید میهمانند شما را حرمِ آل الله آتش و سنگ، نثارِ رهِ مهمان نکنید حرمتِ عترت و قرآن نشنیدید مگر؟ دشمنی این همه با عترت و قرآن نکنید کاروانی همه داغِ جگر از راه رسید شام را این همه آذین و چراغان نکنید این عزیزان خدا آینه ی ایثارند شادی محنتشان، آینه بندان نکنید بی قرار و دمی از گریه ندارند قرار خنده بر گریه ی این جمع پریشان نکنید دمِ دروازه ی ساعات چرا جمع شدید؟ جمعتان باد پریشان، ستم این سان نکنید آه، ناموس خداوند تماشایی نیست! هتک حرمت ز سراپرده ی یزدان نکنید این اسیران شمایند؛ امیران شما بر امیران خود این کینه و طغیان نکنید عترتِ احمد و ویرانه نشینی عجبا! پایه ی مردمی و عاطفه ویران نکنید یوسف فاطمه را جای به زندان ندهید این قَدَر فاطمه را اشک به دامان نکنید مرحوم http://eitaa.com/Maddahankhomein
زبان حال ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها آمدی با سر به دیدارم که برگردد، حسین، دیده‌ی مردم ز محمل‌ها به سوی نیزه‌ها من فدای حنجر خشکت که نوشیده‌ست آب گه زجام دشنه‌ها، گاه از سبوی نیزه‌ها از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد کاش این دختر نگردد روبروی نیزه‌ها ای مؤید! تا بیابم آن سر ببریده را می‌روم با پای دل در جستجوی نیزه ها مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
کاروان رفت و منِ سوخته دل، جا ماندم آه کز ناقه بیفتادم و تنها ماندم همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ منِ وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم در پیِ قافله بسیار دویدم اما پایم ازخار ز رَه ماند و من از پا ماندم کودکی خسته و شب تیره و این دشتِ مخوف چه کنم؟ رو به که آرم؟ که ز ره واماندم ای پدر گر به سرم پا بگذاری چه خوش است که در این بادیه از قافله بر جا ماندم در میانِ اسرا مونسِ من زینب بود که چنین دور هم از زینب کبری ماندم زد "موید" به حریم رضوی بوسه و گفت لله الحمد که بر درگه مولا ماندم مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
ای ماهِ خون گرفته که امشب برآمدی نازم سرت، به سر کشی از دختر آمدی تو باغبانِ عشقی و از دشتِ لاله ها در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی دشمن گرفته کلبه ی ما را ز چهار سو ای دل نواز من ز کدامین در آمدی؟ راضی به زحمتِ تو نبودم که این چنین بر دیدنِ رقیه ی خود با سر آمدی جانِ منی که بر لبِ من آمدی پدر عمرِ منی که گوشه ی ویران سر آمدی ای از سفر رسیده چه آوردی ارمغان دست تهی چرا به بر دختر آمدی؟ یادم بُوَد که رفتی و اصغر به دوش تو اینک چرا بدون علی اصغر آمدی از بزم ما خرابه نشینان دگر مرو ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
ای اختر مدينه و ماه منير شام بر آفتاب روی تو، هر روز و شب سلام تو فاطمی نژادی و نامت رقيه است نور دل حسينی و پرورده ی کرام هم خود کريمه هستی و هم دختر کريم هم خواهر امامی و هم دختر امام چشم اميد ماست به سويت هميشه وقت روی نياز ماست به کويت علی الدّوام گر کوچکی چو نقطه ی پرگار عالمی بي نقطه هيچ دايره نپْذيرد انسجام در رشته ی اسارت اگر جان سپرده ای سر رشته ی امور به دستت بُوَد مدام ای رفته پا به پای اسيرانِ دشت خون تا ديْر و تا خرابه و زندان و بزم عام هم محملِ مجاهده ی دختر علی همسنگر مبارزه ی چارمين امام پيدا بُوَد که واقعه ی کربلای عشق با جان نثاری تو به ويرانه شد تمام تفسير خون سرخ حسينی به مرگ توست اي يادگار خون خدا در ديار شام شد آب، قلب کوچکت از شعله های غم تا آنکه ريخت شهد شهادت تو را به کام بودت غمی عميق، کنم وصف با چه حال ديدی هزار داغ، دهم شرح از کدام دل ها شده است مرکز غم از مصيبتت وقتی تو را به غمکده ی شام شد مقام با سر، پدر به ديدنت آمد که هيچ گاه از دخترش نکرده کس اين گونه احترام روحت به عزمِ بدرقه اش رفت تا بهشت جسمت گرفت در دل آن غم سرا مقام سر زد ز داغ های دلت لاله ها ز خاک آن لاله های سرخ که شد دستِ انتقام مهرت چراغِ محفلِ اربابِ معرفت قبرت برای اهل نظر، مرکزِ پيام دل ها به سوی توست پس از سال ها هنوز ای گنبدت منادیِ پيروزیِ قيام ما را بر آستان تو روی ادب همه ما را به پيشگاه تو عرضِ دعا تمام با دستهای کوچکت از ما بگير دست ای دختر صغير حسين ای رقيه نام مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
مهرت به کائنات برابر نمی شود داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغِ جان گدازِ تو ای گوهرِ وجود سنگ است هر دلی که مکدّر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز بیدادِ اهلِ ظلم بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود تنها جنازه ی تو شد آماجِ تیرِ کین یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن مشمولِ این حدیثِ پیمبر نمی شود فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن آن دیده کور واردِ محشر نمی شود دارم امیدِ بوسه ی قبر تو در بقیع اما چه می توان که میّسر نمی شود با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید ویران چرا بنای ستمگر نمی شود آن را چه دوستی است "موید" که دیده اش از خونِ دل ز داغِ حسن تر نمی شود مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
کربلا محشر کبری است، بیا تا برویم تا ببینیم چه غوغاست، بیا تا برویم دیده‌ی سیر و سلوک از همه آفاق بگیر (کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم) پا بزن بر هوس و دست بکش از دنیا کربلا آخر دنیاست، بیا تا برویم راه حج گر چه که بستند به ما، غم نخوریم کعبه‌ی اهل دل آن‌جاست، بیا تا برویم خواستی نعمت جاوید اگر، بار ببند میزبان، حضرت زهراست بیا تا برویم خوان مهمانی سالار شهیدان، پهن است رحمت واسعه پیداست، بیا تا برویم نور مصباح هدی، مرحمت فُلکِ نجات گوشه در گوشه هویداست، بیا تا برویم ساحلِ علقمه، از عطر ابالفضل پُر است تا ببینیم چه زیباست، بیا تا برویم دامنی اشک بیاور که به دامانِ حرم محفل گریه مهیّاست، بیا تا برویم زینب از شامِ بلا آید و گوید غمِ دل تا ببینی چه خبرهاست، بیا تا برویم بشنوی تا که حدیثِ سفرِ کرببلا روضه‌خوان زینب کبری است، بیا تا برویم نو غزالان حرم را که شکسته پر و بال وقت تسکین و تسلّاست، بيا تا برویم از پیِ تسلیتِ مادرِ شش ماهه، رباب که دل افسرده و تنهاست، بیا تا برویم گر شفا می‌طلبی از غمِ جان، این درگاه مهدِ هفتاد و دو عیسی است، بیا تا برویم دست خالی نرود هیچ کس از کوی حسین پسر فاطمه آقاست، بیا تا برویم گر چه دست از تنش افتاد و علم از دستش دست گیر همه سقاّست، بیا تا برویم مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
اى مونسِ دل! بیا و جانم باش مانند گذشته هم‌زبانم باش  برخیز و بگیر دست خواهر را اى پیکرِ پاره پاره! جانم باش باز آمده کاروان پیروزت برخیز و امیر کاروانم باش از گریه سفید گشته چشمانم برخیز و فروغ دیدگانم باش این چند شبى که بر تو مهمانم برخیز و دوباره میزبانم باش در ظلمت شب، چراغ بزم‌افروز در گرمى روز، سایبانم باش تنها به مدینه می‌روم، آرى برخیز و دوباره هم‌عنانم باش از آتش شرم شعله‌ور گردم چون سوى مدینه بى تو برگردم من روى به شام کرده، برگشتم تکمیل قیام کرده، برگشتم من روز ستمگران شامى را تاریک چو شام کرده، برگشتم بیدادگرانِ جام در کف را من زهر به کام کرده، برگشتم من نهضت سرخ کربلایت را با فتح، تمام کرده، برگشتم آن جا که کسى امام را نشناخت یارى ز امام کرده، برگشتم بر شیعه سلام گفتى از مقتل ابلاغ سلام کرده، برگشتم گفتى به جهان دهم پیامت را اجراى پیام کرده، برگشتم برگشتم و جان به فدیه آوردم بازوى کبود هدیه آوردم جان‌هاى به لب رسیده آوردم دل‌هاى به خون تپیده آوردم یک سلسله از سلاله‌ی زهرا یک قافله داغ‌دیده آوردم در ساحل دجله تشنه‌کامان را یک بادیه اشک دیده آوردم هرگز نه شنیدن است چون دیدن غم‌هاى شنیده، دیده آوردم با موى سپید آمدم از شام یعنى که ز شب، سپیده آوردم اى رهرو راست قامتان برخیز پیش تو قدى خمیده آوردم پیغمبر نهضت حسینم من پیغام سر بریده آوردم اینجا به طواف پیکرت بودم آنجا به زیارت سرت بودم از هر ستمى نشانه دارم من گل‌ْزخم به دست و شانه دارم من پر سوخته مرغِ آتشم ز آن رو جان‌سوزترین ترانه دارم من از خاطره‌هاى روز عاشورا دل سوختنِ شبانه دارم من چون شمعِ ز پاى تا به سر، سوزان در آتش و آب، خانه دارم من اى کعبه‌ی عشق! بر سر قبرت راز دل محرمانه دارم من هر موى من ار زبان نمی‌گردد از آتش دل زبانه دارم من از بهر گریستن به هجرانت بیش از همه کس بهانه دارم من اى روشنى دو دیده‌ام! برخیز از شام بلا رسیده‌ام، برخیز چون صیحه به روى ما عسس می‌زد فریاد به حالمان جرس می‌زد بر پاى برهنه‌ام چهل منزل می‌رفتم و بوسه خار و خس می‌زد در راه چو حالِ کودکى دیدم در بندِ جفا نفس نفس می‌زد دستیش به ناسزا به بر می‌خوانْد پاییش به تازیانه پس می‌زد بیداد نگر که دست بیدادى زنجیر به پاى دادرس می‌زد دیدم من و کاش تا نمی‌دیدم! بر لعلِ تو چوب بوالهوس می‌زد بر جان و دل بتول می‌زد چوب بر بوسه گه رسول می‌زد چوب آتش ز سحاب ریخت، دیدم من در شام خراب ریخت، دیدم من بر شامى و شامیان حق‌نشناس آیات عذاب ریخت، دیدم من در بزم یزید بر سر ما غم مانند شهاب ریخت، دیدم من گل‌ْبرگِ عذارِ عترتِ یاسین از شرم، گلاب ریخت، دیدم من داغى که به سینه داشت، حس کردم اشکى که رباب ریخت، دیدم من با زخمِ زبان، عدو نمک ما را بر قلب کباب ریخت، دیدم من در تشت طلا به لعل خونینت او دُرد شراب ریخت، دیدم من می‌دیدم و دل‌شکسته بودم من افسوس که دست‌بسته بودم من جانى ز فراق، شعله‌ور دارم قلبى ز ملال، پُرشرر دارم ترسم شررش مدینه را سوزد این داغ که از تو بر جگر دارم تا آخر عمر، هر کجا باشم نقشى ز رخ تو در نظر دارم جانسوز تر از تمامى غم‌ها من داغ رقیّه بر جگر دارم صد پاره دلى چو جسم صد چاکت سوغات برایت از سفر دارم تا مطبخ و دیْر رفت و تا ویران چندان که من از سرت خبر دارم شرمنده‌ام از لبان عطشانت آبى اگر از فرات بردارم هر قطره‌ی آب را که می‌نوشم با یاد لبت چو دجله می‌جوشم مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
من باغبانِ باغ به آتش کشیده ام اینک به باغ سوخته ی خود رسیده ام تفسیرِ آیه های کبیر شهادتم تصویرِ لاله های به خون در تپیده ام من زینبم، کفیل اسیرانِ دشتِ خون من زینبم که رنجِ اسارت کشیده ام ای سرپرستِ قافله ی عشق، ای حسین! برخیز ای شهیدِ به خاک آرمیده ام رفتم به سوی شامِ بلا و در این سفر در هر کجا حماسه ی نور آفریده ام حسّ وظیفه زنده نگه داشته مرا ورنه هزار بار، دل از جان بریده ام با آن که در زیارت قبرت به اربعین چندین فضلیت از لب جدم شنیده ام هرگز گمانِ دیدنِ قبرت نداشتم دیدم کنون و کاش نمی دید دیده ام دیدم نوشته قبر حسین است این مزار شستم چو خاکِ قبر تو با اشک دیده ام مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
باز اشکم به دیده می‌آید «بوى گل‌هاى چیده می‌آید» باز از دور، بانگ قافله‌اى که به مقصد رسیده می‌آید اربعین آمد و ز شام بلا زینبِ داغ‌دیده می‌آید زائرى بر زیارت قبرى خار در پا خَلیده می‌آید بر مزارِ پدر، پریشان‌حال پسری غم رسیده می‌آید دخترى کز شکنجه‌ها رَسته چون غزال رَمیده می‌آید مادرى بر کنار قبرِ پسر رنگش از رخ پریده می‌آید خواهرت یا حسین! از ره دور با هزاران پدیده می‌آید با سرت هم سفر، قدم به قدم صحنه ها آفریده می‌آید نخل بارآور قیام تو را به بیان پروریده می‌آید تار و پود ستم به تیغ زبان آنکه از هم دریده می‌آید سربلند است از شکستِ یزید گر چه قامت خمیده می‌آید بود قصدش کمالِ نهضت تو نِک به مقصد رسیده می‌آید با زبان قلم "موید" گفت: باز اشکم به دیده می‌آید مرحوم https://eitaa.com/Maddahankhomein
ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پیِ تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می‌آیم به دست آوردم آخر، عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده‌ام انجام، مأموریّت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه‌ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غمِ مرگِ رقیه دخترت، یک باره پیرم کرد از این ماتم، هلالی کرده‌ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "موید" گاه گاهی بر غم من اشک می‌ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را مرحوم‌ https://eitaa.com/Maddahankhomein