eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
687 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
تغییر کرده انگار، از تشنگی صدایش شیری نخورده اصغر تا که شود قوایش در گرمی بیابان آن قدر ضعف کرده رنگی نمانده حتی در روی دلربایش از حال رفته انگار یا اینکه قهر کرده؟! شد بی صداتر از قبل، شش ماهه گریه هایش وقتی که چنگ می زد از تشنگی به سینه می زد رباب با بغض بوسه به دست و پایش خیمه به خیمه می رفت با اضطراب تا که شاید شبیه هاجر پیدا کند دوایش از شرمساری و از چشم ترش عیان شد در مشک ها نمانده یک قطره هم برایش افتاده روی شانه، ساکن سرِ نحیفش شش ماهه تشنه مانده، این است اقتضایش گهواره ی علی را دست حسین دادند باهم رباب و زینب بر سجده سر نهادند گفتند اهل کوفه این نور آفتاب است؟ این نور آشنا چیست؟ نور ابوتراب است شد همهمه زیاد و برخی به خویش گفتند: جرمی نکرده این طفل، حقش دو جرعه آب است برخاست ابن سعد و با بغض و واهمه گفت: بردار حرمله تیر، تیری که پرشتاب است تیر سه شعبه را از قوس کمان رها کرد تا دید شیرخواره، در حال پیچ و تاب است تیر سه پر برای رویین تنان بسازند عباس نیست این طفل، این کودک رباب است حیران شده حسین و مانده میان میدان کل محاسنش با خون علی خضاب است چیزی نمانده خیلی از صورت عزیزش مثل شکسته‌سنگی که مانده بر رکاب است مانند محسن او هم پای غم ولی رفت تیری شبیه مسمار، در حنجر علی رفت زیر عبا گرفته یاس معطرش را تا که کسی نبیند حلقوم پرپرش را یک گام رو به خیمه، یک گام رو به میدان مانده بَرد چگونه تا خیمه ها سرش را تا پشت خیمه دائم، بیتاب گریه می کرد از خاطرش نبرده لبخند آخرش را تا قبر کوچکی را با دست خود کند حفر با اشک دیده کرده در خاک، خنجرش را سخت است این که جای آغوشِ پر ز مهرش در بین قبر خواباند این دفعه دلبرش را آمد رباب و افتاد بی تاب نزد قبرش بوسید بار آخر دستان اصغرش را ای وای اگر بیاید آن لحظه که ببیند بستند روی نیزه رأس منورش را حال رباب آتش زد بر وجود شیعه آن لحظه که گشوده شد بر حرم شریعه https://eitaa.com/Maddahankhomein
کربلایی حسن عطاییsorod_ omad ahsanol.mp3
زمان: حجم: 5.97M
🌹🌹 💫💫💫💫ا💫💫💫💫 اومد احسن الاحوال رباب یا ستاره‌ی اقبال رباب افتاده یه ماه تو فال رباب خوشحاله خوشحاله خوشحاله رباب قمر حسین اومده ثمر حسین اومده سپر حسین اومده پسر حسین قمر حسین تو نگاش اثر حسین پاره جگر حسین اومده پسر حسین علی اصغرو ببینید محشرو ببینید توی قاب کوچیک تر حیدرو ببینید شادیه تو چشمای مادرو ببینید یا علی اصغر... 💫💫💫💫ا💫💫💫💫 اومد همه آمال رباب اروم خوابیده رو بال رباب تمثال حسین تمثال رباب خوشحاله خوشحاله خوشحاله رباب نمک رجب اومده فاطمی نسب اومده مزه رطب اومده پسر حسین نور ازلی اومده دوباره علی اومده عجب یلی اومده پسر حسین نور دیده‌ی ربابه امیده ربابه ماه شب های رقیه خورشید ربابه عیدی میده اباالفضل چون عید ربابه یا علی اصغر... 🎤مداح :کربلایی حسن عطایی https://eitaa.com/Maddahankhomein
-1918755069_458992060.mp3
زمان: حجم: 2.98M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه‌یِ زمینه هفتم محرّم حضرت علی اصغر علیه السلام سبک غم بساطینی ..... ای گل‌پسرم علی اصغرم حیدرِ حرم رویِ دستایِ .... بابا می‌زنی میدونو به هم تو که خیلی مردی مثلِ عمو عبّاس علمداری کردی مثلِ عمو عبّاس حرمله دست .... به کمون شده طفلِ رباب پهلوون شده آه علی لالایی /۳/ رویِ دستایِ شاهِ دین زدی دست‌وپا ولی بند اومد دیگه گریه‌هات شدی بی‌صدا علی لبخندِ تلخی رو لبِ تو نشسته گردن که نمونده سرت رویِ دستِ .... بابات ولی .... غروبِ روضه می‌گرده علی سرت رو نیزه آه علی لالایی /۳/ پایِ گهواره نشسته مادر می‌کشه آه می‌کَنه قبری بابا با خنجر پشتِ خیمه‌گاه گنجِ‌‌ من پنهان شد زیرِ خاکِ صحرا امّا پیداش کردن غروب نیزه‌دارا بر نیزه‌یِ .‌‌‌..... کینه سرت ای وای چه‌ها کشید مادرت آه علی لالایی /۳/ @Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل هفتم محرّم حضرت علی‌اصغر علیه السلام در آغوشِ پدر وقتی به میدان رفت محشر شد علی‌اصغر  علی‌اکبر که نَه یکباره حیدر شد همین طفلِ به ظاهر شیرخواره در دلِ میدان به هم زَد لشکرِ روباه‌ها را شیرِ لشکر شد علیِ ابنِ حسینِ ابنِ امیرالمؤمنین بود و .... همه دیدند تا آمد دوباره فتحِ خیبر شد نگو هِقْ‌هِق علیٌ حق مَعَ‌الحق بود و از حق گفت فُتوحاتِ حسینی در حضورِ او مُکرّر شد شبیهِ پهلوان آمد به میدان وُ دَمِ عمّه دوباره با اُمید وُ عشق وُ غم اَللّهُ‌اکبر شد اَمان از حرمله  از چِلِّه می‌خواهد چه بردارد؟! عجب تیری رها کرد وُ چه‌ها با حلق وُ حنجر شد؟! شبیهِ مرغِ بِسمِل می‌کَنَد جان رویِ دستِ شاه صدایِ خنده‌هایِ شمر وُ خولی صدبرابر شد اگر چه شد مزارِ طفلِ بی‌سر پشتِ این خیمه سرِ نیزه فرو در خاک‌ها که رفت محشر شد به پیشِ چشمِ مادر بر رویِ نیزه سری بستند دعایِ ندبه نجوایِ حریمی پایِ این سر شد @Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع هفتم محرّم حضرت علی‌اصغر علیه السلام پاره کردم بندِ قنداقش کمی زد دست‌وپا پایِ روضه آسمان‌ها ناله زد واویلتا تیرِ کینه با گلویِ کوچکش کرده چه‌ها پوستی از گردنِ طفلِ حرم مانده به جا بازویِ بابا نباشد سر می‌افتد از تنش چه سرش آمد خدا سخت است خیمه بردنش حرمله یک تیر زد از سه طرف حنجر شکافت گوش تا گوشِ گلویِ غنچه‌یِ پرپر شکافت تیر از حلقومِ او وقتی که رد شد سر شکافت رنگِ نوزادم پرید و سینه‌یِ مادر شکافت روضه‌هایش شد عذابی وای بر حالِ رباب کاشکی باشد دروغ این بستنِ سر با طناب کاشکی باشد دروغ افتادنِ سر پایِ نی اینکه خورده سیلی و شلّاق مادر پایِ نی تاب می‌خورده اگر سر دیده دختر پایِ نی غیرتی افتاد تا شد حرفِ معجر پایِ نی از سرِ نیزه زمین خورده که برگردد نگاه سمتِ رأسِ کوچکِ خونین شده از خیمه‌گاه غیرتِ شیرِ خدا دارد به رگها این علی جان سپرده در مسیرِ ماندنِ آئین علی صحبت از ناموس شد خورده جَبینش چین علی این دعایِ زینبی را می‌گوید آمین علی کاش باشد دغدغه در عاشقانِ بوتراب تا ظهورِ مهدیِ موعود ایمان و حجاب @Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل‌مصیبت هفتم محرّم حضرت علی اصغر علیه السلام بدنش بی‌رمق و گونه‌یِ او خشکیده گریه که می‌کند او اشک ندارد دیده پوسته پوسته شد دورِ لبش بس که زبان دورِ لبهایِ گلِ سرخِ حرم چرخیده رویِ دستِ پدرش معرکه‌گیری کرده شیرخوار است ولی شیرصفت غرّیده پسرم آبرویِ مادرِ مضطر شده است هق هقَش شد رَجزی و لشکری لرزیده‌ ای بسوزد جگرِ حرمله که با تیری گوش تا گوشِ گلو بریده نَه پاشیده شده رگهایِ سرش مثلِ همان رگها که ..... تهِ گودال به هم ریخته و بوسیده .... دخترِ دربه‌دری این رگِ پاره شده را که در این روضه به ما داده هزاران ایده‌ روضه‌یِ طفلِ رباب و گلِ ویران خواندیم می‌رسد منتقمی که حالِ ایشان دیده @Maddahankhomein
(لَم تَرحَمونی) ِ پدرت بی جواب شد آب از خجالت لب عطشانت آب شد باران نیامد و خبر از ابر جود نیست بهر لبت دودیده ی من چون سحاب شد قلب من وگلوی تو گردیده یک هدف بر هر دو زد اگر چه گلو انتخاب شد گویا که آب آب تو بوده دعای مرگ (عجّل وفاتی) تو کنون مستجاب شد ای بی گنه که تیر سه پر ریخت بر همت آبادی من و تو چگونه خراب شد مویی که از مصیبت اکبر شده سپید حالا ز خون حنجر پاکت خضاب شد زخم روی لبان تو خون گریه می کند از خنده های روی لبت دل کباب شد از بس که ذبح تو، شرر جان گداز بود در قلب دشمن از غم تو انقلاب شد راز نفس به سینه ی من بودی و کنون دیگر نفس کشیدن من هم عذاب شد ماندم میان خیمه و میدان، کجا روم شرم از رباب دارم وغم بی حساب شد زین پس به روی نیزه شود خیره مادرت افتادنت ز نی سبب اضطراب شد 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
درد از ما، دوا علی اصغر آیه ی حق نما، علی اصغر هست در بین ظلمت عالم شاهراه لقا، علی اصغر گره ها از مصائبش وا شد هر کسی گفت یا علی اصغر مطلق حق، علی مع الحق است حیدر کربلا علی اصغر به خدا یک تنه عوض کرده حاصل جنگ را علی اصغر عمر سعد دست و پا گم کرد تا که زد دست و پا علی اصغر گریه اش داشت شرح عرفانی داشت بر لب دعا علی اصغر اقتدا بر علیِ اکبر کرد تا شود جانفدا علی اصغر خون او بر زمین نریخت، نریخت داشت از بس بها علی اصغر وای از آب و بی نصیبی او شرح کن روضه ی غریبی او شیرخواری گرسنه و مغموم رفته از حال با رخی معصوم جان فدای حسین و اطفالش شده اند از فرات هم محروم از عطش آن قدر به خود پیچید گریه اش شد سکوت نامفهوم درد فرزند، غصه ی پدر است این دو هستند لازم و ملزوم با نسیمی که داغ و سوزان بود شد سفیدی حنجرش معلوم بی هوا سر روی زمین افتاد با سه شعبه بریده شد حلقوم قامتش قدر یک سه شعبه نبود! ذبح شد طفل، ذبح نامرسوم مات و حیران میان میدان ماند پدری خسته، بی کس و مظلوم پشت خیمه چه صحنه هایی دید حق بده که رباب شد مغموم جلوی چشم مادرش ای وای رفت بر روی نی سرش ای وای https://eitaa.com/Maddahankhomein
رباب بود و غمی که سرش خراب شده صدای گریه ی اصغر غم رباب شده خراب کودک او عالم است و یک‌ لحظه رباب خیر ندید از همین خراب شده زن است و دلخوشیش نغمه نغمه لالایی رباب نغمه ی لالاییش عذاب شده حسین کودک خود را گرفت از مادر شتافت سمت فراتی که خود سراب شده برای قطره ی آبی به دشمنش رو زد گرفت آب ؟ نه اما حسین آب شده حسین ماند و غمی نونهال در آغوش چه غنچه ای است درآغوش گل گلاب شده کدام صفحه تاریخ را رقم زد تیر کدام پرسش تاریخ را جواب شده حسین یاد غم داغ پشت در افتاد دویاره کشتن شش ماهه فتح باب شده‌ @Maddahankhomein
از عطش وقتی تب مهتاب بالا رفته بود آفتاب از دامن محراب بالا رفته بود هرکسی‌که عشق‌را می‌خواست، سر را می‌گذاشت قیمت این گوهر نایاب بالا رفته بود داشت آن‌جا رونمایی می‌شد از باب‌الحسین هرکه بالا رفت، از این باب بالا رفته بود تشنه‌لب افتاد روی خاک هرعاشق، ولی وقت بالا رفتنش سیراب بالا رفته بود خون‌بهای مشک آبی شد عمو عباس ما خشک‌سالی بود و نرخ آب بالا رفته بود اصغر از گهواره با لبیک آمد تا شنید؛ بانگ «هَل مِن ناصِر» ارباب بالا رفته بود بر زمین افتاده بود از سینه دل‌های کباب تیرها با نیّت پرتاب بالا رفته بود آسمان کربلا روشن‌تر از هر شام شد بر سر نی‌ها سر اصحاب بالا رفته بود @Maddahankhomein
یک جرعه نور از چشمه ی مهتاب بردار اشکی بیفشان ، جرعه ای آداب بردار در روضه وقتی آمدی نیت کن و بعد از قطره های اشک درّ ناب بردار جز اشکِ ما زخم تنش مرهم ندارد با اشک ، زخمی از دل ارباب بردار سهم خودت را از ثواب اشک ،وقتی در روضه ی اصغر شدی بیتاب ، بردار یک بیت هم کافی است تا اشکت در آید یک روضه می خوانم سر از محراب بردار مادر که باشی کودکت هم شیرخواره وقت سفر تا می توانی آب بردار @Maddahankhomein
🩸هنوز کلام سیدالشهداء علیه‌السلام تمام نشده بود که دید گوش تا گوش شش‌ماهه‌اش را بریدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 فَبَيْنَما هو يُخاطِبُهُم، إذ أتاهُ سَهْمٌ لَهُ ثَلاثَةُ شُعَبٍ مَسمُومٌ مِنْ ظالِمٍ غَشومٍ و هو حَرمَلَةُ بنُ كاهِلِ الْأسَدِيِّ فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْاُذُنِ إلىٰ الْاُذُنِ و مِنَ الْوَریدِ اِلیٰ الْوَریدِ. ▪️هنوز کلام إمام علیه‌السلام تمام نشده بود که حرمله ستمکار، تیر سه شعبه مسمومی را به سمت آن طفل پرتاب کرد که گوش تا گوش و رگ تا رگ آن طفل را برید. 📋 فَجَعَلَ الْحُسينُ عَلَيهِ السَّلامُ يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يَرمِي بِه إلىٰ السَّماءِ و يَقولُ: ▪️پس امام حسین علیه السلام با کف دستش خون ها را از زیر گلوی طفل گرفت و به آسمان پرتاب کرد و فرمود: 📋 اللَّهمّ إنِّي أُشْهِدُكَ عَلىٰ هٰؤلاءِ الْقَومِ، فَإنَّهُم نَذَرُوا أنْ لا يَترُكوا أحَداً مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ ▪️خدايا شاهد باش که این لشگر، نذر کرده‌اند که احدی از ذریّه رسولت را باقی نگذارند. 📚مقتل ابو مخنف ص٨۴ 📚معالي السّبطين ج١ص۴٢۴ 📚وسیلة آلدرین ص٢٨۴ ✍ تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات! یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی شیر در سینه بی کودک مادر برسد .... زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد @Maddahankhomein