شور جدید
#ویژه_ی_پنج_صفر
شهادت_حضرت_رقیه_س
بند اول:
عمری اسیرم/درِ خونه ی رقیه من فقیرم
هر چی که میخوام و از خودش میگیرم
نوکریش کماله/دستشه حواله
عشقمه سه ساله یا رقیه یا رقیه
همه عالم سرِ خوانِ رقیه
دستم به دامانِ رقیه
پیدا نمیشه توی دنیا
مانند احسانِ رقیه
بند دوم:
همه قرارم/یه نگاهشه همه دار و ندارم
من گداشم و قشنگه روزگارم
تا ابد غلامم/سمتشه سلامم
آخرین کلامم یا رقیه یا رقیه
توی روضت چه غوغایی رقیه
دلبند بابایی رقیه
چادر نماز تو بهشته
تکرار زهرایی رقیه
بند سوم:
عرش و می بینه/ وقتی روی شونه/ ی عمو میشینه
با ملائکِ مقرب همنشینه
بهترین پناهه/کوثری چو ماهه
بخششِ گناهه یا رقیه یا رقیه
دلم عمری پریشانِ رقیه
جانم به قربانِ رقیه
معجر از سرش نمی افتاد
به به به ایمانِ رقیه
#علی_علی_بیگی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیهسلاماللهعلیها
#غزل
#مرثیه
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟
ای کاش لحظه ای از من چشم برندارد
از چشم های تارم باران اشک جاریست
عمه ببین که گریه، دیگر اثر ندارد
می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد
ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟
بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد
این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد
عمه دعا کن امشب بابای من بیاید
شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد
در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟
#عباس_گودرزی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#رباعی_حضرت_رقیه_س
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
بابا، برلب رسید ازغصه جونم
کجـا بـودی بـابـای مهـربونم
تمـام دختـران شـامی امروز
همه بابا شونو دادن نشونم
بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب
شدم از طعنه های شام بیتاب
یکی ازدختران باطعنه می گفت
رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب
پدر داران مرا تحقیر کردند
دگر از زنده ماندن سیر کردند
همه بر گریه ام خندیده بودند
سه ساله دخترت را پیرکردند
اگر دردمندی بگو با رقیه
اسیری به بندی بگو یا رقیه
بکارت گره گر فتاده بگو
ز کارت گره وا کند تا رقیه
میان خاک ها دادند جایش
پر از تیغ مغیلان بود پایش
برای دخترک جای عروسک
سر ببریده آوردند برایش
دهان من ز مشت زجر کج شد
تمام دنده هایم رج به رج شد
دگـر پاها و دستم حس ندارند
رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد
سه ساله بـار غم بـردم بدوشم
دگر افتادم از آن جنب وجوشم
شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد
اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم
به شام و کوفه دلم رامحک زدند
ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد
عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا
چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مدح_اسارت
#امام_سجاد_ع_ایراد_خطبه_شام
الا ای ملقب به زین العباد
سلام خدا بر روان تو باد
سلام شهیدان عالم مدام
به روح شما ای امام همام
تو آن پارسایی که در زهد و دین
لقب یافتی زینت عابدین
عبادت ز زهد تو جان یافته
به پای تو سجاده انداخته
به وصفت قلم گفت این زمزمه
نسب داری از حیدر و فاطمه
و جدت پیمبر حسینت پدر
و مادر به شهبانویی مفتخر
چنان در عبادت به تاب و تبی
که تاب و توان تن زینبی
به تب سوختی گرچه در خیمه گاه
به زینب تو بودی تو پشت و پناه
وزان زندگانی بس ساده ات
گرفت آبرو مهر و سجاده ات
به دنیا و عقبی یکی راه راست
خم ابروی چون هلال شماست
به وصف تو فرمود اله مبین
چو زین العباد و سپس نقطه چین
ملائک به تحسین بپرداختند
و سجادیه در سما ساختند
من و مدحت شاه عالیجناب؟
من و مدحت زاده ی بوتراب؟
من آنم که از عشقتان زنده ام
موالی درگاهم و بنده ام
مرا چون شمایید بود و نبود
سرودم به مدح شما این سرود
که مدحت گری چون شما را سزاست
چه گویم که مداح مدحت خداست
قلم بود سرمست مدحت گری
به رسم و ره و شیوه ی نوکری
چو دلگیر شد آسمان و زمین
قلم شد روایتگر اربعین
به ناگه سیه پوشتان خامه شد
چو شد اربعین شعر غمنامه شد
قلم زد قدم در صراط جنون
برآمد ز صحرای غم بوی خون
به قلب قلم غم بزد نیشتر
ز داغ شما شعله زد بیشتر
ز خون صفحه رنگین شد و شعله ور
قلم شد ز داغ شما نوحه گر
به دوشش لوای عزا برگرفت
سرودن ز غمنامه از سر گرفت
سرود از چهل روز و شب بی کسی
چهل روز و شب هول و دلواپسی
چهل روز دوری دیدار یار
به همراه هفتاد و دو سربدار
چهل روز سر های دور از بدن
بدن های دور از سرِ بی کفن
چهل روز و شب روی نی بی قرار
سر پاک هفتاد و دو نی سوار
چهل منزل و راس پاک حسین
چهل منزل و شیون و شور و شین
چهل منزل و راس پاک عمو
که بر نیزه میبرد آن را عدو
چهل منزل و ماتم و درد و غم
چهل منزل و جور و ظلم و ستم
چهل منزل و سختی قافله
چهل منزل و خنده ی حرمله
چهل منزل همراه شمر و سنان
چهل منزل و خولی و ناکسان
چهل منزل و دشمن و هلهله
به گردن به بازو و پا سلسه
چهل روز با خار ها در ستوه
چهل روز آواره در دشت و کوه
چهل منزل و سختیِ در طناب
نظاره گر اشک های رباب
چهل منزل و همره ساربان
که میداد انگشتری را نشان
چه تهدید هایی به خنجرکشی
چهل منزل و ترس معجر کشی
چهل منزل و سختی و رنج و زجر
نظاره گر روی منحوس زجر
چهل منزل همراه با کودکان
اسیری برفتند جمله زنان
چهل منزل با پای پر آبله
دویدند آنان پی قافله
چهل روز غم در گلو کاشتن
به راس شهیدان نظر داشتن
ز یک چشمت اشک و دگر خون پاک
بریزد ز داغ شهیدان به خاک
تورا کشت غم های در بین راه
نبودت غذایی به جز اشک و آه
چهل روز کردی تو این راه طی
به همراه شلاق و گه کعب نی
چهل روز بر ناقه ی بی جهاز
به همراه زینب به سوز و گداز
چهل منزل از داغ و غم سوختید
به هفتاد و دو سر نظر دوختید
چه گویم ز سختی در شهر شام
به خاکستر و سنگ از روی بام
چه کردند با آل خیر الانام
که فرمودی الشام الشام شام
ولی این نبُد آخر ماجرا
چه کردی تو ای پور خیر الوری
چو دیدی که آن کافر بی حیا
نشسته به منبر به جای شما
به روی اسیران نماید نظر
سخن میسراید ز فتح و ظفر
به سَبِّ علی چون گشوده دهان
و مدح یزید آورد بر زبان
به منبر نشستی تو ای بوالحسن
چنان خطبه خواندی به فوق سخن
منم پور مکه انا ابن المنا
منم پور زمزم انا ابن الصفا
به ما علم و صبر و سخاوت رواست
فصاحت شجاعت محبت سزاست
خدا در قلوب همه مومنین
نهاد حب آل علی این چنین
منم زاده ی حضرت مصطفی
که بُد عازم سدره المنتهی
منم زاده ی شاه بدر و حنین
عمویم حسن هست و بابم حسین
منم زاده و پور خیرالنسا
همان فاطمه دختر مصطفی
چو کردی ز زهرا تو مدحتگری
نمودی به مردم تو روشنگری
چنان خطبه خواندی به کاخ یزید
که عالم خطیبی مثالت ندید
چنان خطبه خواندی به شام بلا
که با خطبه ات زنده شد کربلا
چنان خطبه خواندی به نطق فصیح
که جان یافت در چرخ چارم مسیح
به بانگ حماسی و علم لدن
چه کردی تو در شام،کن فیکون؟
چه خطبه که چون ضربت ذوالفقار
زدی گردن دشمن نابکار
سخن بر لبت خنجری تیز شد
به قلب عدو رفت و خونریز شد
به مدح تو ای زینت عابدین
هزاران هزاران هزار آفرین
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
خرابه شام
از آنروزی که رفتی و ز جمع ما جدا بودی
بگو با دخترت بابا ، در این مدت کجا بودی؟
نمی دانی مگر من گشته ام دلتنگ دیدارت
چرا یادم نمی کردی، چرا بی اعتنا بودی
در آنروزی که ما را سوی شهر کوفه می بردند
مگر آنروز مثل من اسیر اشقیا بودی؟
بگوشم می رسید آوای قرآنی که می خواندی
نمی دیدم ترا هر چند در نزدیک ما بودی
کجا بودی مرا دشمن نمود از حق خود محروم
تو که با درد محرومان عالم آشنا بودی
بخاطر دارم آن دم را که می رفتی سفر بابا
بغل کردی مرا رفتی و در سعی وصفا بودی
مسیر کربلا تا شام را هرلحظه نالیدم
نبودی تا ببینی ، یا تو هم غرق بلا بودی؟
بگو ایا لبان تشنه ات را آب قسمت شد؟
که چون من تشنه لب در وادی کرب و بلا بودی
همیشه عمه ام ذکر تو را می گفت بر ناقه
گمانم کاروان را تا به مقصد رهنما بودی
برایم عمه ام می گفت در پیش خدایی تو
چگونه آمدی این جا اگر پیش خدا بودی
مرا همواره در دل شکوه از ایام هجران بود
نمی دانستم این سان زخمی قوم جفا بودی
بگو آیا کدامین دست ناپاکی یتیمم کرد
چگونه سر برید از تو که جان مصطفی بودی؟
محمد هوشمند(مدهوش تبریزی)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
❁﷽❁ #زمزمه_نوحه
#زبانحال_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سبک:حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم....
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
بابایی!
چقــد منتــظر بودم امشب بابایی، بابایی
بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی، بابایی
بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی، بابایی
بابایی!
از اون وقتــی که بودی بالای نیزه یامظلوم
تو می دیدی اشکامو در پای نیزه یامظلوم
چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه یامظلوم
بابایی!
ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی
ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی
دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی
بابایی!
کتک خوردم از بس کبوده تن من
ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من
ببین پاره شد معــجر و پیرهن من
بابایی!
چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو، عزیزم
که داره می ریزه هنوزم خــون تو، عزیزم
روی صــــورت زخمــی و گلگون تو، عزیزم
بابایی!
منم مثـــل مادر از این دنیـا سیرم،بابایی
تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم،بابایی
ببر راحتـم کن که بی تو می میرم ،بابایی
بابایی!
دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام
چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام
خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام
بابایی!
بی بی جان!
رسیده دیگه عمه وقت جدایی،بی بی جان
دارم میرم امشب سفر با بابایی،بی بی جان
خداحافظ ای عمـهٔ نینـــوایی،بی بی جان
بی بی جان!
چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم،ببخشم
دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم،ببخشم
حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم،ببخشم
بی بی جان!
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
❃﷽❃ #مدح
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا
اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا
آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق
ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها
دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی
عشـــق بابا در اوج شیـــدایی
بعد از او باب شد که بنویسند
قصــــهٔ دختــــران بــابــایی
صــــورتی مــاه و دلربــا دارد
در دلــش شــور نینــــوا دارد
رسم باب الحوائجی در اوست
دستهـــایی گـــره گشــــا دارد
اعتبــار دمشـق و عشاق است
نام او جلـوه گر در آفاق است
سفره داری که با کرامت خود
صاحب بابهـــای انفــاق است
صـبر ، زانو زده به رسـم ادب
پیش پای چنیــن شکیبـــایی
خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش
مهتــری مثــل حــاتم طــایی
بارگاهــش بهشــتی و والاست
مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست
گنج پنهــان شــام ویران است
اشک پیدای چشم او دریاست
فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا
با تمام ســه ســاله های جهان
خون دل خورده اند از داغش
یاسمــن ها و لاله های جهــان
خاک درگاه او شدن فخر است
او که بر ما گشـــوده باب کرم
با عنــایات و ذره پــروری اش
"کیمیا" می شود غبـــار حـرم
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
به نام خدا #مدح_ترکی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄
جانَــه حسینـین قیــزی جانانَه دور
عشـق حسین ، شمعینه پروانَه دور
گــؤل یارانیــب گلشـــن پیغمبــرَه
باغ بهشتَـــه گــؤلِ ریحــانَــه دور
گؤلْ قدمی عرشَه سالوب زمزمه
شرم و حیا بحرینَه ، دُردانَه دور
عالَمَــه گَلمَــز بِئلَـــه باب المـــراد
درگهی هر ، دردَه دواخــانَه دور
باب حوائج ، اَلـی مشکــل گشا
سفره سی معنایِ کرمخانَه دور
خورداجا اَلدَن نَه کرامت یاغیر
وارث دستــان کـریمــانَـه دور
اؤچ یاشی وار ، سینه سی دریا ولی
علم و ادب درسینَــه فرزانَه دور
زینب و زهــرادَن آلیب دَرسینی
عالِمـــهٔ مکـتــب ریحــــانَه دور
راحتی جانِ حسینــدور بوقیــز
عمه سینَــه شمع حرمخانَه دور
کربوبلانیـن گؤزَل آهـو سیدی
اشکِ تری گوهـــر یکــدانَه دور
گؤل یؤزؤنَه مادری زهرا کیمین
رَدّی قالان ، سیلیِ خصمانَه دور
عمر کمیندَه ، غم دوران گؤرؤب
سینَه سی سوزان ،دیلی غمخانَه دور
واردی اَیاقلاردا تیکان یارَه سی
تورش اولونان خارمغیلانَه دور
مادرَه بَنــزَر یارالــی پیکـــری
یـاس کبـــودِ دل ویــرانَه دور
اِیلَه دیر آبــاد آدی ویرانــه نی
همّتــی زهرا کیمی مردانَه دور
شهر دمشقیــن مَهِ تابانیــــدور
گؤل حـرمی درگَه شـاهانَه دور
دردون اگر اولسا یاپوش دامنیــن
چون آدی هردردَه ، شفاخانَه دور
┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄
📝رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
::
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
::
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآنگونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
::
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
::
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
::
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علیاکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علیاصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
::
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
📝 #علیرضا_قزوه
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنام خدا
احوالات شام و گریز به خطبهٔ پر شور پرچمدار کربلا حضرت زینب س
___
سلام بر زینب و حس
غریبش
سلام برحال و احوال
عجیبش
امان از شهر شام و
قصه هایش
امان از کوی و بام و
کوچه هایش
چه آمد برسَرآل نبوت
در آن شهر پر از جهل
و جهالت
اسیران تا که بر آنجا
رسیدند
نوای شادی از هرجا
شنیدند
توگوئی برترین جشن
جهان بود
زن و مرد پیر و برنا
شادمان بود
اسیران رامعطل کرده
بودند
تدارک بهر آنان دیده
بودند
سر هر کوی و برزن
ازدحامات
کلام ناروا و اتهامات
به هرسختی اسیران تا
رسیدند
چه زشتی ها که درآنجا
ندیدند
خلاصه بگذریم از شرح
وتفسیر
بشد در شام ویران
زین اَب پیر
رقیه؛ جان سپرد کنج
خرابه
کفن پیدا نشد بر آن
سه ساله
شماتت بر لب پیرو
جوان بود
چه توهین ها که ورد
این و آن بود
بگفتند اجنبی بر آل
حیدر
شد آن دم زینب کبرا
مکدر
نگویم حال آن بانو
چه سان شد
گمانم قامتش آندم
کمان شد
ادامه دارد...🔰
کربلائی مسلم فرتوت
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنام خدا
احوالات شام و گریز به خطبهٔ
پرشور حضرت زینب س
قسمت دوم
"" "" "" ""
یزید آن دشمن قرآن و عترت
امیر. و سرسپاه آل نفرت
بنا کرد مجلس شور و نشاطی
بساط عیش و نوش و سور و ساطی
نشاند بر صدر مجلس ناکسان را
تنی از ناکسان آن زمان را
در آنجا بود افراد فراوان
یکایک جیره خوار آل سفیان
خطیب و قاضی و سردار و تاجر
هنرمند و آخوند؛مداح و شاعر
خلاصه شد عوض آهنگ مجلس
بشد پررنگ لعاب و رنگ مجلس
به فرمان یزید آل امامت
بالاجبار آمدند بر آن عمارت
اسیران مرد و زن آشفته بودند
یکایک خسته تر از خسته بودند
ولی حال یزید ناخلف خوب
ز عالی هم فراتر بود و مطلوب
ببود آن سنگدل سرمست و مدهوش
غریق بحر عیش و عشرت و نوش
بلی با این همه توضیح و تفسیر
بشد پیروز خون بر زور و شمشیر
کشید زینب چو شمشیر زبان را
به وجد آورد او پیر و جوان را
چنان بود آتشین گفتار زینب
که ماندند در عجب از کار زینب
چه نطقی پر اثر گیرا و شیوا
چو لحن حیدر کرار گویا
بیکفند لرزه بر ارکان اشرار
تن و روح و روان و جان اشرار
یزید از جا جهید و کرد فریاد
چو یک مرده به جای خویش ایستاد
به زینب گفت سکوت بنما و بنشین
مزن دم بیش از این از دین و آئین
دهان خویش را دیگر مکن وا
مکن صحبت دگر از آل طاها
خروشید حضرت زینب دوباره
نمود بر رأس خونین او اشاره
بگفتا گرچه من دلخون و زارم
هزاران داغ من بر سینه دارم
ولاکن راه ما پر رمز و راز است
طریق ما بسی طول و دراز است
طریق ما بود راه شهادت
ره جنگ و جهاد و استقامت
من اکنون پرچمی بر دوش دارم
به سینه شعله ای خاموش دارم
بگردم همچو دریا من خروشان
شرار شعله ام گردد فروزان
شکست معنا ندارد در مرامم
پر از صهبای پیروزیست جامم
بدان این نکته را ای مردک پست
کنون پشت و پناه ما خدا هست
شما گلهای باغم را بچیدید
برادرهای من را سر بریدید
به ظاهر سایه ای بر سر ندارم
ندارم هیچ کس یاور ندارم
ولی من با دو دست بستهٔ خویش
دل رنجور و جان خستهٔ خویش
نمایم یکسره کار ستم را
کنم من پاره طومار ستم را
زنم من بر دهان یاوه گویان
نمایم من شما را خانه ویران
بدانید ایهاالاقوام کافر
که پیروزی از آن ماست آخر
التماس دعا
مسلم فرتوت
"" "" ""
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#روضه_های_خانگی
برکت بسیار دارد روضه های خانگی
رحمت سرشار دارد روضه های خانگی
مشتری زهراست جنس اشک و فروشنده دو چشم
رونق بازار دارد روضه های خانگی
می توان با قطره ای شش دانگ دریا را خرید
تجریَ الانهار دارد روضه های خانگی
خانواده زیر پرچم با بصیرت می شوند
معجز عمار دارد روضه های خانگی
روضه های خانگی را فاطمه سر می زند
عطر و بوی یار دارد روضه های خانگی
منزل بی روضه ظلمانی ست با روضه بهشت
حاصل پر بار دارد روضه های خانگی
زرق و برق ظاهری خواب و خیالی بیش نیست
با درونت کار دارد روضه های خانگی
نیست کمّیت مهم، چون با حضور فاطمه
میهمان بسیار دارد روضه های خانگی
بر حرم نزدیک شو تا دور باشی از گناه
حال استغفار دارد روضه های خانگی
صاحب اصلیّ مجلس مهدی آل عباست
مطلع الانوار دارد روضه های خانگی
مهدیا جانم فدایت روضه مادر بخوان
سوزش مسمار دارد روضه های خانگی
آجرک الله مولا، خاطرات سهمگین
از در و دیوار دارد روضه های خانگی
گو «کلامی» با توسل مشکل آسان میشود
نسخه بر بیمار دارد روضه های خانگی
#شاعر_ولی_الله_کلامی_زنجانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مصائب_شام
شام بی تو کوچه هایش را مزیّن کرده بود
در گذر ها مشـعل بسیار ، روشن کرده بود
مـاه ِتـابان ِ سـر تو ، بـر فـراز ِ نـیزه هـا
راه پیش روی ما را خوب روشن کرده بود
ای برادر عـطر زلـفت ، کوچه های شهر را
باغ لاله ، باغ سوسن ، باغ زنبق ، کرده بود
خواست قلبم را بسوزاند خودت دیدی چطور؟
جامه ات را نانجیبی پست بر تن کرده بود
از فـراز نیـزه ها ، دیـدی چـگونه ، بی حیــا
دست های بسته ام را طوق گردن کرده بود
قلب ما می سوخت از داغ تو اما ، ساربان
روضه خوانی را میان راه قدغن کرده بود
مشعل ِ خشم ِ یهودی زاده های ِ "قِیْنُقاع"
شعله شعله ، باغ ِ آتش سهم دامن کرده بود
من خودم دیدم ، چگونه هرزه ای یک لا قبا
در میان خورجینش خود و جوشن کرده بود
جارچی با نعره هایش ، در میان کوچه ها
کوفیان ِ شام را دعوت به دیدن کرده بود
آه ، آه از کل کشیدن های روی پشت بام
اهل بیتت را ، غریب ِ کوی و برزن کرده بود
کاتب دارالاماره ، نرخ کلـفت ها ، دقیق
بر اساس سن و سال ما معیّن کرده بود
اینچنین زیـنب ، تـمام آیـه های صـبر را
در کتابی سرخ ، با یادت مدوّن کرده بود
مٰا بَعَدْ روحی حَبیبی ، یا اَخٰا یٰا نور ُعین
مٰا رأیت ، الّاٰ جَمیلا ، مٰا رأیت ، الّاٰ حُسین
روح الله قناعتیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
الشام الشام الشام..
دور محمل چه شلوغ است مکافات شده
قافله وارد دروازه ساعات شده
سنگ در دست رسیدند و خوش امد گفتند
بین هر کوچه ای از آل علی بد گفتند
وسط اینهمه خنده شرر آهم هست
دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست
این جماعت که همه راهزن و دزد رهند
زشت باشد که تو باشی و مرا هل بدهند
سوره ناس بخوانید که شر کم بشود
چشم ها خیره نماند سرشان خم بشود
ای حسین از تو چه پنهان به خودم لرزیدم
معجرم را به سر یک زن شامی دیدم
اول ماه صفر بدسفری بود حسین
ساربان من عجب بدنظری بود حسین
از سر نیزه ببین رد کبودی هارا
لال کن جان ابالفضل یهودی هارا
مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم
سرت از نیزه می افتاد بغل میکردم
طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود
بی ادب تر ز همه دوروبرم حرمله بود
نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین
دوست داری که بگوییم کجاییم حسین
وسط اینهمه روضه فقط این غم کم بود
اخرین منزل ما مجلس نامحرم بود
حسین قربانچه
پوریا هاشمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مصائب_شام
تازه رسیده از سَفَرِ کربلا سرت
بینِ تَنِ تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کُنجِ تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟
این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین
افتاده است زیر سُمِ اسب ها سرت...
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بی حیا سرت
چشمان تو همیشه به دنبال زینب است
تا اربعین اگر برود هر کجا سرت
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
عرض ارادت
#امام_حسین_ع
تمام عشق و ایمانم حسین است
همه روح و همه جانم حسین است
خدا داند به هر بزم محبت
فروغ شمع سوزانم حسین است
ندارد تیرگی هرگز دل من
که هر شب ماه تابانم حسین است
ندارم جز وجود او طبیبی
فقط دارو و درمانم حسین است
به دریا گوهر تابان هستی
به صحرا دُر غلتانم حسین است
رهایی بخش دل از هر چه اندوه
میان موج و توفانم حسین است
به روی خاک درگاهش نوشتم
من آن عبدم که سلطانم حسین است
به قبرم چون که بگذارند یاران
طلوعِ صبح رخشانم حسین است
به دشت بی کسی های دو عالم
نه تنها سر که سامانم حسین است
تمام حاصل عمرم همین بود
مرا جان است و جانانم حسین است
پریشانی ندارم جز غم او
غم قلب پریشانم حسین است
بریزم اشک چون «یاسر» که دانم
زلال چشم گریانم حسین است
حاج محمود تاری «یاسر»
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
داغت همیشه بر جگر داغدار ماست
تا بامداد روز جزا این قرار ماست
بوی بهشت می شنود از درون خاک
هرکس عبورش از روی سنگ مزار ماست
دریا که اختیار ز طوفان گرفته است
پیوسته غرق گریه ی بی اختیار ماست
آوارگان خانه به دوش ولایتیم
هر جا رویم شهر محبت دیار ماست
ما سینه را به سینه زدن سرخ کرده ایم
پای تو سر به سنگ زدن افتخار ماست
هر جا ندای "ینصرنی" از تو بشنویم
"لبیک یا حسین" به پاسخ شعار ماست
ما را ز گیر و دار جهنم هراس نیست
دوزخ ز اشک دیده ی ما لاله زار ماست
با ما شرار خشم جهنم چه میکند
جایی که سیدالشهدا در کنار ماست
شاعر:غلامرضا سازگار
@Maddahankhomein
#مدح_امام_حسین_ع_مناجات
عشق، مدیون غم توست اباعبدالله(ع)
عقل، مات از کرم توست اباعبدالله(ع)
هرچه خیراست وسعادت به خداوند قسم
همه زیر عَلَم توست اباعبدالله (ع)
عاشقانت ره صدساله به یک شب رفتند
این هم از فیضِ دم توست اباعبدالله(ع)
چشم گریان من از لطف شما لبریز است
اشک،سوغات غمِ توست اباعبدالله (ع)
نقد عشقت نفروشیم به چیزی که بهشت
شمّه ای از حرم توست اباعبدالله (ع)
خاک صحرای طف و این همه اوصاف ومقام
اثرِ پاقدم توست اباعبدالله (ع)
دمِ مرگم قدمی بر سر و چشمم بگذار
که امیدم کرم توست اباعبدالله(ع)
✍ #علی_ساعدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
باز یاد تو رقیه کرده ام
دست خالی سوی تو آورده ام
باز امشب یاد تو کرده دلم
روشن از نور تو گشته محفلم
از کرامات تو و احسان تو
یا رقیه گشته ام مهمان تو
نام تو زینت فضای عالم است
ریزه خوار سفره ی تو حاتم است
جود و احسان و کرم زیبنده ات
مهربانی تا ابد شرمنده ات
یا رقیه عالمی حیران توست
ریزه خوار سفره ی احسان توست
دخت مولانا حسینی، بی قرین
شیعیانت را تویی حبل المتین
شیعه تا روز جزا مدیون توست
یاری دین خدا قانون توست
در نایابی تو در بحر شرف
جد تو باشد علی شاه نجف
در کرامت تو شدی زهرا خصال
همچو زینب در جلال و در کمال
رنج ها را تو تحمل کردهای
بر خدایت تو توکل کرده ای
بر تو ای نور خداوندی سلام
لطف تو باشد بر این عالم مدام
ای سه ساله دختر زهرا نشان
صحن و ایوانت بود دارالامان
صحن و ایوانت حریم کبریاست
هرکه آید سوی تو حاجت رواست
از همه مشکل گشایی می کنی
هر دلی را کربلایی می کنی
شیعیان را تو شدی یار و حبیب
ما سراپا درد و تو هستی طبیب
گرد شمع تو چنان پروانه ایم
عمریه ما سائل این خانه ایم
شامل لطف فراوان تو ایم
یا رقیه ما مسلمان تو ایم
ای که هستی یا رقیه هست من
آمدم تا که بگیری دست من
گرچه بد هستم خریدار تو ام
از طفولیت گرفتار توام
گرچه بر درگاه تو بیمایه ام
حب و مهر تو بود سرمایه ام
یا رقیه آمدم بر تو پناه
بر گدای خود نما امشب نگاه
گرچه با دستان خالی آمدم
سوی تو مولی الموالی آمدم
ای سه ساله دختر خون خدا
درد من را از کرم بنما دوا
نور ایمان را بر این مسکن بده
از کرامت درد من تسکین بده
ای که چون زهرا تویی خیر کثیر
یا رقیه از کرم دستم بگیر
من (رضا) هستم غلام کوی تو
کن دعا تا که بگیرم بوی تو
#رضا_یعقوبیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرتزینبسلاماللهعلیها
#غزل
فراتر است از ادراک ما حیای عقیله
که آفریده چنین شیر زن،خدای عقیله
از ابتدای جهان،عقل در مقام تعلّم
زده دو زانوی خود را به پیش پای عقیله
از آن زمان که شنیدیم نام نامی او را
بریده ایم از این خلق ما سوای عقیله
آهای کوفه به نان و رطب نیاز ندارد
که اوست دختر شاه و تویی گدای عقیله
به زیر پرچم زینب نشسته اند خلایق
ملائکند به دور و بر سرای عقیله
فقط نه خلق زمین روضه خوان او شده باشد
که عرشیان همه هستند هم نوای عقیله
هزار سر به فدای سر برادر زینب
هزار جان گرامی شود فدای عقیله
#عباس_گودرزی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی رباعی #حضرت_رقیه_س
من رقیه همنشین زینبم
گوشه ی ویرانه در تاب و تبم
قامت خم، با رخ نیلی شده
از غم داغ پدر جان بر لبم
▪️
سه ساله دختر خون خدایم
به سیرت فاطمه خیرالنسایم
مسیر کوفه و شام و خرابه
عزادار حسین سرجدایم
▪️
نگر بر آه شبگیرم پدرجان
در این گوشه زمین گیرم پدرجان
دعا کن در کنار تو بمیرم
که از این زندگی سیرم پدرجان
▪️
گلی از گلشن زهرا رقیه
چو زینب کعبه ی دل ها رقیه
سه ساله دخت سالار شهیدان
شفیع روز وا نفسا رقیه
▪️
ای گل زهرا چراغ خانه ام
آمدی با سر در این کاشانه ام
ای غریب فاطمه خوش آمدی
روشن از نور تو شد ویرانه ام
▪️
ای پدرجان من به تو دل بسته ام
کن نگه بر این دل بشکسته ام
یوسف زهرا مرا با خود ببر
دیگر از این زندگانی خسته ام
▪️
از روز ازل دل به تو بستیم رقیه
ما سائل درگاه تو هستیم رقیه
بنما نظری از کرم و لطف ز رحمت
در بزم عزای تو نشستیم رقیه
🖤
رقیه جان تویی نور دو دیده
کسی چون زینب و تو غم ندیده
همان لحظه که دیدی رأس بابا
شدی از داغ او قامت خمیده
◾️
رقیه جان تو با رخسار گلگون
شدی از هجر بابایت تو محزون
شهیده گشتهای کنج خرابه
بدیدی تا رقیه رأس پر خون
◾️
تویی بر من پدر نور دو دیده
چه کس بابا سر پاکت بریده
عزیز فاطمه بابای مظلوم
کنار رأس تو قدم خمیده
◾️
صفای عالمینی یا رقیه
به زهرا نور عینی یا رقیه
سه ساله هستی و باب الحوائج
گل باغ حسینی یا رقیه
#رضا_یعقوبیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ماه_صفر و #سفر_نامه
#زیارت_اربعین_نشانه_مومن
صفر رسیده و دل عازم سفر شده است
به لطف عشق مجهز به بال و پر شده است
شده ست چشم من و پای زینبم همراه
به پای تن نروم پای دل می آید راه
لبم دوباره ضریحی به بوسه کم دارد
خیال می کنم امشب حسن حرم دارد
خیال می کنم و باز هم مردد من
که کربلا بروم یا بقیع باید من
جواب می دهد این دل که هر دو جا حتما
در اربعین به عراق و سپس حریم حسن
سوال می کنم از دل که بین این دو حرم
ز جاده های زمین یا که از هوا بروم
فقط که فکر کنم باز راهی ام عشق است
همین که توی خیالم بخواهی ام عشق است
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورود_کاروان_به_شام
بدتر از شام، غمی بین مصیبات نبود
بین این شهر، کسی اهل مراعات نبود
جگرم سوخته، بعد از سه شب و روز، حسین
حق ما دیدنِ دروازه ی ساعات نبود
مردها مست و زنان جامه ی نو پوشیدند
شام که جای گذر کردنِ سادات نبود
تا شنیدیم، فقط فحش و اهانت بوده
بر لب هیچ کسی ذکرِ تحیات نبود
نیزه ها را وسط قافله می آوردند
در مسیری که بجز لشگر الواط نبود
در برِ ناقه ام ای کاش علی اکبر بود
سایه ی بر سر این قافله، هیهات نبود
بین اطفال هراسان، سر بازار شلوغ
سهم زینب به خدا غیر مکافات نبود
با که گویم که رساندند مرا بزم شراب
بدتر از این غمِ جانسوز، مجازات نبود
باده را روی لبت ریخت و شد آب وضو
بی خیالت ولی آن دشمن بد ذات نبود
بی سبب نیست جراحات لبت بدتر شد
چوب دستی که مداوای جراحات نبود
چند موضع ز دهانت شده پرخون و غمی...
بدتر از این به دل اهل مناجات نبود
بست احرام رقیه که به وصلت برسد
گرچه این وادیِ ویران شده میقات نبود
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/Maddahankhomein