نه هر کس سر برون با تیغ و خنجر می برد اینجا
سر تسلیم هر کس می نهد سر می برد اینجا
درین میدان جدل با دشمنان کاری نمی سازد
سپر انداختن، از تیغ جوهر می برد اینجا
چه باشد قسمت ما دور گردان از وصال گل؟
که با آن قرب، شبنم دیده تر می برد اینجا
درین دریا به غواصی گهر مشکل به دست آید
دل هر کس که گردد آب، گوهر می برد اینجا:))
مکن تلخ از دروغ بی ثمر زنهار کام خود
که صبح از راستی قند مکرر می برد اینجا
چو گل هر کس به روی تازه وقت خلق خوش دارد
ز احسان بهاران دامن زر می برد اینجا
ترا بی جرأتی از سود دریا می شود مانع
وگرنه هر که موم آورد عنبر می برد اینجا
کند پهلو تهی از هیزم تر آتش سوزان
خوشا آن کس که با خود دامن تر می برد اینجا
کیم من تا نپیچد فکر عشق او مرا در هم؟
که سیمرغ فلک سر در ته پر می برد اینجا
به فرق هر که صائب داغ سودا سایه اندازد
‹عذاب گرمی خورشید محشر می برد اینجا(:›
امروز تصمیم گرفتم کمتر صحبت کنم و کلا توی دانشگاه شاید از صبح تا ظهر ۱۰۰ کلمه شد مجموع مکالماتم.
صحبت نکردن و کم حرفی ارتباط مستقیمی داره با دیدن چیزایی که آدم اصلا توجهی بهشون نداره.
یجورایی حس میکنم یه حکمت و ارزشمندی توی اون سکوتِ هست که آدم با حرف زدن همینجور ازش دور میشه..
آدم های آروم خیلی عمیقن و من امروز این حسو خیلی بهتر تجربه کردم.
پیشنهاد میکنم یک روز کمتر زبونتون رو وادار به حرف زدن کنید.
خواهید فهمید که چقدر اون روز برای شما با روز های دیگهتون متفاوت میشه؛
آره خلاصه ..
یچیزی توی سکوت کردن بوده که
#امامعلیمیفرمایند:
وقتی عقل کامل شود؛
سخن گفتن کم میشود.
فکر میکنم نگاهِ عمیق کردن به پیرامون،
یکی از نعمات خداست به بندهاش.
بین واژههایی که اینجا رد و بدل میشه میتونید عمق یچیزایی رو حس کنید؛
#یکتکهکتاب:
حسامِ رشیدم را پیچیده در کفن، با صورتی باز روی زمین، کنار گودال قرار دادند. به صورت رنگ پریده و لبخند پر ملاحتش چشم دوختم. خوش به حالِ خاک.
مادر جیغ کشید و دانیال در قبر ایستاد.
مادر جیغ کشید و مردِ تنومندم را در خانهی جدیدش خواباندند.
مادر جیغ کشید، دانیال هق هق کرد، روحانی تلقین داد،
اما من فقط و فقط خیره ماندم ...
[ چایت را من شیرین میکنم؛زهرا بلند دوست ]
خدا صبری دهد بر این غمِ هجران دلِ مارا ..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
#یکتکهکتاب: حسامِ رشیدم را پیچیده در کفن، با صورتی باز روی زمین، کنار گودال قرار دادند. به صورت ر
کتاب میخوندم؛
حجم سنگین غمِ این جملاتش،
گلو درد انداخت به جونم و بغضی که مثل سنگ چسبید به راه نفس کشیدنم:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا فردا صبح حق🗿.
هدایت شده از - حسنیـهـ 🇵🇸 -
دوست من درگیر یه بیماری شدن که دردهای زیادی داره، ممنون میشم هر تعداد که میتونید حمد قرائت کنید تا دردشون کمتر بشه :)
با ازدواج رفیقام واقعاً مشکلی ندارم؛ وقتی میبینم شوهر هاشون اینقدر پایهان و مؤدب و مثل یه داداش بزرگتر اینقدر حواسشون هست به منی که رفیق همسرشونمD:
هدایت شده از ʜɪᴅᴅᴇɴ ᴘᴍ
خدایا به دلم عقل بده
به منطقم فکر بده
و به روحم توان تحمل درد بده