در انتظار یک صدا"
ساعت ۵:۴۵ صبح از خواب بیدار شدم. سایهی بابا روی دیوار رو به رویم افتاده بود. داشت لباس هایش را میپوشید تا برود سرکار!
از میان پتو سلامش کردم. فهمید بیدار شدم؛ جواب سلامم را داد، بعد هم خداحافظی کرد و رفت.
یادم رفته بود چرا از خواب پریدم؛ با رفتن بابا یادم آمد. وضو گرفتم و نماز خواندم. بعد از نماز دعا کردم. نمیدانم برای چه کسی؛ اما همهی عزیزترین هایم آمدند جلوی چشمم.
دراز کشیدم و خود را پرت کردم در دریای افکارم.
قبل از بیدار شدن، بیدار بودم. داشتم خواب میدیدم؛ اما نه خوابی که اتفاق خاصی بیفتد. خواب میدیدم که دارم زندگی میکنم. در حال زندگی کردن یکی از روتینهای معمولی ام بودم. اما در خواب پریشان بنظر میرسیدم. انگار خواب نبودم. انگار کل شب را بیدار بودم، درحال زندگی کردن روتین هایم!
من شب را نخوابیده بودم. یعنی دلیل پریشان بودنم همین بود؟ نمیدانم.
گوشی را روشن کردم و یک عالمه دلتنگی پاشید توی صورتم. دلتنگی برای همه چیز؛
برای من، برای گلستان، برای روزهای آخر پاییز، برای برف و باران، برای گریه، برای حرف زدن، برای یک به آغوش کشیده شدن واقعی!
باز به خوابی که دیده بودم فکر کردم. در خواب اکثر آدم های زندگی ام را میدیدم که نگاهم میکردند. بدون این که حرفی بزنند؛ درخواستی بکنند، یا حتی صدایم کنند.
انگار سکوت تمام خوابم را گرفته بود، اما من در انتظار یک صدا کردن بودم و همه از همان صدا کردن هم خود را دریغ میکردند.
آمدم و اول صبح برای تک تک آنهایی که چشم انتظار شنیدن صدایشان در خواب بودم، نوشتم:
"اگر حوصله نداشتی صدایم کنی؛
حداقل کاش بغلم میکردی."
من بیدار شده بودم و در یک انتظار عجیب صدا کردن" و به آغوش کشیدن" درخواب مانده بودم.
از خواب که بیدار شدم، حتی بابا هم صدایم نکرد.
من امروز با نیاز شنیدن اسمم از دهان عزیزانم بیدار شدم.
امروز هيچکس صدایم نکرد؛
امروز هم در انتظار یک آغوش واقعی ماندم.
مدتهاست درست نخوابیده ام!
کاش کسی صدایم کند؛
کاش کسی واقعی به آغوشم بگیرد.
مدتهاست در انتظارم،
در انتظار یک آغوش واقعی، یک صدای آشنا، یک حال خوب، یک خندهی از ته دل، یک خواب عمیق ..
یک بلیط برگشت یکطرفه برای آغوش عزیزانم!
[ #زینبِبهار| بیداری در خواب؛ سهشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ ]
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
نماز شب اگر از آخرت نجاتمان ندهد،
از دنیا حتماً نجاتمان میدهد.
چون روز مادره؛
و تولد بهترین مامان دنیا
عیدی میدم بهتون🌚
۶۰۰ تا بشیم تا شب که رمز شارژ بذاریم🌝♥️
بریم بعدییییی🥳
این بار برای رایتل
دوستانی که یکبار شارژ کردن لطفا بذارن بقیه فیض ببرن😂
شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد