هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
شده ای دلتنگیام؛
از آن هایی که تا ابدیت امتداد دارند.
‹مـٰاهِ مَـڹ›
شده ای دلتنگیام؛ از آن هایی که تا ابدیت امتداد دارند.
آقای امام رضا
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم میمیرم…
ارحم اشتیاقنا؛ به دلتنگی ما رحم کن . .
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
نماز امام جواد رو بخونید؛
تغیراتی که توی زندگی براتون حاصل میشه رو عینا میبینید، در ضمن برای طلب درخواست های دنیایی هم سفارش میشه :).
به این صورت که روز چهارشنبه، بعد از نماز عصر دو رکعت نماز میخونید، مثل نماز صبح و بعد از اتمام نماز ۱۴۶ مرتبه میگید
‹ماشاءالله؛ لاحول ولا قوة الا بالله›
و بعد درخواست هاتون رو از خدا طلب میکنید؛
من رو هم دعا کنید :).
باشه ولی وقتی فهمیدم حضرت عیسی هم فلسطینی بودن؛
بغضم بیشتر شد :))
تولدتون مبارك پیامبر عزیز خدای ما.
دعا کنید برای حال و روز مردمانتون ..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
میاین باهم یه #قرار قشنگ بذاریم؟ بیاین روزِ هشتم هر ماهمون رو تقدیم کنیم به بابا رضا؛ به احترامش اون
هشتم ماهه
#قرار مون یادتون نره..
تموم امید این روزام فقط به خودتونه آقای امام رضا :))
امروزمون واسهی خودت عزیزِدلم.
"از هرچيز اندکى بهجا مىماند؛
کمی از دانههاى قهوه در شيشه،
چند نخ سيگار در پاكت،
و كمى درد در آدمى .."
👤تورگوت اویار
هنوز زندهام"
دیشب آخر های شب، ناگهان حالم بد شد. ضربان قلبم خیلی آرام میزد. مامان هرچه میداد بخورم، هیچ تاثیری بر حال بدم نمیگذاشت. همینطور حالم بدتر میشد.
سرم سنگین شده بود. مغزم گیج بود. قلبم نامنظم بود. نمیتوانستم درست صحبت کنم. انگار دنیا حول محور سر و چشمانم میچرخید.
تصمیم به خوابیدن گرفتم. مامان نگران بود. اما من گیج بودم و فقط میخواستم بخوابم. نای حرف زدن نداشتم. پلک هایم سنگین نبود اما شدت حال بدم نمیگذاشت بیدار باشم. انگار میخواستم به استقبال مرگ بروم؛ چیزی شبیه این حس!
سر روی بالشت گذاشتم. بسم الله گفتم و خواستم سه سورهی توحید قبل خواب را بخوانم، که دیدم زبانم سنگین است. زیر لب شهادتین زمزمه کردم. آنقدر درونم آشوب بود، که به چیزی جز مرگ فکر نمیکردم.
مامان بالشتش را کنارم گذاشت. خودش هم خوابید کنارم. دستش را روی قلبم گذاشت و از من میخواست نفس عمیق بکشم.
سه نفس عمیق کشیدم.
دستم را روی قلبم گذاشتم و زیر لب سلامی به سوی آقای دلتنگیهایم دادم. اباعبدالله قلب هارا تسکین میدهد. کمی از گیجی ام کم شد.
به خواب رفتم و همینطور به این فکر کردم که نکند خواب آخرم باشد!! به این که صبح اگر بیدار نشدم از خواب، چه میشود؟ خانواده وصیت نامه ام را چطور پیدا میکنند؟ تکلیف نماز و روزه قضا هایم چه میشود؟ دوستت دارم هایی که باید میگفتم، به کجا میروند؟
در همین فکر ها بودم که خوابم برد و وقتی چشمانم را باز کردم، صبح شده بود. صبح شده بود و من هنوز حالم بد بود. بیدار شده بودم. از مرگ احتمالی دیشب جان سالم به در برده بودم. فرصت دوباره گرفته بودم.
دیدم که هنوز زندهام.
بعد دوباره بازگشتم به دیشب! فکر کردم که میشد امروز طور دیگری باشد. مثلا بیدار نشوم. دیگر نفس نکشم. دیگر صدایم بیرون نیاید. قلبم نزند. بدنم یخ کرده باشد و عزیزانم صبح با دیدن یک کالبد کبود و سرد، داد و فریادشان به هوا رفته باشد. فکر کردم که میشد همین حالا به جای نوشتن این حال و احوال، درون خاک باشم؛ این بار تنهای تنها با تمام کارهایی که در این عمر کوتاهم انجام داده ام و یا حتی انجام نداده ام!!
غمگین شدم و باز به خود برگشتم.
من هنوز زنده ام؛
و این بزرگ ترین نعمتیست که امروز متوجه داشتنش شدم.
[ #زینببهار| مرگی که زنده ام گذاشت؛ یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳ ]
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
نماز امام جواد رو بخونید؛
تغیراتی که توی زندگی براتون حاصل میشه رو عینا میبینید، در ضمن برای طلب درخواست های دنیایی هم سفارش میشه :).
به این صورت که روز چهارشنبه، بعد از نماز عصر دو رکعت نماز میخونید، مثل نماز صبح و بعد از اتمام نماز ۱۴۶ مرتبه میگید
‹ماشاءالله؛ لاحول ولا قوة الا بالله›
و بعد درخواست هاتون رو از خدا طلب میکنید؛
من رو هم دعا کنید :).
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
4_5947393153534265636.mp3
8.98M
-ساعتِیتیمی-
امشب باز دلتنگت میشوم؛
حوالیِ همان ساعتِ همیشگی ..
همان ساعتی که از سه سالِ پیش
شد ساعتِ غمهای مکرر و دلتنگیهایِ پرمضطر؛
همان ساعتی که بنام تلخترین ساعت در ذهنم هک شد .
ساعت ها همان ساعتهای قبلی اند؛
ماه ها همان ماههای قبلی اند؛
روزها همان روز های قبلی اند؛
عدد ها همان عدد های قبلی اند .
اما وقتی یک حادثه اتفاق میافتد،
دیگر هیچچیز مثلِ قبل نیست؛
دیگر نه ساعت ها همان ساعت های قبل اند و نه روز ها همان روز های قبل .
شنبه و جمعه و سه شنبه اش فرقی نمیکند،
اما ساعتش؛روزش، ماهش چرا .
فرق میکند(:′
سرد بود زمستانِ امسال؛
از غمِ آرمانو دانیالوحسین ..
سرد بود زمستانِ امسال؛
از غمِ شاهچراغ و اصفهان و ایذه ..
سرد بود خیلی سرد′!
و چقدرسردبود هوای اولِ دیماه،
دی ماهِ غمانگیز؛
دی ماهِ پرغصه؛
دی ماهِ بیرحم؛
دی ماهِ ....
دیگر بامدادِ هیچ دی ماهی قشنگ نیست؛
سه سال است که دیگر دی ماه قشنگ نیست؛
حتی اگر برف بیاید،
حتی اگر باران ببارد،
حتی اگر رنگین کمان باشد .
و من سه سال است که شبها
رأسِ ساعتِ 1:20 دقیقه بالشتم را جلوی دهانم میگیرم ؛
تا صدای گریه هایم را کسی نشنود .
و زیر لب دعا میکنم که ای کاش
این سه سال خواب باشد(:′
همین′!
#زینبِبهار
[ بوقت 1:20؛ شبی که سخت میگذرد برایم ]
*من بمیرم برای غمِ این ۵ دقیقه؛
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
من این روایت رو خیلی دوسدارم؛
نامهای به امام هادی‹عليهالسلام› نوشت واز دوریِراه برای عرض حاجت و پرسش از ايشان گلايه كرد .
امام فرمود: هرگاه درخواست وكاری داشتی، كافی است آن را بر لب آوری؛
صدایت را میشنویم و به تو پاسخ خواهيم داد :))′
-كَشفُ المُحجّة۲۱۱
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
دعایماهرجب فرهمند.mp3
4.49M
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ :))
بیفزا بر من از فضلتای بزرگوار ..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ؛
ای آنکه هر خیری را از او امید دارم ..