#کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت ۳۶
✳️ناگفته نماند که بعد از ماجراهائی که در اتاق عمل
برای من پیش آمد
کل رفتار و #اخلاق من تغییر کرد
✳️دیگر خیلی مراقب بودم تا کسی را نرنجانم #حق_الناس و ...
دیگر از آن شوخی ها و سرکار گذاشتن ها خبری نبود
✳️یکی دو شب قبل از عملیات
رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم دور هم جمع شدیم
✳️یکی از آنها گفت شنیدم که شما در اتاق عمل
حالتی شبیه به #مرگ پیدا کردید
خلاصه خیلی اصرار کرد که تعریف کنم اما قبول نکردم
✳️چون برای یکی دو نفر خیلی سربسته تعریف کرده بودم
و آنها باور نکردند
به این خاطر تصمیم گرفتم دیگر برای کسی حرفی نزنم
✳️جواد محمدی ، سید یحیی براتی ، سجاد مرادی
عبدالمهدی کاظمی ، برادر مرتضی زارع و شاهسنائی
در کنار هم مرا به یکی از اتاق ها بردند
و اصرار کردند که باید تعریف کنی
✳️کمی از ماجرا را گفتم ، رفقا منقلب شدند...
خصوصاً در مسئله #حق_الناس و #مقام_شهادت!
✳️چند روز بعد در یکی از عملیاتها حضور داشتم
مجروح شدم و افتادم جراحت سطحی بود
اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم
هیچ کس نمیتوانست آن نزدیک شود
✳️شهادتین این را گفتم
منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم
✳️در این شرایط بحرانی جواد محمدی و مهدی کاظمی
خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند
✳️آنها سریع مرا به سنگر منتقل کردند
ناراحت شدم و گفتم: برای چه این کار را کردید ممکن بود همه ما را بزنند!
✳️جواد گفت: تو باید بمانی و بگوئی در آن سوی هستی چه دیدی ...
ادامه دارد...
#کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
✍ کانون مهدویت دانشگاه سمنان
آشنایی با کانون :
zil.ink/mahdaviat_semuni
شبکه های اجتماعی :
t.me/mahdaviat_semuni
eitaa.com/Mahdaviat_semuni