eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
21هزار ویدیو
147 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
20(2).mp3
5.56M
📚 مجموعه 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...!" 📝 0⃣2⃣ 🎙 به کلام : مصطفی صالحی 🎼 تنظیم: بابک رحیمی 📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی = 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ڪـانال مهدویون 🌹 🔰https://eitaa.com/mahdvioon
20(2).mp3
5.56M
"هیچکس به من نگفت...!" 📝 0⃣2⃣ 🎙 به کلام : مصطفی صالحی 🎼 تنظیم: بابک رحیمی 📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی = 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧ 🌷اَلٰا بِذِكْرِٱللّٰـهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon ✅️کپی حلال ✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧
آشتی با امام عصر 20.mp3
17.95M
. 📚 مجموعه شنیدنی: «آشتی با امام عصر(عج)» 👈🎧 : « دعا و نقش آن در تعجیل ظهور» ✍🏻برگرفته از کتاب: دکتر علی هراتیان 🎙 به کلام و تنظیم : = 🏴 _مهدویون 🖤 ══❈═₪❅🏴❅₪═❈══ ✤|➟https://eitaa.com/mahdvioon|✤ ══❈═₪❅🏴❅₪═❈══
به سوی نور20.mp3
13.82M
📚 مجله صوتی شنیدنی: «به سوی نور» 👈🎧 20 🎙 به کلام و تنظیم : دهید که صدقه ای است جاریه! دهید، به امید التیام داغی که از غربت بر دل امام است😔 کانال _مهدویون💚 ══❈═₪🔆❅₪═❈══ ✤|➟@mahdvioon✤ ══❈═₪🔆❅₪═❈══
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
#داستان_واقعی #ایلماه #قسمت_نوزدهم🎬: ایلماه با سرعت می دوید، انگار افسار حرکاتش دست خودش نبود، د
🎬: ایلماه پشت در قرار گرفت و تقه ای به در زد، صدای ولیعهد از پشت در بلند شد: بیا داخل بهروز ایلماه در را باز کرد و داخل اتاق شد، این دخترک کنجکاو که همیشه در نگاه هایش همه چیز را آنالیز می کرد، الان با اینکه برای اولین بار بود که داخل این اتاق می شد، خیلی بی توجه به چینش اتاق همان جلوی در ایستاد و سرش را پایین انداخت و گفت: بفرمایید امرتان؟! بنده در خدمتگزاری حاضرم.... ناصر میرزا نفسش را محکم بیرون داد، پای راستش را روی پای چپش قرار داد و‌گفت: ببینم مگر تو‌محافظ مخصوص من نیستی؟! چرا بدون اجازه من و خبر قبلی پستت را ترک کردی و خودت را داخل اتاق حبس کردی؟! ایلماه لبش را به دندان گرفت و گفت: آاااخه...آاااخه... ناصر میرزا از روی مبل کرم رنگ که با کمینه های طلایی بلند تزیین شده بود برخاست و به سمت ایلماه آمد و همانطور که دستانش را پشت سرش حلقه کرده بود به صورت دایره وار دور ایلماه چرخشی زد و سپس روبه روی او ایستاد و گفت: شاید اصلا آوردن تو به تهران از همان بیخ و بن کاری اشتباه بود و اشتباه دوم اینکه من تو را به همراه خود به عمارت ملکه بردم. راستش در بین راه آمدن به تهران، اخباری به گوشم رسید که کمی شک کردم شاید اینبار مادرم نقشه دامادی مرا کشیده باشد، اما به این شک بهایی ندادم، ولی از تو در تعجبم که با شنیدن این حرف اینقدر بهم ریخته ای! من از تو انتظار چنین واکنشی را نداشتم و تو را محکم تر و قاطع تر از این می پنداشتم، تو دختر بسیار باهوشی هستی و باید بدانی که دیر یا زود این اتفاق می افتاد و من به عنوان ولیعهد ایران که قرار است بعد از محمد شاه بر تخت سلطنت بنشینم باید روزی ازدواج کنم و خودت بهتر می دانی که اولین ازدواج من، بسیار مهم و حساس هست، چون معمولا اولین همسر شاه، ملکه ایران میشود پس بنابراین باید طبق قانون خاصی برگزیده شود تا دهان یاوه گویان و خناسان دربار بسته شود و البته این زن باید شرایطی داشته باشد که... ایلماه که دیگر طاقتش طاق شده بود گفت: بله می دانم! همسر شاه باید از بزرگ زادگان و درباریان باشد و دختر رعیت زاده ای چون من را چه به این مقام که چشم طمع داشته باشم و احتمالا اگر ملک جهان خانم با خبر شود، چشمان طمع مرا نیز به میل داغ خواهد کشد ناصرمیرزا که بسیار ایلماه را دوست می داشت و نمی خواست ناراحتی اش را ببینید و از طرفی نمی توانست اینک کاری کند گفت: ببین ایلماهم! تو تنها کسی هستی که در قلب من جای داری و اگر الان به حکم مادرم من مجبور به ازدواج با گلین خانم، عموزاده پدرم که بیش از یک سال از من بزرگتر است، هستم، به این معنا نیست که من او را بر تو برتری دادم، هرگز چنین نیست و بعد سرش را به گوش ایلماه نزدیک کرد و ادامه داد: تو نزد من، همیشه ملکه بوده ای و خواهی ماند، چه الان که در عقد من نیستی و هیچ مناسبتی بین ما نیست و چه سالها بعد که تو را به عقد خویش در می آورم، تنها ملکه قلب ناصرالدین میرزا، ایلماه است و بس.... روح ایلماه که ساعتی قبل شکسته بود اینک با این نغمه های عاشقانه ولیعهد گویی بهم بند خورد . ناصر میرزا با دلیل و منطق و البته همراه با احساسات لطیف به ایلماه فهماند هرآنچه را که می بایست بفهمد و ایلماه تصمیم گرفت حالا که قلب ولیعهد را تماما در دست دارد، نگذارد هیچ زمانی این مهر به دست دیگری بیافتد، او نقشه ها داشت و می خواست بالاخره تخت ملکه ایران را از آن خود کند، درست است که ایلماه از ملک جهان خانم دل خوشی نداشت، اما او را الگوی خود قرار داده بود تا ملک جهان خانم دیگری در کشور ایران شود. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺