eitaa logo
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعان‌حرم"
362 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
19 فایل
ولادت⇦۱۳۶۹/۵/۳۰ 😍 شهادت⇦۱۳۹۴/۱۰/۲۱💔🥀 تشیع پیڪر مطهــرشهــید⇦۱۳۹۸/۲/۶ مزار شهید⇦ تهران_گلزار شهدای یافت آباد ✨اولین کانال فعال شهید درایتا✨ تبادل و ارتباط با مدیر @F_Mokhtari_1382 #کپی_با_ذکر_صلوات_برای_امام_زمان(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام دوستان و همراهان عزیز😊 به دلیل اینکه نویسنده کتاب راضی نیستند که کتاب به صورت پارت درکانال قرارداده بشه زین پس ازکتاب پارت گذاشته نمیشود و خاطرات کوتاه رو جایگزین آن میکنیم😉 🌱
سلام رفیق رفقا خوبید🌸 خوشید☺️ خب خب توجه کنید ببینید باهاتون چیکار دارم😉 عزیزان😇 چهارده روز دیگه ،‌شهیدمجیدقربانخانی هستش (1369/5/30) برای ولادتشون میخوایم یه کار خیر راه بندازیم که ان شاءالله مورد عنایت شهید قراربگیریم🌱 و اون کار اینه که👇 هرعزیزی به هر اندازه ای که میتونه و برای ما اگر امکان عکس برداری هستش عکس بگیره وبفرسته🍃 شما عزیزان میتونید نذری که برای شهید میکنید رو برای ماعکس بگیرید یا بهمون بگید که چه کاری رو انجام میدید تا ما در کانال قرار بدیم😍 حالا چرا؟!🤔 معروف بود به و این لقب به خاطر این بود که داداش مجید ،دایی هاشون نونوایی داشتن، بعضی از روزها میگفتن از مشتری هاپول نگیرین و خودشون پول نون هاروحساب میکردن و یا کسانی که توان مالی خرید را نداشتن پول نون هاشون رو حساب میکردن و به همین دلیل↓ معروف شدن به وماهم میخوایم در روز تولدشون این راهشون رو ادامه بدیم هرعزیزی اگر امکان عکس برداری رو نداره میتونه تعداد نونی که نذرمیکنن رو به ما اعلام کنن تاما در کانال قراربدیم هرنوع نذری که ازامروز تا روز تولد شهید می کنید رو بهمون بگین🤗😍 شمامیتونید به آیدی های زیر کارهای زیباتون رو برامون بفرستین↓ ⭕️@yazeynab_313_a ⭕️@Fatemeh2M2 🙂 ─━✿❀✿🌻✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
❤️ 🌹 پسر شر و شوری بود همیشه تو جیبش بود🔪 وقتی میخوابید چاقو رو میزاشت بالاسرش تو خیلی بود💫 دست به خیرشم خوب بود🌹 به معروف بود چون دایی هاش نونوایی داشتن و مجید اونجا وایمیستاد و اگر کسی وضع مالی خوبی نداشت نون رو بهشون مجانی میداد و آخرشب خودش پول نون هارو حساب میکرد😊 قهوه خونه داشت☕️ از خالکوبی خوشش اومده بودو دستش رو کرده بود رفته بود ❤️ تو راه کربلاهم تخمه میشکوندن و بگو و بخند راه انداخته بودن... وقتی رسید کربلا و چشمش به افتاد به کل تغییر کرد...🙃 همش تو کربلا گریه میکرد😭،حالش عجیب تغییر کرده بود و دوستاش تعجب کرده بودن از این کاراش🙄😦 وقتی از کربلا برگشت... گفت: از امام حسین خواستم کنه :) نمیبردنش سوریه چون مادر و پدرش راضی نبودن قسم داد به تابردنش💔 :) به چند ماه نرسید که رفت سوریه... تو شب آخر یکی موقع وضو های رو دید، بهش گفت: مجید حیف تو نیست این هارو زدی رو دستت😕 داداش مجیدم گفت: این ها فردا یا پاک میشه یا خاک میشه🙂🙃 فرداش بود که شد...🕊:) 🌹 ─━✿❀✿♣✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعان‌حرم"
#آسمان‌_نشینِ_مهربان :) #شهیدمجیدقربانخانی🌹 #چالش ۱✨ 🍃ــــــــــــــــــــــــــــ🕊ـــــــــــــــــ
:) 🌹 ۲ 🍃ــــــــــــــــــــــــــــ🕊ـــــــــــــــــــــــــــــ🍃 بسم رب الشهدا 1⃣ من داشتم تلویزیون نگاه میکردم (سال۱۳۹۸) و تا اون موقع اعتقادی به رفیق شهید نداشتم. من هیچ وقت به اخبار گوش نمیدادم اون روز خیلی اتفاقی نشستم اخبار رو دیدم. اخبار داشت مراسم پیکر رو نشون میداد وتوضیح میداد که بعد از چند سال پیکرشون پیدا شده و مادرشون رو نشون میدادن که گل هارو روی سر مردم میریختن.وقتی که حال مادرشون رو نشون میداد دلم لرزید .اولین بارم‌بود که واقعا دلم برای یک شهید شکست💔 از همونجا گفتم داداش مجید از این به بعد شما رفیق شهید من هستید و ایشون رو به عنوان رفیق شهید انتخاب کردم🙂 بعد از چند وقت تو یک هیئت دیدم که کتابی به نام رو میفروشن من اون کتاب رو خریدم و تا الان ۳ بار مطالعه کردم و هرباری که میخونم برام جذابیت داره و بابعضی از قسمت هاش اشک میریزم. 2⃣من واقعا تو زندگیم یکی رو نیاز داشتم که دستم رو بگیره و خیلی دوست داشتم تو این راهی که قدم میزارم یکی کمک حالم باشه .وقتی دلم‌برای داداش مجید شکست و واقعا حالم عجیب بهم ریخته بود با خودم گفتم شهیدمجید قربانخانی میتونه دست من رو بگیره و تو این راهی که میرم کمکم کنه خلاصه حر مدافعان حرم بودن و بیشتر میتونستن کمک کنن :) . خودم حس میکردم که بار گناهام خیلی زیاده و من نمیتونم به تنهایی این گناهان رو محو کنم ،از داداش خواستم که همونجوری که راهشون تغییر کرد و امام حسین و حضرت زینب و حضرت زهرا نگاهشون کردن زندگی منم زیر و رو کنه. 3⃣ من از کوچیک ترین مسائلم تا بزرگ ترین مسائلم رو به داداش مجید میسپارم و ازش کمک میخوام . تو خیلی جاها نجاتم داده دستم رو گرفته .نذاشته غرق بشم .حضورشو تو تمام لحظات زندگیم حس میکنم و خیلی اوقات باهاشون درد و دل میکنم و اشک میریزم. خودم احساس میکنم کربلایی که سال۱۳۹۸ قسمتم شد از برکات نگاه شهید بوده و اون اولین سالی بود که من کربلا میرفتم و به نیت شهید مجید قربانخانی رفتم و عکسشون رو کوله ام بود و مثل خودشون وقتی چشمم به حرم افتاد همه ی زندگیم تغییر کرد💔🙂 یک درخواستی ازشون داشتم و میخواستم که من رو بطلبن که برم سر مزارشون ولی متاسفانه هنوز به این حاجتم نرسیدم😞شاید لایقش نیستم... و همچنان منتظرم که مثل تمام حاجت هام این حاجت رو هم برآورده کنن...🥀 4⃣ یکی از دلایلی که من ایشون رو به عنوان رفیق شهید انتحاب کردم بود همش باخودم میگم داداش وقتی زنده بود خیلی با معرفت بود چه برسه به الان که آسمونی شده و سایش بالاسر هممون هست. یکی از دلایل دیگه هم اینه که من خیلی دوست داشتم یک برادر بزرگتر داشته باشم که مراقبم باشه و سایه ی داداش مجید تا الان بالاسرم بوده و مراقبم‌بوده و همش با خودم میگم خوش به حال خواهرشون که همچین برادری داشتن. و خیلی خصوصیت های بزرگ ایشون بود که جذبش شدم... 5⃣ من از اولم یک دختر مذهبی بودم ولی دختری که آهنگ گوش میداد یا خیلی چیزای دیگه که خود داداش میدونه... یکی از گام های رفاقت با شهدا اینه ک بهشون قول بدی که یک گناه رو ترک کنی و من اول به داداش قول دادم که آهنگ رو بزارم کنار و سر این قولم موندم ،هرشب یکی از آهنگ هام رو حذف میکردم و یک مداحی جایگزینش میکردم و تا الان که ۱ سال از این تعهدم میگذره ۸یا۷ ماهی میشه که آهنگ گوش نمیدم و یک آرامش عجیبی دارم و تا الان شاید میتونم بگم ۳یا ۴ گناه بزرگم رو ترک کردم و همش به برکت نگاه شهید هستش🌹 6⃣ با مطالب کانال خیلی وقت ها دلم میشکنه و شروع میکنم به صحبت کردن با داداش... کم تاثیری نداشته مطالب 🍃ــــــــــــــــــــــــــــ🕊ـــــــــــــــــــــــــــــ🍃 🌹 ❤️ ─━✿❀✿♣✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعان‌حرم"
🌱 تیڪہ‌ڪلامِش‌این بودڪہ «خُدابزرگہ‌میرسونہ.»❤️ یہ‌نیسان داشت‌ڪہ‌با اون روزیشو در میاورد🍃 پُشت‌دخل‌نان‌بربری‌هم میرفت تا اگه نیازمندی رو میشناسه نان مجانے‌ بهش بده. از بچه های جنوب شهری لوطی مسلکی‌بود که دست خیرش زبونزده‌. زرنگ بودودر آمد خوبی داشت. غیر نیسان یک زانیاهم برای سواری خودش داشت. عجیب دست و دلباز بود و اگه نیازمندی رو میدید هرچی داشت بهش میبخشید.✨ فکر نمیکرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه. گاهی یه روز کلی با نیسانش کار میکرد اما روز بعد پول بنزینشو از مادرش میگرفت‌. ته توی کارش رو در میاوردی میفهمیدی کل پولو بخشیده.🌹 ❤️
❤️ 🌹 پسر شر و شوری بود همیشه تو جیبش بود🔪 وقتی میخوابید چاقو رو میزاشت بالاسرش تو خیلی بود💫 دست به خیرشم خوب بود🌹 به معروف بود چون دایی هاش نونوایی داشتن و مجید اونجا وایمیستاد و اگر کسی وضع مالی خوبی نداشت نون رو بهشون مجانی میداد و آخرشب خودش پول نون هارو حساب میکرد😊 قهوه خونه داشت☕️ از خالکوبی خوشش اومده بودو دستش رو کرده بود رفته بود ❤️ تو راه کربلاهم تخمه میشکوندن و بگو و بخند راه انداخته بودن... وقتی رسید کربلا و چشمش به افتاد به کل تغییر کرد...🙃 همش تو کربلا گریه میکرد😭،حالش عجیب تغییر کرده بود و دوستاش تعجب کرده بودن از این کاراش🙄😦 وقتی از کربلا برگشت... گفت: از امام حسین خواستم کنه :) نمیبردنش سوریه چون مادر و پدرش راضی نبودن قسم داد به تابردنش💔 :) به چند ماه نرسید که رفت سوریه... تو شب آخر یکی موقع وضو های رو دید، بهش گفت: مجید حیف تو نیست این هارو زدی رو دستت😕 داداش مجیدم گفت: این ها فردا یا پاک میشه یا خاک میشه🙂🙃 فرداش بود که شد...🕊:) 🌹 ─━✿❀✿♣✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
🌱 🌸 🕊 ✨[تیکه‌‌‌ای‌‌ازکتاب]✨ انگشتری را که شب قبل،از حسین امیدواری گرفته بود،هنوز توی انگشت داشت.... صدای شلیک تیرها وانفجار نارنجک ها،همچنان فضای آسمان را پر میکرد. از رگبار تیرها،بدجوری گوش آدم تیر می کشید. صدا به صدا نمی رسید. همهمه ی بیسیم های رها شده و بی صاحب، از جای جای دشت می آمد:《بچه ها عقب نشینی کنید، بکشید عقب!》 کسی نمیتوانست مجید را حرکت بدهد.😥 کاج های سبز و زیتون های خشک دشت ،کم کم خیس بـ🌧ـاران می شدند. سیزده نفر از بچه ها شـ🥀ـهید شده بودندو چندنفری هم مجـ🤕ـروح. مرتضی کریمی با آن بدن ارباً اربا، یک تنه عاشورایی به پا کرده بود🥀😞 برای خیلی ها ازقبل روشن بود،که مجید و چندتا از بچه ها، فردایی نخواهند داشت. تین را از چهره و آرامش شب آخرشان، حدس زده بودند......،و همینطورهم شد. 🦋 🌹 ─━✿❀✿🌻✿❀✿─━ @Majid_ghorbankhani_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدای حرّمدافعان حرم...🕊 خیلی هامون آرزو داریم که برای ظهور امام زمانمون یک کاری انجام بدیم که مفید باشه،چه کاری بهتر از اینکه باعث تحول انسان هایی بشید که در زندگی راه رو اشتباه میرن، از کجا معلوم شاید همون شخص،سرباز امام زمان{عج} بشه و این ثواب تا ابد برای تو باشه✨🦋 یکی از راه هایی که میتونه باعث تحول افراد بشه به اون افراد هستش🌹 مامیخوایم خیلی هارو که با آشنا نیستن،آشنا کنیم 🔶میخوایم راه بندازیم🌸 کتاب رو ان شاءالله با کمک های شما تهیه کنیم و به دیگران هدیه کنیم.گزارش تصویری از هدیه ی کتاب ها به دیگران در کانال ارسال میشه...💛 هر عزیزی که میخواد در این کار خیر سهیم باشه حتی ۱۰۰۰ تومان، هزینه رو تا تاریخ ۳۰ آذر واریز کنه [ قیمت هر کتاب ۲۲۰۰۰ هزارتومان؛هر عزیزی که دوست داره میتونه هزینه ی کامل یک کتاب رو واریز کنه] 🔶رفقا برای دریافت شماره ی کارت و ارسال فیش واریزی به پی وی مراجعه کنید @F_mokhtari_1382  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
📣 📣 💛 🔹با کمک مالی شما عزیزان قصد داریم کتاب را تهیه و به دیگران هدیه بدیم 🔸از تمامی مراحل نذر کتاب گزارش تصویری تهیه میشه و در کانال ارسال میشه 🔹شما عزیزان میتونید از ۱۰۰۰ تومان به بالا برای تهیه ی کتاب واریز کنید و در این کار خیر سهیم باشید 🔸قیمت هر کتاب ۲۲۰۰۰ هزارتومان است و شما میتونید قیمت ۱ کتاب تا چند کتاب رو هم بپردازید 🔹مهلت پرداخت تا ۳۰ آذر برای دریافت شماره ی کارت و ارسال فیش واریزی به پی وی زیر مراجعه کنید👇🏼👇🏼 @F_mokhtari_1382 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 مطمئن باشید دعای خیر شهید و خانواده ی شهید دنبال راه شما خواهد بود💫 عاقبتتون ختم به خیر🌹 🕊 🌹  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
📣 📣 💛 🔹با کمک مالی شما عزیزان قصد داریم کتاب را تهیه و به دیگران هدیه بدیم 🔸از تمامی مراحل نذر کتاب گزارش تصویری تهیه میشه و در کانال ارسال میشه 🔹شما عزیزان میتونید هرچقدر که در توانتون هست از هزار تومان به بالا برای تهیه ی کتاب واریز کنید و در این کار خیر سهیم باشید 🔸قیمت هر کتاب ۲۲۰۰۰ هزارتومان است و شما میتونید قیمت ۱ کتاب تا چند کتاب رو هم بپردازید 🔹مهلت پرداخت تا ۳۰ آذر برای دریافت شماره ی کارت و ارسال فیش واریزی به پی وی زیر مراجعه کنید👇🏼👇🏼 @F_mokhtari_1382 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 مطمئن باشید دعای خیر شهید و خانواده ی شهید دنبال راه شما خواهد بود💫 عاقبتتون ختم به خیر🌹 🕊 🌹  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
🕊 مجید همه چیزش را پای رفیق میذاشت، می‌گفت:آدم باید حال خرابش رو، واسه خودش نگه داره و باحال خوب بره پیش دوست و رفیقاش. روی هر حرفی که می‌زد، واقعاً می‌ایستاد. اگه هزارویک ،گیر و گرفتاری داشت،هر وقت پیش دوستاش بود، خنده از لبش کنار نمی‌رفت. کاری هم می کرد که دوستاش هم شاد و خندون باشن. یه روز مجید و دوستاش جمع بودند.یکی می پرسه: اون کیه که از همه چیزش، برا رفیقش میگذره، حتی پاش بیفته، لباس تنش رو هم برای کمک به رفیق،در میاره؟ هر کدوم از دوستاش، اسم یکی رو میارن. چندتاشون میگن؛ برادرم حسن یه همچین آدمیه، به قول معروف لوطی بامرامه. اما آخرش همه جمع به این نتیجه می‌رسند که مجید، دست داییش حسن آقا رو از پشت بسته. توی هر کاری، مرد و مردونه پای رفیق،پای خانواده‌اش می‌ایستاد...♥️ | 🌹  -------------🦋-------------- @majid_ghorbankhani_313
♥️ پسر شر و شوری بود همیشه تو جیبش بود🔪 وقتی میخوابید چاقو رو میزاشت بالاسرش تو خیلی بود💫 دست به خیرشم خوب بود🌹 به معروف بود چون دایی هاش نونوایی داشتن و مجید اونجا وایمیستاد و اگر کسی وضع مالی خوبی نداشت نون رو بهشون مجانی میداد و آخرشب خودش پول نون هارو حساب میکرد😊 قهوه خونه داشت☕️ از خالکوبی خوشش اومده بودو دستش رو کرده بود رفته بود ❤️ تو راه کربلاهم تخمه میشکوندن و بگو و بخند راه انداخته بودن... وقتی رسید کربلا و چشمش به افتاد به کل تغییر کرد...🙃 تو کربلا کارش شده بود گریه😭،حالش عجیب تغییر کرده بود و دوستاش تعجب کرده بودن از این کاراش🙄😦 وقتی از کربلا برگشت... گفت: از امام حسین خواستم کنه :) نمیبردنش سوریه چون مادر و پدرش راضی نبودن قسم داد به تابردنش💔 :) به چند ماه نرسید که رفت سوریه... تو شب آخر یکی موقع وضو های رو دید، بهش گفت: مجید حیف تو نیست این هارو زدی رو دستت😕 داداش مجیدم گفت: این ها فردا یا پاک میشه یا خاک میشه🙂🙃 فرداش بود که شد...🕊:) 🌹 ❅-----❅-----❅-----❅-----❅ @majid_ghorbankhani_313