eitaa logo
ملکـــــــღــــه
15.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞💞💞💞❤️💞💞 جدایی مهناز و محمد.... 💞💞❤️💞
ملکـــــــღــــه
چک و چونه ای، هيچی. وقتی حاج آقا اختيار را به خانم جون داد و گفت: »هرچی شما بگين« همه ساکت شدند. خان
هردومان تمام شد عروسی کنيم. حاج آقا هم به آقاجون قول داد که اگر محمد خواست برای ادامه ی درسش به خارج از .کشور برود، من را هر طوری هست همراهش بفرستند وقتی روی کاغذ قرارها نوشته شد و بزرگ تر ها امضا کردند صدای صلوات و دود اسپند فضا را پر کرد و من ديدم که خانم جون سر در گوش حاج آقا و محترم خانم چيزی گفت که با تکان های سر موافقتشان را در مورد چيزی که من نمی .دانستم اعلام کردند انروز و روز بعدی مثل برق گذشت. ديگر خواب و خوراک همه قاطی شده بود. همه مشغول خريد و دوخت و دوز و تدارک مقدمات عقد بوديم. اولين چيزی که خريديم آينه شمعدان و قرآنی بزرگ بود. يک آينه بزرگ طلايی با شمعدان های پايه بلندی که پنج حباب تراش دار لب طلایی روی هر کدام داشت. بعد، حلقه ی نامزدی که بی نهايت دوستش داشتم. حلقه ای ظریف که يک نگين برجسته داشت و حلقه ی محمد که آخر سر باز خودم انتخاب کردم حلقه ای تقريباا پهن بود که رويش سه تا نگين مورب داشت. لباسم را مادر مريم دوخت و الحق خيلی زحمت کشيد و من و زری و مريم و مهتاب روی آن مرواريد دوزی کرديم. يک لباس بلند سفيد با آستين های پفی بود که از باالای آرنج چسبان می شد و به يک هفت روی دستم ختم می شد. سر شانه های لباس باز بود و بالا تنه اش از روی سينه تا کمر چسبان و از روی کمر دامن پفی بلندی بود که دنباله اش روی زمين می کشيد. مرواريد و منجوق و مليله های روی لباس توی نور درخششی خيره کننده داشت و .من خودم شايد از همه بيشتر از تماشايش لذت می بردم روزی که لباس تمام شد و پوشيدمش، چقدر زری و مريم هلهله کردند و سر و صدا راه انداختند. مادرم و خانم جون غرق لذت و مهر نگاهم می کردند و محترم خانم و فاطمه خانم با تحسين و اشتياق. محترم خانم با محبتی مادرانه و ذوق زده در حالی که چندين بار مرا بوسيد، زنجير گردنش را به عنوان شاباش گردنم انداخت و مادرم در حالی که قطره اشکی کنار :چشم هايش لانه کرده بود، قربان صدقه ام می رفت و اسپند دود می کرد. زری که روی پا بند نبود التماس کنان گفت .مامان توروخدا بگذار محمد را صدا کنم - :ولی محترم خانم گفت .نه، باشه روز عقد، يکدفعه ذوق کنه - راست هم می گفت. محمد آن روز واقعاا ذوق کرد. روز عقد وقتی دنبالم آمد به آرايشگاه، من با آرايش و لباس باز از خجالت و اضطراب سرم را پايين انداختم، اما سلام محمد چنان کشيده و بلند و توام با حيرت بود که ناخودآگاه از آهنگ .صدايش سر بلند کردم وقتی چادر سفيدی که همراهش بود روی سرم انداخت آن قدر پايين آورد که ديگر جايی را نمی ديدم با خنده پرسيدم: »من «جايی رو نمی بينم، چطوری راه بيام؟ ادامه دارد... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 نامه‌ی غلامحسین ساعدی به همسرش بدری لنکرانی عیال نازنازی خودم حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب از یک طرف، بی‌خانمانی از یک طرف، و اینکه دیگر نمی‌توانم خودم را جمع‌وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده‌ام. اگر خودکشی نمی‌کنم فقط به خاطرِ توست. از همه چیز خسته‌ام، بزرگ‌ترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمی‌فهمم چه خاکی به سرم بکنم. تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. تمام هموطنان در اینجا کثافت کامل‌اند. کثافت محض‌اند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه‌های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچ‌کس مرا دوست ندارد، چون حقایق را می‌گویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفته‌ام. شلوارم پاره‌پاره است. دگمه‌هایم ریخته. لب به غذا نمی‌زنم. من حاضر نشده‌ام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را می‌خواهم. من زنم را می‌خواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام یاس مهربان همیشه به خوبی و خوشی باشی. یه دوستی گفتن مشاور طب سنتی هستن یه سوال داشتم ممنون میشم کمک کنن. من سنو دادم میوم دادم از ۱۰اذر پریود شدم امروز که ۲۲اذره هنوز پریودم رفتم دکتر قرص داده ولی هنوز بند نیومده چکار کنم بند بیاد ✅سلام یاس جانم نیازمند یک وکیل خوب و کار بلد هستم حضوری هم نمیتونم برم فقط میتونم تماس بگیرم و ازشون راهنمایی بخام ممنون میشم کاری برام بکنید . 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
🏛فال حافظ روزانه 💖تاریخ: پنجشنبه 23 آذر 1402💖 ♥️فال حافظ امروز متولدین : آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است 💞تعبیر: شاهد مقصود در یک قدمی است و با توکل به خدا فقط یک قدم دیگر به رسیدن به مراد باقی است کسی که حمایت خدا را می طلبد نباید نگران ناکامی باشد. از طعنه ی حسودان مرنج و در کاری که می کنی استوار باش دل قوی دار و دشمنان را دست کم مگیر. ♥️فال حافظ امروز متولدین : مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو 💞تعبیر: از هرچه در اطراف شما اتفاق می افتد پند بگیرید. ازبخت خود ننالید و به یاد روزهای خوشتان باشید. غم های دنیا هم مثل خوشی هایش ناپایدار است و تمام می شود. غصه نخورید که به زودی موفقیت از آن شماست. 💚فال حافظ امروز متولدین : در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه​ا کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد 💞تعبیر: ای صاحب فال ،دل خرم دار که بزودی به وصال خواهی رسید و مدعیان ساکت خواهند شد و تو به مراد خود خواهی رسید انشاء... ♥️فال حافظ امروز متولدین : هواخواه توام جانا و می​دانم که می​دانی که هم نادیده می​بینی و هم ننوشته می‌خوانی ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی 💞تعبیر: بدان که تا به مشکلات و سختی ها گرفتار نشوی قدر عافیت و راحتی را نخواهی دانست. کمی هم خوش اخلاق باش و از بدخلقی دست بردار. 💚فال حافظ امروز متولدین : باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش 💞تعبیر: اگر به دنبال خوشی و رسیدن به مراد دلت هستی باید سختی ها را تحمل کنی اگر کمی صبر داشته باشی به خواسته هایت می رسی ولی با عجله همه چیز را خراب خواهی کرد. ♥️فال حافظ امروز متولدین : درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد 💞تعبیر: دنیا پستی و بلندی های زیادی دارد. گاهی خوب و گاهی بد، گاهی خزان و گاهی بهار در هر صورت تو فقط به دوستی ها بیاندیش تا التیام دل بی قرار دیگران باشی. بدون دوست خود را تهی می دانی از خدا می خواهی همین چند صباحی را که زنده هستی همواره در کنار دوست باشی. 🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
♥️فال حافظ امروز متولدین‌ : برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز 💞تعبیر: خیلی عاشق هستی و از غم و دوری شب و روز نداری ولی بدان که اگر اینطور پیش بروی همه چیز را از دست می‌دهی پس سعی کن کمی واقعی تر فکر کنی. 💚فال حافظ امروز متولدین : ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نياز از طعنه رقيب نگردد عيار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز 💞تعبیر: کسانی هستند که محتاج تو می باشند و دست نیاز به سویت دراز کرده اند دست آنها را رد نکن آنها مثل پروانه به دورت می چرخند و از وجودت استفاده می کنند. عهدی را که بسته ای نشکن زیرا باعث می شود که رقیبان تو را از میدان بدر کنند. خداوند تو را یاری می کند. رازت را به کسی نگو. ♥️فال حافظ امروز متولدین : تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می​کند شب همه شب دعای تو 💞تعبیر: کم محلی و بی اعتنایی دیگر کافی است چون خودتان هم ناراحت می شوید. حالا وقت دعا و طلب دولت کردن است. وقت تلاش برای رسیدن به مقصد است. وقت آن است که با دیگران هم نفس شده و بهم کمک کنید تا زودتر به حاجتتان برسید. 💚فال حافظ امروز متولدین : کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست در رهگذر کيست که دامی ز بلا نيست عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت با هيچ دلاور سپر تير قضا نيست 💞تعبیر: عاشق شده اید و تمام توانتان را برای رسیدن به مقصود به کار گرفته اید. گاهی خسته و ملول میشوید و فکر میکنید که تلاش هایتان بی نتیجه است، اما این ها همه سختی های راه عشق هستند... نا امید نشوید که ناامیدی بزرگترین گناه است... ان شاءالله که خیلی زود به مرادتان خواهید رسید. ♥️فال حافظ امروز متولدین : زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست در حق ما هر چه گويد جای هيچ اکراه نيست اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمت است کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست 💞تعبیر: از سخن یاوه گویان ناراحت نشو تو همان راه راست را برو چون به نتیجه ی کارت اعتقاد داری. از استهزاء و تمسخرحریفان و بی‌خردان ناراحت نشو . چون یکرنگ هستی و کبر و غرور هم نداری در بارگاه حق تعالی مورد عنایت قرار می گیری. 💚 فال حافظ امروز متولدین : یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود نقش می‌بستم که گيرم گوشه‌ای زان چشم مست طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود 💞تعبیر: در صدد این هستی که گذشته را جبران کنی و به عافیت برسی. به خاطر این پشتکار مژده ای به تو می دهند که نشان دهنده ی به پایان رسیدن غم ها و تاریکی هاست. در راه خدا بخشش کن. پریشانی را از خود دور نما تا برای رسیدن به مقصود قوی‌تر و استوارتر باشی. 🍃🍃🍃🍂🍃
Audio_375997.mp3
3.88M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 . حالا بیا به درون خودمون سفر کنیم خودآگاه بشیم و ببینیم! ما چطور هستیم؟! مگس صفت؟ یا زنبور صفت؟ اگه این داستان رو دوس داشتی، حتما برای بقیه هم ارسالش کن... و نظرتو بهم بگو☺️👇 . 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 پسر جاریم... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 پسر جاریم... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ ❓ سلام ب بانوی عزیزم یاس جان خیلی دلم گرفته هیچ جا رو محرمتر از اینجا پیدا نکردم درد دل کنم من ۱۲ سال عروسی کردم وزندگیمون و از صفر شروع کردیم عین اون ک می گه یا علی گفتیم وعشق اغاز شد واقعا سر فصل زندگی من شد دوتا بچه دارم وطبقه بالای مادر شوهرم زندگی می کنم تو زندگیم خیلی خیلی سختی کشیدم خار شدم کوچیک شدم زیر دست وپاافتادم ودم نزدم اگه بخوام توضیح بدم‌می شه ی رمان درناک ولی امیدم ب زندگی بالای هزار بود وهمیشه مخلص ونوکر خدا بودم وهستم خدارو شکر از بی پولی ونداری ی کم امسال راحت شدیم ولی ی پسر جاری دارم ک طبقه پایین ما هستن وای وای نگم براتون زندگی رو برام جهنم کرده شب وروز اینجاست از اون بچه های شلوغ وبی ادب وبدهن وحرف ببر با اینکه ۵ سالش چندین بار من بچه هامو سر اون بد جور زدم نمونش امروز تا می تونستم دوتا بچه هامو سر اون من کتک زدم شوهرم اومد بحث کردم باهاش مادرشم از اوناس ک منتظر ی حرفی زده شه شر بندازه موندم چی کار کنم تو رو خدا ب من ی راه کار بگید تا من راحت شم زندگی ب کامم درد شد درد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 فرشته از خدا پرسید: مردمانت مسجد میسازند، نماز میخوانند، چرا برایشان باران نمیفرستی؟ خدا پاسخ داد: گوشه ایی از زمین دخترکی کنار مادر و برادر مریضش در خانه ای بی سقف بازی میکند... تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند آسمان من سقف آنهاست. پس اجازه بارش نمیدهم! خدایا نانی ده که به ایمانی برسم نه ایمانی که به نانی برسم... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فشار قبر چیست ارسالی اعضا.... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 فشار قبر چیست؟ بخونید خیلی جالبه استادالهی قمشه اي، فیلسوف بزرگ جهانی اینگونه می گوید: که مرگ واقعی چگونه است وفشار قبر چیست؟ آیا فشار قبر واقعیت دارد؟ استادالهی قمشه اي جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد . یه حس سبک شدن و معلق بودن . بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود . شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است . زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست . این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم . اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است . با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد . برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند .میزان وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است . روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست . این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد . اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد . چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد . فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است. این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد . یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد . بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود . وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد . بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند . به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم: دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ... بگذار و بگذر ببین و دل مبند چشم بینداز و دل مباز که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت ... نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده... "صادقانه زندگی کنید" ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم... لطفاً این متن رو دقیق بخونید چون ارزش هر کلمه معادل دنیایی فهم و شعور هست. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 طلسم.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 طلسم.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سمت طلسم جادو نرو سلام یاسی جون و خانم های عزیز کانال🌹 میخوام اول از اون عزیزی که ویس در مورد فال و سرکتاب داشتن و برام فرستادن تشکر کنم ، و چیزی رو که خودم تو زندگیم دیدم بگم که کسی سمت این چیزا نره حتی در حد سرو کتاب. من و خواهر، برادرم رو مادرم یجور بزرگ کرده که بهترین دوستمون مادرمونه واقعا مهربون و دلسوز ..مادر و مادربزرگ مادری که من مطمعنا اصلا دعا و سرکتاب نمیکردن و مام تو زندگی اصلا همین چیزایی نمیدونستیم تا اینکه بزرگ شدیم من ازدواج کردم بعد خواهرم، قبل عروسی خواهرم تو خونه مادرم اینا دعا پیدا شد البته بابام کاغذ خوند دید دعا ،خواهر کاغذبه من نشون داد من فک کردم ایت الکرسی 😁که خواهرم گفت بخونش.دیدم اسم خواهرم نوشته ...خیلی حس بدی بود اخه مادرم مهربون مام اصلا کار ب کار کسی نداشتیم چرا باید برامون دعا میگرفتن 🥲خدا از اونی که این کارو کرد نگذره.خلاصه یکی به مامانم شماره ی سرو کتاب میکنه داد.خواهرم شماره از مامانم گرفت .منو خواهرمم زنگ زدیم ببینم برای من و شوهرم کسی دعا کرده فقط سروکتاب کنه .من خودم که اصلا قبول ندارم خلاصه یچیزای گفت و از بعد اون زنگ اصلا دعایی برای خودمون نگرفتیم فقط برامون سرو کتاب کرد .فک کنید من تو خونه نماز میخوندم شوهرم قاطی میکرد که چقد حموم میری واسه ی نماز خوندن.بعد دیگ کم کم من تو خونه سایه یچیز اندازه موش میدیدم فک کردم تو خونه ما موش افتاده هرچی میگذشت سایه بزرگ تر میشد تا اینک ی شب توخواب حس کردم یکی پامو کشید بیدارم شدم چیزی نبود گفتم حتما پای بچه ام  بود چند وقت گذشت ی اتفاق بد افتاد و ی شب شوهرم از حالت طبیعی خارج شده بود فک میکرد دارن میان بکشنش وای وحشت ناک بود نمیزاشت بکسی زنگ بزنیم خونه مون ی جو سنگین داشت فقط خدا خودش کمک کرد بلایی سر منو بچه مون نیاورد من یهو یاد ایه التکرسی افتادم بلند با ترس و لرز خوندم وای بخدا شوهرم از در فاصله داشت یهو انگار یکی کوبیدش به در،وحشت ناک بود .یهو اروم تر شد گذاشت گوشیمو از جیبش بگیرم .زنگ زدم به خانوادم اومدن بعد اون مریض شد هرجا دکتر میبردیم نمیفهمیدن زیر سرش قرآن و ایت الکرسی میخوندم اروم بود هزیون نمیگفت . خیلی حالش بد میشد مخصوصا غروب میشد تب ماند میکرد از اون حالتش با کلی قران خوندن و آیت الکرسی خوندن خوب شد بردیم دکتر تا تشخیص دادن که جنون حاد گرفت بود ولی من با گوش کردن این ویس فهمیدن چرا اینجوری شده .دکتر گفت این مریضی خیلی سخته ولی خداروشکر با دارو انقد بهتر شده که دکتر خودش هنگ کرده که انقد زود داره درمان میشه .من خلاصه کردم که بهتون بگم واقعی هست و اصلا حتی برای اینکه بفهمین کسی براتون دعا کرده یا نه هم زنگ نزنید اگ میدونید کسی سمت اینکارا میره سعی کنید ازش دور باشین تا در امان بمونید فقط خدا و قرآن میتونه مارو از هر سختی نجات بده.🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خانومی گفتن نوزادش دارن خانومای گل راهنماییش کردن شیرشو بدوشه بریزه دور نوزادش نخوره تا زردیش درمان بشه  عزیزای دل اگر منظورتون شیر اولیه مادره یعنی شیری که بعد تولد نوزاد به سینه مادر میاد اون شیر و باید بچه بخوره واقعا حیفه دور  ریخته بشه خیلی مقوییه لطفا با مشورت پزشک تغذیه نوزاد شیرو بعد دوشیدن با ظرف دربدار تازه شسته سپس فریز کنن بعد درست شدن زردی نوزاد موقعی که خواستن بدن نوزاد بخوره بریزن تو ظرف رویی رو بخار کتری بزارن به اندازه ولرم شد بدن نوزار نوش کنه و هم اینکه دیدم مهتابی را روشن کنند کمی با فاصله بزارن بالا سر نوزاد زردیش از بین میره و اینکه کسایی که به هر دلیلی نمی تونند روزای اول را به نوزادشون شیر بدن بدون نگرانی ی قوطی شیر خشک بگیرن بدن بچه گشنش نزارن من که سینم همش زخم می شد درد داشتم نمی تونستم به بچم شیر بدم چه ساعتهایی که بچم گشنه می موند یه راهنما هم نداشتم برم شیر خشک بگیرم بدم الان نفسم پنج سالشه اما هنوز تو دلم مونده یادم میاد ناراحت میشم لطفا عزیزان شماها این این اشتباه و نکنید 🙏🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 موانع_ذهنی براے خودت مانع ذهنی ایجاد نکن دوست خوبم💚 موانع ذهنے عامل مخربے براے ما و کارهایے که میخوایم انجام بدیم هست :) باعث میشه که اعتماد بنفسمون پایین تر بیاد،در نتیجه ما حتے از انجام کارے که  براے ترقے و پیشرفتمون لازمه سر باز میزنیم🤨 حرف هایے مثل: 🚫من‌ادم تنبلے ام پس بهتره سراغ این کار نرم. 🚫من نمیتونم انجامش بدم پس بهتره بیخیالش بشم. 🚫اگه یکبار اینکار و انجام دادم و نتیجه اش خوب از اب در نیومد پس دفعه دیگه نمیتونم انجامش بدم و... خودت رو از بند این حرفها رها کن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❓ سلام به فاطمه جان و هم گروهی های مهربان ببخشید خانما یه سوال داشتم، معذرت میخوام من مدام عفونت میگیرم وخارش دارم دکتر هم رفتم چندبار دارو مصرف کردم خوب نشد یه دکتر گفتن دهانه رحمت زخم داره نمیدونم چکار کنم خوب بشه اگر دارویی یا دکتر خوب تو تهران میدونید بهم بگید ممنون میشم 🙏🙏 سپاس از لطف و مهربونی شما بابت این کانال خوبتون ❤️ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام دوست عزیزی که گفته بودن ماست مایه زدن گذاشتن تو فر نبسته ماستشون. احتمالا شیر سرد شده،که من در این مواقع ظرفی که ماست مایه زدم رو خیلی آروم که هم نخوره می زارم تویه قابلمه بزرگتر که داخلش آب ریختم و میزارم رو شعله گاز وقتی شیر یکم گرم شد برمیدارم از تو آب حالا دورش پارچه میپیچم میزارم ببنده. 💖 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
باران میگوید گلی جانم بزن رولینک تا درکنار هم باشیم👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
ميلاد چشماشو محكم روي هم فشار داد…معلوم بود داره سعي ميكنه ذهنشو جمع ميكنه تا بتونه حرف بزنه …بعد از
دوست داشتم ، همه اينا خواب باشه ..از خواب بپرم و بگم عاخيش… ولي حيف…حيف كه بيدار بودم … چشمام از اشكي كه جمع شده بود داخلش ميسوخت… به ميلاد نگاهي كردم و گفتم -داري باهام شوخي ميكني اره؟! +خانومم ….درد و بلات به جونم …چرا بايد شوخي كنم ؟!غاخه مگه من ديوونم … نميدونم چرا اصلا حالم خوب نبود…حالم دست خودم نبود..از همه دنيا شاكي بودم …چرا بايد اين اتفاق واسه من ميوفتاد… شروع كردم با حرص و عصبانيت سر ميلاد داد و بيداد كردن..داد ميزدم سرش و ميگفتم نه تو داري الكي ميگي…دستمو مشت كرده بودم و توي بازوش ميكوبيدم …اصلا حال و روزم دست خودم نبود اختيار حال خودم رو نداشتم …بعد از چند ثانيه ، ميلاد اومدکنارم…شروع كرد قوربون صدقم رفتن… تند تند ميگفت +خانومم تورو خدا اروم باش…مهم نيست كه …مهم اينه كه من و تو همديگر رو داريم …مهم اينه كه خدا ما رو كنا هم قرار داده …همين كه من تورو دارم واسم كافيه …به خدا سلامتي تو فقط واسم مهمه …تو اروم باش …قول ميدم ببرمت بهترين دكترا…هر جاي دنيا لازم باشه ميريم …هر كاري لازم باشه واست ميكنم …تو فقط اروم باش…تو فقط ناراحت نباش …خواهش ميكنم ازت …بارانم …خانومم …عزيزم اروم باش… از تقلا كردن خسته شدم …کنارش اروم گرفتم و شروع كردم بلند بلند گريه كردن …ميلاد ساكت شده بود ..اروم موهام رو نوازش ميكرد ولي از حركت قفسه سينش ميفهميدم كه داره گريه ميكنه …دلم هم واسه خودم ميسوخت هم واسه اون …چرا اون طفلي بايد پاسوز من ميشد…درسته كه اولين بار ، اولين مشكل قلبي من بالا سر خود ميلاد ، بروز كرده بود…ولي من درد و غم توي زندگيم زياد كشيده بودم …نمي تونستم ، همه چيو بندازم گردن ميلاد كه…عصبي از کنارش خودمو كشيدم بيرون …ميون هق هق گفتم : -از هم جدا ميشيم…اره از هم جدا ميشيم تو ميري دنبال زندگيت …تو نبايد خوشيو از خودت بگيري…دليل نداره كنار من بموني ، خودتو از نعمت پدر شدن محروم كني… دستشو گذاشت روي دهنم ، عصبي گفت +بسهههه….بسههههه باران…هيچي نگووووو….تو فكر ميكني من اگه ناراحتم ، واسه خودم ناراحتم؟؟ من اصلا مهم نيست واسم…من اصلا اهميتي نداره واسم…من همين كه تورو دارم انگار كل دنيارو دارم…من بچه اي كه مادرش تو نباشي رو نميخوام… اگر ناراحتم واسه سلامتي تو ناراحتم …اگر ناراحتم واسه غصه تو ناراحتم …پس حرف چرت نزن … داغون نكن منو … قلبم خيلي اروم شده بود…خداروشكر ميكردم كه حداقل هر چي درد بهم داده مردي رو بهم داده ، كه همه جوره كنارمه …ميلاد داشت با عشقش ، همه گذشته رو جبران ميكرد… سكوت كردم و ديگه حرفي نزدم…يكمي كه گذشت ميلاد دستمو گرفت كه بريم بخوابيم …رفتيم دراز كشيديم سرجامون …زل زده بودم به سقف اتاق…اروم گفتم -ميلاد دكتر نگفت اگر باردار بشم چي ميشه؟! +چرا عزيزم گفت براي خودت خيلي خطر داره …گفت كه اصلا نبايد هم چين اتفاقي بيوفته چون دور از جونت ، احتمال زنده موندت خيلي كمه… چشمامو روي هم فشار دادم تا قطره اشكي كه توي چشمم جا خوش كرده بود بياد پايين…دوباره با بغض گفتم -يعني واقعا هيچ راهي نيست؟! هيچ كاري نميشه كرد؟؟ +بارانم، خانومم …منم تازه فهميدم و انقدر درگير بودم كه چه جوري به تو بگم، اصلا دنبال راهي نگشتم …ولي بهتم گفتم هر كاري لازم باشه …هر جاي دنيا ميريم و انجام ميديم… ديگه هيچي نگفتم و چشمامو بستم و سعي كردم بخوابم … از اون روز به بعد ، ناخواسته توي دلم غم و غصه بود…كم كم حس ميكردم دارم افسردگي ميگيرم…جوري شده بود كه محيا و مهراد و حديث و احمد اقا ، كلا خودشون و زندگيشون رو فراموش كرده بودن و تمام وقتشون رو پاي من گذاشته بودن …هر كسي هر جوري كه ميتونست سعي ميكرد ، حال من رو عوض كنه … و تمام روز يكي از اينا پيشم بود…ولي من حالم دست خودم نبود ، يهو به خودم ميومدم ميديدم ساعت هاست زل زدم به ديوار رو به رو و توي غم و غصه هام غرق شدم…حس ميكردم ميلاد داره با اين حال و روز من هر روز شكسته تر ميشه…دلم ميخواست اينجوري نباشم …ولي دست خودم نبود…واقعا حالم دست خودم نبود…هر شب با كابوس ، خيس عرق از خواب ميپريدم ، و خيلي از شبا از خواب كه بيدار ميشدم ، ميلاد رو در حالي كه توي تراس در حال سيگار كشيدن بود پيدا ميكردم…كلا زندگيمون زير و رو شده بود…باورم نميشد كه عمر خوشيم انقدر كوتاه بود…هر روز صبح كه از خواب بيدار ميشدم به خودم توي ايينه كلي حرف ميزدم…هر روز صبح تصميم ميگرفتم ، ديگه خوب باشم ، ولي باز نميشد، نمي تونستم ..روزها همين جوري داشت ميگذشت ..كاراي شركت مونده بود…ماني عصبي و بد خلق شده بود…تا اينكه ، ديدم چند وقتيه ميلاد انگار داره يه كاري ميكنه …مشكوك بود…مدام با بقيه در حال پچ پچ بود،..شك مثل خوره به جونم افتاده بود…استرس زندگيم هم به جونم افتاده بود…يكي دوربار ازش پرسيدم چيزي شده ؟! ولي مدام ميگفت نه … منم ديگه اصرار نكردم … 🍃🍃🍃🍂
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 تابستان شده و هوا خیلی گرم بود. به آپارتمان جدیدی رفته بودیم که کولر نداشت. کولری خریدم. برای بردن کولر به پشت‌بام دو تا کارگر گرفتم. کارگرها گفتند که 40 هزار تومان می‌گیرند. من هم کمی چانه‌زنی کردم و روی 30 هزار تومان توافق کردیم. بعد از اینکه کولر را به پشت بام آوردند و زیر آفتاب داغ پشت‌بام عرق می‌ریختند، سه تا 10 هزار تومانی به یکی از آن دو کارگر دادم. او یکی از 10 هزار تومانی‌ها را برای خودش برداشت و دو تای دیگر را به کارگر دیگر داد. به او گفتم: مگر شریک نیستید؟ گفت: چرا، ولی او عیال‌وار است و احتیاجش از من بیشتر. من هم برای این طبع بلندش دست تو جیبم کردم و دو تا 5 هزار تومانی به او دادم. تشکر کرد و دوباره یکی از 5 هزار تومانی‌ها را به کارگر دیگر داد و رفتند. داشتم فکر می‌کردم هیچ وقت نتوانستم این قدر بزرگوار و بخشنده باشم. آنجا بود که یاد جمله زیبایی افتادم: بخشیدن دل بزرگ می‌خواهد نه توان مالی. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 گل بو مادران..... 🍃🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 . مادرِ دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش می‌بست و به دنبال گوسفندها به دشت وکوه می‌رفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله می‌کند و یکی از بره ها را با خود می‌برد! چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی می‌گذارد و با چوبدستی دنبال گرگ می‌دود. از کوه بالا می‌رود تا در کوه گم می‌شود. دیگر مادر چوپان را کسی نمی‌بیند. دختر کوچک را چوپان‌های دیگری پیدا می‌کنند، دخترک بزرگ می‌شود، در کوه و دشت به دنبال مادر می‌گردد، تا اثری از او پیدا کند. روی زمین گل‌های ریز و زردی را می‌بیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را می‌چیند و بو می‌کند. گلها بوی مادرش را می‌دهند، دلش را به بوی مادر خوش می‌کند... آنها را می‌چیند و خشک می‌کند و به بازار می‌برد و به عطارها می‌فروشد. عطارها آنها را به بیماران می‌دهند، بیماران می‌خورند و خوب می‌شوند. روزی عطاری از او می‌پرسد: "دختر جان اسم این گل‌ها چیست؟" دختر بدون اینکه فکر کند می‌گوید: "گل بو مادران" 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جونم عزیزم در مورد اون دختر خانم ۳۶ساله که لیسانس دارن و پدر ومادرشون بهشون پول نمی‌دن خواستم بهش بگم ی تکونی به خودت بده برو سر کار خودت پول در بیاره میگی تو شهرتون کار نیس مگه میشه این همه کار هست حالا شاید شغل مربوط به رشته تحصیلیت نباشه برو سر کار دیگه برو کارگری ..چ اشکالی داره کارکه عار نیس الان دیگه دوره ای نیس که همه لیسانس ها سر کار باشن .برو تو تولیدی یا کارخونه یا هر کار دیگه ای که دوست داری تا دستت تو جیب خودت باشه ۳۶سالته عزیزم یا برو ی هنر رو یاد بگیر خیاطی..آرایشگری..یا هر هنری که ازش پول خوب دربیاری .نشین منتظر که شوهرکنی ..از کجا معلوم شوهر آینده ات برات پول خرج کنه هااا..من خودم ۱۵ساله ازدواج کردم شوهرم درست و حسابی بهم پول نمیده خودم کار میکنم برای خودم لباس میخرم تو هم به جای اینکه دستتو جلوی پدرت دراز کنی برو پی کار برو پی هنر اول موقعیت اجتماعی تو خوب کن ان شالله بعدش ی شوهر خوب نصیبت بشه در آخر هم برات آرزوی خوشبختی دارم امیدوارم خوشبخت بشی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88