eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.2هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
26.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزم اینو دیدم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم،دوست دارم بذاری کانال دوستان هم حس و حال خوب منو پیدا کنن..چقدر خوبه این مدل آدما رو زمین هستن *انسان خدایی یعنی این* *تا آخر کلیپ را ببینید خیلی جالبه* 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا دست رفته اش رو به دست بیاره ولی انگار که پاهاش فلج شده بودن و نمی تونست قدم برداره. همون جا رو
نمی تونست وفا رو فراموش بکنه. وفا اولین دختری بود که دلش رو لرزونده بود، با این که قبل از دیدن وفا با خیلی ها رابطه داشت و سرش خیلی شلوغ بود ولی از روزی که وفا رو توی خونه ی سعید برای اولین بار دید دیگه نتونست به رفتارهای قبلیش ادامه بده و شب و روز، توی هر لحظه و ثانیه به ثانیه تو فکر وفا بود. ولی اون قدر مرد بود و غیرت داشت و دوستی سرش می شد که به خاطر سعید جلوی خودش و احساسش رو گرفت و خیال سعید رو از بابت خودش راحت کرد. ولی حالا که می دید سعید باز هم دست روی دست گذاشته و هیچ حرفی نمی زنه دیگه نمی تونست ساکت بمونه و حرفی نزنه، االن پیمان بزرگترین تهدید برای هوتن بود. هوتن می دونست که اگه سعید همین طوری به سکوتش ادامه بده و به عشقش نسبت به وفا اعتراف نکنه ممکنه پیمان تازه نفس و تازه از گرد راه رسیده دل وفا رو ببره و اونو برای همیشه مال خودش بکنه و این چیزی بود که هوتن به هیچ وجه نمی تونست تحملش بکنه. اون بارها به او هم گفته بود که اگه او وفا رو برای خودش خواستگاری نکنه اون این کار رو می کنه و نمی ذاره که وفا نصیب کس دیگه ای بشه، حالآ هم پیمان اولین قدم رو برداشته بود و به ظاهر هم موفق شده بود، هوتن باید با او صحبت می کرد، باید با او اتمام حجت می کرد، باید حرف های قبلی و اولتیماتومش رو برای او دوباره تکرار می کرد. تصمیم خودش رو گرفته بود دیگه نباید کوتاه می اومد. به او نگاه کرد و گفت: - سعید، می خوام باهات حرف بزنم. او که با سکوت چند لحظه ای کمی آروم شده بود به سمت هوتن نگاه کرد و گفت: - بزن، می شنوم. - سعید، قبل از این که تو پیدات بشه من از دور حرف زدن پیمان و وفا رو می دیدم، دیدم که پیمان چه قدر برای موندن وفا و حرف زدن باهاش اصرار و سماجت کرد. سعید غلط نکنم پیمان یه حسی به وفا پیدا کرده، البته باید به پیمان هم حق بدی، خوب وفا یه استثناست، پیمان هم جوونه، عاشق زیبایی و ناز ، وفا بدون این که خودش بخواد و عمدی توی کار باشه نظر همه رو جلب می کنه، سعید، اگه یه تکونی به خودت ندی و نجنبی به راحتی وفا رو از دست می دیا، وفا که علم غیب نداره، ساحر و جادوگر هم نیست که از توی دل تو خبر داشته باشه، که بدونه تو عاشقشی و دوسش داری، تو باید بهش بگی، باید باهاش حرف بزنی، اگه این کار رو نکنی پیمان این کار رو می کنه، وفا تو موقعیت حساس و خطرناکیه، بعید نیست که از سر لج و لجبازی با تو و خونواده اش و حتی روزگار به درخواست پیمان جواب مثبت بده، سعید با توأم، حرف های منو می شنوی، دِ لعنتی یه حرفی بزن، چیزی بگو. او که با حرف های هوتن باز هم آینده و فرداهای تیره و تار بدون وفا و تنهایی و تاریکی و نفس کشیدن و زندگی کردن دور از وفا مقابل چشم هاش به رژه دراومده بود سرش رو تکون داد و انگار که توی خواب داره حرف می زنه گفت: - نمی تونم، نمی تونم بهش بگم، اگه ازَم برنجه چی؟ اون به من اعتماد کرده، اون منو تکیه گاه خودش می دونه، اگه بفهمه که عاشقش شدم اگه بدونه که خیلی وقته دوسِش دارم؟ می دونی چی می شه؟ ازَم متنفر می شه، ترکم می کنه، برای همیشه تنهام می ذاره، نه من هیچی نمی گم، ولی نمی ذارم دست پیمان یا هر کس دیگه ای هم به وفا برسه، هوتن دارم خفه می شم، چرا به این روز افتادم؟ چرا مثل مادرمرده ها دلم می خواد همَش یه گوشه بشینم و زار بزنم؟ هوتن، تو که از همه چی خبر نداری، تو که نمی دونی تو دل وفا چه خبره؟ ولی من می دونم، برای همینم هست که دارم می سوزم، که جیگرم داره آتیش می گیره، کاش منم نمی دونستم، کاش اصلا اون مرتیکه ی عوضی رو ندیده بودم، هوتن، وفا عاشق یکی دیگه است، اون قبل از این که با من آشنا بشه و منو ببینه عاشق شده بود، دلشو ادامه دارد.... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام به بانو یاس جان و به همه خانمای گل کانال ان شاالله خوب وسلامت باشيد نمازروزهاتون هم قبول. عزیزم میخواستم بپرسم کسی هست که برنامه قرآنی بدون نت خوب داشته باشه ک معرفی کنه لطفآ 🙏🌹 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جون. امیدوارم حال دلتون خوب خوبه باشه منم خاطره اولین پریودیمو بگم رفته بودیم خونه دختر خالم پریود شدم اومدم به مامانم گفتم دلم درد میکنه اونم گف اشکال نداره برا همه همین جوریه 😔😔منم دوس داشتم بغلم کنه نازم کنه اما نکرد ولی دختر خودم الان ۱۲ سالشه پریود شده برای اولین بار چون خودم واقعا دلم میخواست مامانم لوسم کنه و نکرد من دخترمو بغل کردم بوسش کردم و کلی ناز و نوازش ........هر چی که خودم دوست داشتم و نشد برای دخترم انجام دادم به خواهرای گلم توصیه میکنم اون چی که برای شما نشده شما برای بچها تون انجام بدین که مثل ماها حسرت بدل نمونن🥰🥰🥰 💖💖 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#جدایی_مهناز_از_محمد مثل مريض هايی که بعد از يک بيماری طولانی از بستر بلند می شوند، بدنم ضعف داشت
.آری، من از بهشت رانده ای بودم که با خيال آن بهشت زندگی می کرد و کمتر از آن برايش خاکی بود، بی ارزش و پست شايد در تفکر همه، بيوه بودن با تعبير جسمی آن معنا بيابد. ولی من اينرا با تک تک سلول هايم حس کردم و فهميدم که خوشا به حال زن هايی که جسما بيوه ميشوند. جسم و نيازهای طبيعی زود با زندگی کنار می آيند و راه عوض می کنند. ولی بدبختی که روحش بيوه می شود، درد بی درمانی را تحمل می کند که علاجی ندارد. همانطور که شايد همه فرق يک زن و دختر، از ديد عوام باکره بودن دختر باشد، در حالی که به نظر من آن تفاوتی که در روح يک دختر با يک زن وجود دارد، قابل مقايسه با جسم نيست و من روحا ديگر دختر نبودم. زنی بودم که عشق را در زيباترين صورت آن تجربه .کرده بود. و اين حماقت بزرگی بود که کسی فکر کند با تملک جسم من، آن گذشته راکمرنگ می کند يا از بين می برد تملک جسم، کاری سهل و آسان است، دشوار برگرفتن بکارت روح است و به تملک در آوردن آن و اين درست همان رمزی است که شايد بيش تر مردمان در نيافته باشند. درحالی که محمد، دانسته يا نادانسته دقيقا همين کار را با من کرده .بود آرام آرام به رفت و آمد و کلاس ها و استادها و همه چيز عادت کردم. چون يکی از خاصيت های جاودانه ميز و نيمکت، شايد اين باشد که هر انسانی در هر سنی وقتی در کسوت شاگردی پشت آن ها می نشيند، احساس جوانی و زنده بودن و شادابی می کند.همين خاصيت ارزشمند هم بود که مرا با زندگی آشتی داد. يکی دو ماه که از شروع کلاسها گذشت، ديگر .به تدريج روابطم با همکلاسی ها دوستانه شد و فضای کلاس و دانشگاه،آشنا و مانوس منتها حوصله روابط خاص و صميمی را نداشتم و همين شايد در آغاز باعث شدکه همه فکر کنند آدمی مغرور و از خود .راضی ام، ولی به هر حال آن ها هم به من عادت کردند و همان طور که بودم قبولم کردند يکی از همکلاسی ها پسری پر شر و شور به نام بهزاد بود که انگار با خودش شرط کرده بود که آرام و قرار نداشته باشد. هر وقت وارد کلاس می شد، صدای پر هيجان و شلوغ او فراتر از صدای ديگران بود و موقع درس ها هم بيش تر از همه او بود که سر به سر استاد می گذاشت و کلاس را به شوخی و خنده می کشاند. منتها چون معمولا شوخيها و .حاضر جوابی هايش همراه ادب و با ديدی ظريف بود مانع از رنجش ديگران می شد در مقابل او يکی از دخترهای کلاس به نام نرگس مدبر که دختری سرحال و بشاش و با نشاط بود، هميشه در جواب حرف های آقای ميرزايی، يا همان بهزاد، حرفی حاضر و آماده داشت. اين دو نفر، هر کدام ناخودآگاه شده بودند زبان و نماينده همجنسهای خود، يعنی خانم مدبر نماينده دخترها و آقای ميرزايی نماينده پسرها، که به خاطراخلاق خوب و خوش سرو .زبانی همه بچه ها دوستشان داشتند و هم قبولشان کرده بودند اولين پتک را به مغز خواب رفته من همان آقای ميرزايی، توسط خانم مدبر،وارد کرد و خدا عمرش بدهد، چون اين کارش .باعث شروع دوستی من با نرگس شد، دوستی ای عميق و پر حاصل و شيرين ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌻افطار هیجدهم🌻 💛ميان سفره لطفت 🌼ميان سجده سبزت 💛ميان ربنای دست پرمهرت 🌼اگر بر خاطرت رد شد 💛خيال من دعايم کن 🌼که محتاج دعايم من     شبتون بخیر و التماس دعا🙏🌺 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دعای جوشن کبیر (2).pdf
694.3K
❤️ 📖 متن کامل دعای جوشن کبیر +به همراه ترجمه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
دکلان همچنان به جو سازی ادامه میداد و من با خونسرد ترین حالتم به رایان عصبی خیره شده و در نهایت وقتی
_اجازه همراهی بهمون نمیدید شاه نشین؟ نگاهم درون چشمایی که بوسه گاه شیطان بود چرخی خورد جدیتم رو درون نگاهم رنگ کردم و بعد نگاه ازش گرفته و به نیز دوختم. .Not problem _ (مشکلی نیست) نیز، بلافاصله اطاعت کرد.نگاه وحشتناکی به شیادترین انسانی که دنیا به خودش دیده کرد و از سد راهش کنار رفت. شیطان لبخندی زد و من مشتم محکم در دستم فشردم..که مبادا افسار پاره کرده و گردنش رو بشکنم. نگاهم رو به مقابلم بخشیدم و همایون کنارم نشست و با سرخوشی گفت: _موج حضورتون خیلی قدرتمنده جگوار. ناخوداگاه نگاه ها سمتتون کشیده ميشه. نگاهش نکردم اما گردنم رو به چپ و راست خم کردم و صدای ترق استخوون هام بلند شد نگاهم به دور بود اما تموم حواسم کنار این رذل سگ صفت بود, کمی جابجا شد و گفت: _اوضاع چطوره؟ این مرد تموم دلیلی بود که من، جگوار شدم. دلیل تموم سیاهی های زندگیم این مرد بود...همایون!!چشم به چشمای سبزش دوختم و با پوزخند گفتم: _ درست مثل ذات تو...خراب!! قهقه زد و رو محکم فشردم که با اسلحه ای که درون جیبم بود ازش پذیرایی نکنم. همایون یکی از اعضای حلقه و در رتبه مهمی از مافیا بود... متوجه شده بودم بعد از خروج من از ایران خودش رو به اینجا رسونده و امشب بعد از یک ماه بالاخره پیدام کرده بود., _شما بی نظیرید واقعا. نگاهی به پشتش کردم و متوجه افرادش شدم. میان سال بود اما در کثافت و آشغال بودن دومی نداشت. _شنیدم مشکلی توی هلدینگ به وجود اومده بود که مثل هميشه با درایت حلش کردید. خواست گوش زد کنه که متوجه کارای من هست..جرأت نزدیک شدن رو نداشت و مثل سگ برای اطلاعات دم تکون میداد. نگاهش نکردم . همایون همون طور که به صندلیش تکیه میداد گفت: _یه نقدی بکنم؟ و گفتم: _واسه انتقاد کردن باید نظرت واسم مهم باشه یا نه؟ لبخند زد..خراب شده بود. نگاهم توی صورتش گشتی زد و من قسم خوردم یک روز به بهترین شکل ممکن انتقامم رو ازش میگیرم. کتش رو تکونی داد و گفت: _ در جریانید که جنس های سدریک تو بازاره؟ و لبخند کریهی زد. شیطان درون چشمای این فرد حیات داشت. با چشم های تنگ شده تک تک واکنش هامو زیر نظر داشت. هیچ ری اکشنی نشون ندادم. نگاهی به ساعتم کردم با لحن بی تفاوتی گفتم: _در جریانی که یک ساعتی ميشه شخصی به اسم سدریک دیگه وجود نداره؟ و بالاخره ماتش برد...درون دستش خشک ضربتی زده و ضربتی زده بودم. مخصوصم رو روی میز قرار دادم نگاهی به چشمای شیطانیش کردم و بدون کوچکترین واکنشی _تو کارت واقعا خوبه همایون اما.. و چرخوندم و خیره در چشماش گفتم: _اما اگه جایی من قدم بذارم تو نفر دومی. کیش و مات!!! اینکه جنس های سدریک در بازار پخش شده خیلی وقت بود به گوشم خورده اما سکوت من باعث پیشرویش شده بود. مطمئن بودم همایون دقیقا قصد داره تو عالی ترین فرصت بازار رو سمت خودش بکشه و وگاس رو به چنگ بگیره اما نمیدونست من همیشه یک قدم جلوترم. نگاهی به چشمای مات شده اش کردم و ضربه آخر رو زدم: _سدریک فکر میکرد من رو بازی میده اما انگار یادش رفته بود که من خودم قوانین بازیو نوشتم..الان که تو خون خودش غلط می خوره متوجه بازی ميشه. گردنم رو فشردم و در آخر گفتم: _بذار یه توصیه ای بکنم همایون به تک تک اعضای حلقه هم پیغامم رو برسون. مکث کردم تا جدیتم رو متوجه بشه. مردمکاش می لرزید و من عاشق این لحظه بودم. ضعف دشمن.قوت من بود. _پیغام بده شاید نباشم؛اما حضورم همه جا هست..پا کج بذارید وگاس رو برای تک تکتون جهنم میکنم. و پوزخندی زدمو از روی مبل بلند شدم. من شاه این شهر بودم و اين شهر آماده به خدمت من! ** آرامش‌ دلتنگی یک ابهامه. معانی دور و نزدیک داره. دلتنگی یعنی لبریز شدن کاسه صبر.. کم اوردن بغض کردن تو خودت فرو رفتن اما برای من دیگه دلتنگی یعنی مرگ. من در حال مرگ بودم. سلولای تنم از بی هوایی خودشون رو تسلیم مرگ کرده بود., عطر گسی که ریه هام رو از خودش مملو می کرد نبود. هوا نبود. دستی دور گلوم نشسته و هر روز با شدت بیشتری فشاری به گلوی دردناکم می آورد و عبور هوا رو برام مشکل تر میکرد. یی نفسام هر روز تنگ تر و دلم هر روز بیشتر از غم پر میشد. سی و شش روز بود که نداشتمش,نبود.. هیولای این عمارت سنگی رفته و آرامش من رو هم برده بود, من گیچ و سردرگم بودم. من تموم تنم درد میکرد. مخدر اين تن زخمی گم شده و من استخون هام ناله میکرد. دیوانه شده و در فراق میسوختم. کوهستان چشماش رو برای خودم ترسیم میکردم و در سرمای کشنده نگاهش جان میدادم. بعد از شنیدن صداش بی طاقت شده و در پی جرعه ای آب حیات بودم اما دریغ از قطره ای آب... تماس هام رو پاسخ نداد و چند وقت بعد هم خطش خاموش شد. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی ✴️ شنبه 👈11 فروردین / حمل 1403 👈19 رمضان 1445👈30 مارس 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅شاگرد گرفتن. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅اغاز نگارش کتاب و امثال آن. ✅ارسال نامه و مکاتبه‌ ✅دیدار بزرگان و اشراف. ✅مسافرت‌ ✅و خرید وسیله سواری خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 🚘مسافرت: مسافرت خوب و حاجت روایی در پی دارد‌ 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و شایسته است. 💑مباشرت امشب: سندی مبنی بر استحباب و کراهت ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️شروع به کار و کسب. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️ امور بازرگانی و تجارت. ✳️و انور تعلیمی و آموزشی نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث توانگری می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث رفع درد بدن می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 20 سوره مبارکه "طه" است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88