eitaa logo
ملکـــــــღــــه
15.4هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه💚🌹 جمعه یعنی یک غروب وعده دار / وعده ترمیم قلب یاس زار🥀💔 جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار💝🌺 جمعه یعنی یه سماء دلواپسی / می شود مولا به داد ما رسی . . .؟🤲🌹 اَللّــهُمَّ عَــجِّل لِــوَلیِّکَــ الــفَـرَج🤲 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزم کانال شما ما رو از این حال هوای کسل بودن در میاره😍 یه ایده برای دلبری دارم .من میخواستم بگم که همش نمیشه پول داد لباس زیر یا لباس خواب گرفت .خودتون میتونید یه ذره سلیقه به خرج بدید .زیاد هم هزینه نکنید .من خودم با پولک منجوق .زنجیر سنگ .مروارید افتادم به جون لباس زیرام . یعنی این لوازم رو قبلا گرفته بودم .الان اوقات بیکاری میشینم روشون کار میکنم .البته یه سری هاش از پارچه لباس مجلسی هام مونده بود.😊 از اون هم استفاده کردم .آقامون وقتی اینا رو دید😍 خیلی هم ازم تشکر کرد .فکرشو نمیکرد خودم خلاقیت به خرج دادم ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📃 طالع روزانه: 🌕جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ 🌾طالع امروز متولدین : امروز زندگی عاطفی شما در بهترین حالت خود به سر می برد. هر چه بیشتر در کنار عزیزان تان باشید، خوشحال تر و خوشبخت تر خواهید بود. تنها چیزی که باید مراقب آن باشید خیال پردازی است. حتی اگر در دنیای تصورات خود سیر می کنید، بهتر است یک چشم خود را باز نگه دارید و واقع بین باشید. صداقت در هر کاری می تواند شما را به پله های بالاتری سوق دهد. به زودی پولی به دست تان می رسد. اگر چه احتیاجات زیادی دارید اما سعی کنید که آن را عاقلانه خرج کنید. 🌾طالع امروز متولدین : امروز بر سر یک دو راهی قرار می گیرد اما احساس می کنید که هیچکدام از آن دو انتخاب مناسب شما نیست. اگر دلتان رضایت نمی دهد، مجبور نیستید یکی از آن دو را انتخاب کنید اما تنبلی هم نکنید و به دنبال انتخاب های بهتری برای خود باشید. یکی از عزیزان زندگی تان از شما دوری کرده است، سعی نکنید با اصرار او را به سمت خودتان بکشانید. با کمی صبر او خودش به سمت شما باز خواهد گشت. اگر می خواهید زندگی شادتری داشته باشید افکار منفی را از خود دور کنید. 🌾طالع امروز متولدین : این موضوع را از یاد نبرید که شما برای لذت بردن از زندگی به دنیا آمده اید و آنچه باید به دنبالش باشید، شادی است نه غم و غصه. شاید شرایط زندگی وادارتان کند که دور خوشگذرانی هایتان را خط بکشید اما می توانید با یک برنامه ریزی دقیق، به تمام آنها برسید. اخیرا به تصمیاتی که برای زندگی خود می گیرید، شک کرده اید. مدام از این و آن می خواهید که به جای شما تصمیم بگیرند. این موضوع طبیعی است زیرا شما روزهای سختی را پشت سر گذاشته اید. با کمی صبر و اعتماد به نفس همه چیز درست خواهد شد. 🍀طالع امروز متولدین : شما این توانایی را دارید که حقیقت را بوسیله انتخاب درست کلمات تان دست کاری کنید. شما بسیار باهوش هستید و می‌توانید حتی بدون اینکه متوجه باشید نظرات دیگران را تغییر دهید. متاسفانه، ممکن است از تاثیر خود کاملا آگاه نباشید. شما می‌توانید تاثیر مثبتی بر دیگران داشته باشید، بنابراین قبل از اینکه دهان تان را باز کنید و حرفی بزنید درباره چیزی که می‌خواهید بگویید کاملا بیندیشید. 🍀طالع امروز متولدین : شما امروز در رابطه با زندگی وسیع تر و عاقلانه تر فکر می‌کنید حتی اگر دلیلش را هم ندانید. دیگران به شما به چشم چراغ راهنما نگاه می‌کنند،‌ به خاطر اینکه خوش بینی شما به آنها نیرویی می‌دهد که باعث می‌شود برای ادامه کارشان انگیزه پیدا کنند. ضمنا با وجود اینکه شما می‌توانید به تنهایی و کاملا کار خود را انجام دهید، با این حال احساس می‌کنید که گیج و پریشان شده اید. در نارضایتی و ناخشنودی غرق نشوید. در عوض، به این فکر کنید که چگونه می‌توانید برای دیگران خوب و موثر واقع شوید. 🍀طالع امروز متولدین : به خانه خود یک نگاه دقیق بیندازید. اگر محل زندگیتان با آنچه واقعا شایسته آن هستید همخوانی ندارد، آن را تغییر دهید. یا دست کم در دکوراسیون خانه خود تغییر ایجاد کنید. اگر بودجه ندارید، با همان وسایل حاضر تغییراتی در ظاهر خانه ایجاد کنید تا بیشتر به شخصیت شما شباهت داشته باشد. امروز حس های هنری و خلاقیت زیادی دارد و این امر در این کار بسیار به شما کمک خواهد کرد. در مسایل ارتباطی و عاطفی هم روز خوبی در پیش دارید. از آنجا که روحیه تان خوب است، دیگران از معاشرت با شما لذت خواهند برد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 روایت وفا.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #وفا سعید و وفا دقیقا روبروی هم نشسته بودند و هر دو دزدکی و با خجالت مشتاقانه به هم نگاه می ک
❤️❤️ او که متوجه منظور سعید شده بود به ناچار تسلیم شد. وقتی سعید از او دور شد، با شرمی که از کار سعید وجودش رو در بر گرفته بود به طرف تختش رفت و روی لبه و تخت نشست. با عشق و شیفتگی به سعید که با هیکل درشت و چهره ی جذابش روبروش ایستاده بود و با عشق و تمنا بهش نگاه می کرد و لبخندی زیبا و دوست داشتنی روی لبش نشست. هردوتاشون توی اتاق او که با دکوراسیون زیبایی به رنگ صورتی مالیم عاشقانه تر و هیجان انگیز تر شده بود روبروی هم و خیره به هم منتظر بودند که دیگری سکوت رو بشکنه. وفا اون قدر بی تاب و بی قرار بود که نمی تونست کلمه ای حرف بزنه و برای این که اضطرابش رو کمتر کنه با لبه ی تور رو تختی ساتن صورتی رنگش بازی می کرد. ولی سعید حالا دیگه از او خجالت نمی کشید. حالا که می دونست او هم دوسش داره جرات پیدا کرده بود و دلش می خواست از لحظه لحظه ی در کنار معشوق بودن لذت ببره، به او نزدیک تر شد و جلوی پاش روی زمین زانو زد و نشست. دست های او رو گرفت. حالا دیگه نیازی نبود حرفی بزنن. نگاه های در هم گره خورده و پر از راز و رمزشون با هم حرف می زدن، تازه سر درد و دل عاشقونه و گلایه های شیرینشون باز شده بود، سعید صورت داغ و خیس از عرقش رو به طرف دست های او برد، چه قدر این لحظه براش آشنا بود، انگار قبلا یه همچین صحنه ای رو دیده بود. یک دفعه لبخند روی لبش نشست اون واقعاً این لحظه رو دیده بود، توی خواب، توی رویا، حالا دیگه همه چیز یادش اومده بود، دقیقا همون طوری بود که توی خواب دیده بود، همون لباس، همون اتاق، همون لحظه، همون لبخند زیبا و چشم های افسونگر، همون دست های سفید و خوش فرم، بقیه ی خوابش هم داشت به یادش می اومد. فکر کردی می ری و دیگه حتی بهت فکر هم نمی کنم ولی تو نمی دونستی که فقط جسمت ازم دور شده؟ تو نفس هاتو، صداتو، گریه هاتو، خنده هاتو، عطر تن توی خونه جا گذاشته بودی، من این چند روز و با این چیزهای ارزشمندی که برام به یادگار گذاشته بودی سر کردم، اگر چه خیلی سخت بود ولی تحمل کردم. تحمل کردم تا به امروز برسم، به امروز که پیشت، درست روبروت بشینم و دست هاتو توی دست هامبگیرم، از دیدن زیبایی صورتت و شنیدن صدای نازت و... وفا، دو ستت دارم با همه ی وجودم دوستت دارم و می پرستمت. چند لحظه ای سکوت مابین شون حکم فرما شد. سکوتی دلچسب که فقط صدای تپش های عاشقونه و قلبشون به گوش می رسید. سعید دوباره سکوت رو شکست و عاشقونه تر از قبل گفت: -وفا ؟ او این بار راحت تر از قبل جواب داد: - جانم! -دیگه هیچ وقت تنهام نزار، هر جا خواستی بری خودمم باهات میام. - چشم. - وفا! - جانم! - از این به بعد فقط توی خونه برای من آرایش کن و خودتو فقط واسه من خوشگل کن باشه؟ - چشم. ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📃 طالع روزانه: 🌕جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ 🍁طالع امروز متولدین : امروز نباید برایتان مهم باشد دیگران چگونه در مورد شما فکر می کنند. همین که خودتان باشید و سرتان به کارتان باشد، جلوه خوبی در نگاه دیگران خواهد داشت. به اهداف بزرگ تر فکر کنید. به اینکه می توانید یک حرکت جدید در زندگی داشته باشید و کسب و کار تازه ای راه اندازی کنید. از نظر رفتاری بسیار خوش برخورد هستید و ارتباط ها و گفت و گوهای اجتماعی موفقی هم خواهید داشت. در جمع ها حاضر شوید تا همه بدانند چه قلب بزرگی دارید. 🍁طالع امروز متولدین : چیزی شما را ناراحت و عصبانی کرده است؟ اگر اجازه دهید که هنگام بیان آنچه که می خواهید بگویید، خشم و عصبانیت بیش از اندازه تان کنترل شما را در دست بگیرد، به هیچ نتیجه مثبتی نخواهید رسید. واقعیت هایی وجود دارند که امروز باید مورد بحث قرار بگیرند و یا شاید احساسات خود را دارید از ترس پذیرفته نشدن توسط دیگران مخفی می کنید. این که خودتان را از خطر دور نگه دارید عاقلانه است، ولی باید متوجه باشید که در حال حاضر خطری شما را تهدید نمی کند و این ها تنها توهمات ذهنیتان هستند. 🍁طالع امروز متولدین : اگر احساس ناراحتی می کنید و یا دلتان گرفته است در خانه ننشینید. بیرون بروید و قدم بزنید و هوای تازه را تنفس کنید. این قدم های کوچک به شما کمک خواهند کرد تا از فکر کردن به چیزهای منفی و ناخوشایند نجات پیدا کنید. فکر کردن به زندگی و برنامه هایتان کار خیلی خوبی است، ولی امروز سعی کنید خیلی در فکر فرو نروید تا در دام افکار منفی نیفتید. وقت بیشتری را صرف پرداختن به مسائل معنوی کنید تا از لحاظ روحی حس بهتری داشته باشید. احساساتی دارید که روی قلبتان سنگینی م یکنند، ولی نمی خواهید تمام آنها را به زبان بیاورید، از طرفی هم نمی دانید چه را باید گفت و چه چیز را نباید به زبان آورد، عجله نکنید و چند روزی به خودتان فرصت بدهید. ❄️طالع امروز متولدین : شما متن‌های پیچیده‌ای را از ذهن خودتان می‌نویسید، اما وفتی که این حوادث رمانتیک حقیقت پیدا می‌کنند، نگران خواهید شد. زمانی این اتفاق می‌افتد که علایق شما احساسات شخص دیگری را تغذیه می‌کنند و نشان دهنده ترسهای شما هستند. به جای اینکه سعی کنی این نوشته‌هایتان را برای خودتان نگه دارید، آنها را با یک دوست سهیم شوید. این کار باعث می‌شود که نگرشهای منفی قبل از اینکه به سطحی بحرانی برسند از شما دور شوند. ❄️طالع امروز متولدین : اگر واقعا فرشته‌ها وجود داشته باشند، تمام امروز به تماشای شما می‌نشینند. به نظر می‌رسد دست نامرئی وجود دارد که در موقعیت‌های پیچیده و دشوار راه را برای شما روشن می‌کند. اکنون برای این کمک و یاری نجنگید، حتی اگر نفهمید این کمک از کجا برای تان رسیده است. مطمئن شوید که اعمال شما از طرف دیگران حمایت می‌شود، بنابراین با شهامت باشید و ریسک کمک به دیگران را بپذیرید. ❄️طالع امروز متولدین : امروز دوست دارید با سرعت زیاد زندگی را پیش ببرید و همه کارها را با شتاب و عجله انجام دهید. اما برعکس، باید آرام باشید و با تمرکز و تامل بیشتری فعالیت های خود را به انجام برسانید. شاید برخی چیزها در هاله ای از ابهام وجود داشته باشند. اما خیلی فکرتان را مشغول نکنید. بیشتر وقت خود را در کنار افرادی سپری کنید که علاقه زیادی به 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان من و پسر دایی اسمائیل... داستان ارسالی اعضا 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان من و پسر دایی اسمائیل... داستان ارسالی اعضا 🍃🍃🍂🍃
قسمت اول سلام یاسی جونی سلام خانمای گل منم مثل خیلیاتون زندگی تلخی دارم هرچه منتظر موندم شاید یک تغییری تو زندگیم ایجادشه که بگم اخرقصه ی من خوشی بود متاسفانه چیزی تغییر نکرد😔الان که دارم تایپ میکنم دلم پرازغصه و حسرته اشکام جلوی دیدمو گرفته زیادب گذشته برنمیگردم ب۱۵سالگیم میرم بچه سوم خانواده ام، دخترساده و پرخاشگری بودم بابامو پلیسا گرفتن منو مادر و داداشم اوره شدیم صاحب خونه هرروز خدا میومد واسه کرایه خونه ماپولی نداشتیم گفت تخلیه کنید بی کس مونده بودیم ن جایی واسه رفتن داشتیم ن کسی ک دستمونو بگیره دوتاخواهرام هم بیخیالمون بودن شاید اصلا نمیدونستن ماتوچه شرایطی هستیم، داییم ب دادمون رسید پول میاورد برا اموراتمون فهمیده بود صاحب خونه گفته تخلیه کنیم گفت اسباب اساسیتونو جمع کنید بریم روستا خونه خودم بعد ی هفته رفتیم واین شد شروع بدبختی من.... چن ماهی میگذشت مادرم با داییم برامخارجمون رفت باغ خیاربچینن تمام کارهای خونه داییم از بچه داری و اشپزی رو دوش من بود چقدرسختم بود ولی مجبوربودم ی روز که مشغول جارو زدن خانه بودم یکی در زد رفتم درو باز کردم پسرخوشتیپ وخوش هیکل و خوشگلی جلوم وایساده بود یک لحظه چنان محو زیباییش شده بودم ک فقط نگاش میکردم( اون لحظه ب واقعیت جمله ی عشق درنگاه اول پی بردم) اسماعیل پسردایی مرتضی چه بزرگ شده چه خوشگل شده ☺️ب خودم اومدم گفتم بفرمایید گفت ب زن عموبگوبیادکارش دارم زن داییمو صداکردم اومد فک کنم پول ازش خواست....رفت و چ غوغایی در دلم بپا بود با لیلا خواهرش خیلی صمیمی بودم درجابهش گفتم من عاشق اسماعیل شدم بنظرت بهش بگم؟ لیلابااینکه ازمن کوچیکتربود گفت نه نگوارزش نداره شاید قبولت نکرد بد میشه برات....خلاصه گذشت هرروز میدیدمش ب بهونه لیلا میرفتم خونشون تا اونو ببینم چن باری داییم شوخی شوخی گفت میخام برا اسماعیل بگیرمت درظاهربهم برخورد ولی تو دلم خوشحال بودم...روزها میگذشتن ی روز صبح ازخواب بیدارشدم رفتم بیرون دیدم داییم چ تیپ قشنگی زده رفتم پیشش دایی جان جایی میری +بله عزیزم میرم شهر واسه روز پدردست گل برا مزار باباجون بگیریم-دایی جون مراقب باشین موتورخطرناکه+نگران نباش دایی مراقبم زن دایی ها مامان خالم همه گفتن موتور نبر خطرناکه توام موتور سواری بلد نیستی ولی زیربار نرفت، رفت ساعت ۱۲خبرمرگ دایی جونموبهمون دادن 😔💔لیلا واسماعیل یتیم شدن حال هردوشون ب شدت بد بود دلم بیشتر برا اونا میسوخت کارم شده بود دلداری دادنشون بیشتر وقتمو خونشون بودم اسماعیل همش ی گوشه نشسته بودگریه میکرد دلم خیلی براعشقم میسوخت کاش میتونستم کاری کنم... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 برای خانمی که پسر ندارن و خواهرشوهرش میخاد برا داداشش زن دیگه ای بگیره..... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 برای خانمی که پسر ندارن و خواهرشوهرش میخاد برا داداشش زن دیگه ای بگیره..... 🍃🍃🍂🍃
سلام صبح بخیر به بانو های عزیز....در جواب خانمی که گفتن خواهر شوهرشون گفته پسر زا نیست و شوهرش بره زن بگیره 😡 عزیز دلم یکی نه بلکه بره ده تا بگیره چون تعیین ِ جنسیت با مرد هست بخاطر ِ اینکه کروموزوم های مردxyهست و زن کروموزومxx هست پس شما هم بجای غصه خوردن بهتره خیلی محترمانه جواب ایشون رو بدی و اینکه چرا همیشه باید بخاطر ِ اینکه دهان ِ اطرافیان رو ببندیم کارهایی رو انجام بدیم که نمیخوایم .این مردم واسه خدا هم حرف در میارن چه برسه به ما که بنده هستیم...من دو پسر دارم که جووونم هستن و البته پدرشون هم عاشقشون ِ ،برای بارداری دومی میخواستیم دختر دار بشیم اخه همسرم خیلی دختر دوس داره حتی خودم براش کلی گل سر خریدم اما خب نشد و من با خودم میگفتم یعنی میشه تا اخرین لحظه بریم و سونو گرافی بگه دختره ...پسرم به دنیا اومد و شد دنیای من ،روزی صد بار شکر میکنم که تنشون سالم ِ و هر دو شون خیلی باهوش و فعال هستن گاهی همسرم هوس دختر میکنه و من میگم خودم برات دختر میشم و اون گل سر های عروسکی رو میزنم واسه خودم...خواهر ِ گلم شما باید انقدر قوی و محکم باشی که بتونی از خودت از دخترات دفاع کنی نه اینکه زانوی غم بغل بگیری و چه کنم چه کنم کنی..خداروشکر کن که دخترات سالم و صالح هستن ..امثال ِ همسر ِ شما و خواهرشون باید ببینن که خانواده هایی هستن که فقط آرزوشون ِ فرزند داشته باشن یا کسایی که آرزوی سلامتیه فرزندشون رو دارن یا کسایی که آرزوی سر به راهیه بچشون رو دارن ..خیلی از پسر ها هستن که باعث ِ ننگ ِ خانواده ان و همون پدرو مادر میگن کاش نداشتنش یا بالعکس ...چرا ما آدما همیشه از چیزی که داریم خوشحال نیستیم ...محکم باش و از جنسیت ِ خودت و دخترات دفاع کن حتی در برابره همسرت ..اصلا هم برات مهم نباشه ببخشید اگه طولانی شد اخه خیلی عصبی شدم از اون خواهر شوهر ِ بی سواد که هم جنس ِ خودش رو تحقیر میکنه...یا حق 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان من و پسر دایی اسمائیل... داستان ارسالی اعضا 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
قسمت اول سلام یاسی جونی سلام خانمای گل منم مثل خیلیاتون زندگی تلخی دارم هرچه منتظر موندم شاید یک
قسمت دوم دوهفته از مرگ دایی عزیزم گذشت حال خانوادش همچنان بدبود لیلابامن سرگرم شده یود یکمی بهتر از بقیه بود ب لیلا گفتم من دیگه تحمل ندارم الان میرم ب اسماعیل میگم عاشقشم بهش میگم اگه تو علاقه ای نداری و عشق من یطرفه اس همینجا فراموش کن هرچی ازم شنیدی لیلا مخالف بود ولی من ب تصمیم مصمم بودم اخرش رفتم گفتم اونم گفت منم دوست داشتم ولی ترسیدم بهت بگم بری ب مامانت بگی اخه بچگیاش چن بار تیکه انداخته بود واذیتم کرد رفتم ب مامانم گفتم😄عشق ما شروع شد غرق محبت هم شده بودیم محبت هایی ک هیچ وقت از طرف خانوادم ندیدم تمام کمبودهامو جبران کرد دوسال از رابطمون گذشت اسماعیل بارها گفت ب درد هم نمیخوریم دوست دختر داشت میومد میگفت من اینومیخام تورو نمیخام عشق چشامو کور کرده بود کوتاه نمیومدم گریه میکردم قهرمیکردم ولی باز خودم منتشو میکشیدم.... بابام دیگه ازادشده بود خونه ای تو همون روستا گرفتیم ولی ب نون شب محتاج بودیم چن باری اسماعیل پول بهمون میداد واسه مخارجمون (دیه باباشوگرفته بودن وضع مالیشون خوب شده بود)خانواده ها فهمیده بودن ی رابطه ای بینمون هست خیلی محدود بودم بابام اصلا اجازه نمیداد برم خونشون حتی خونه دایی کوچیکم ک پیششون بود هم حق نداشتم برم لیلا گفت من برات گوشی میگیرم ک بتونی تلفنی باهاش درارتباط باشی لیلا بنده خداپولاشو جمع کرد برام گوشی گرفت هرروزپیام میدادم بهش اینجوری کمتربیقرارش میشدم روزهایکی پس ازدیگری گذشت عیداومده بودب اسماعیل گفتم بیاخواستگاری من دیگه تحمل ندارم میخام کنارت باشم هرشب ب ارامش توبغلت بخوابم روزموبادیدنت شروع کنم هم خودم هم اسماعیل میدونستیم ازدواجمون محاله بابام هیچ وقت همچنین اجازه ای نمیده عمم واسه عیددیدنی اومد خونمون عشقم ازفرصت استفاده کرد باعمم خواهرم رفته بودن سرزمین کشاورزیا اونجابهشون گفته بود میخام فلانیوبگیرم ولی میترسم بیام خواستگاریش شمابریدباپدرش درمیون بزارید ببینیدچی میگه عمه ب باباگفت بابام توپیدبهش گفت تونمیبایست اصلانظرمنوبپرسی همونجامیبایست خودت جواب منفی بدی جوری ک دفعه دیگه بخودش اجازه همچنین غلطی نده باحرفای باباقلب من تیکه تیکه میشد چنان فروریختم که اون لحظه فقط خدامیدونست چ حالیم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام دوستان طاعت و عبادتون قبول باشه انشاالله مطالب بعضی از دوستان رو میخونم ک میگن وقتی کسی چیزی بهمون میگه نمیتونیم جوابش رو بدیم و ناراحت میشیم من برعکس شما هستم من چنان جوابی بطرف میدم ک همون لحظه هنگ میکنه اصلا جواب کم نمیارم اما دوست ندارم اینجوری باشه یکم خویشتن داری هم خوبه چیزیه. بنظر من لازم نیس برا هر حرفی ناراحت بشین و بخاین جواب بدین خیلی وقتا باید طرف صحبت رو ولش کرد چون از کوزه همان برون تراود ک در اوست. وقتی کسی چیزی گفت ک ناراحتتون کرد ی نگاه بهش بندازین و با خودتون بگین واقعا همینقد میفهمه انتظار بیشتری نباید ازش داشته باشم. میدونین دوستان منو کسانی حرص میدن یعنی بیشتر در مقابلشون کم میارم ک سکوت میکنن و جوابمو نمیدن تنها برداشتم اینکه اصلا حرفمو حساب نکردن و لایق جواب ندونستن بنظرم همونطور ک مولا علی ع فرمودن سکوت بدترین نوع تنبیه هس منم مدتی تلاش میکنم ک با کسی دهن ب دهن نشم و جوابشونو با سکوت بدم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان من و پسر دایی اسمائیل... داستان ارسالی اعضا 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
قسمت دوم دوهفته از مرگ دایی عزیزم گذشت حال خانوادش همچنان بدبود لیلابامن سرگرم شده یود یکمی بهتر ا
قسمت سوم ب عشقم پیام دادم و تمام حرفای بابامو گفتم گفت نگران نباش درست میشه زن دایی کوچیکم واسه شام دعوتمون کرده بود گفت بیا کمکم تاموقع شام هم بقیه میان از خداخواسته رفتم اسماعیل هم اومد گفت ناراحت نباش قول میدم کوتاه نمیام همین حرفش ب زندگی دلگرمم کرد روزها میگذشتن ماهی ی بار اسماعیل میومد خواستگاری یا واسطه میفرستاد عموش (همون دایی کوچیکم )با عموی مادرمو فرستاد بالاخره بابام جواب مثبت داد ولی مادرم بشدت مخالف اوناک رفتن بابام هم پشیمون شد دیگه هیچ راهی برامون نمونده بود رفت پیش دعا نویس دعا گرفت دعاهارو بهشون دادم تا بلکه دلشون نرم شه که کم کم هم شد ی سری دیگه ب استخونم رسیده بود دیگه بیزارشده بودم از انتظار ب اسماعیل گفتم بیا بیخیال همه چی شیم من دیگه تحمل ندارم فراموشت میکنم اون شب وضو گرفتم نماز بخونم اونقدر بی اراده شدم ک از رکوع افتادم رو سجاده نمازمو تموم کردم زار زار گریه میکردمو با خدا درد دل میکردم گفتم خدایا بهم ندادیش فقط ازت ی چی میخام بهم قدرت بده با نبودنش کنار بیام بهم قدرت بده فراموشش کنم خدایا کم اوردم خدایا از درد عشق دارم میمیرم فقط کمکم کن بتونم تحمل کنم سجاده رو جمع کردم اسماعیل ب مادرش و خواهرش اومد بابام نبودش خواهر بزرگم خونمون بود بعد کلی صحبت کردن گفتن شناسامه رو بدین ببریم واسه ازمایش خون مامانم اینا گفتن باباش نیستش باید صبر کنید بیاد ولی من دیگه میدونستم نمیشه ناامید شده بودم صبح مدرسه بودم زنگ تفریح بود داشتم نگاه گوشی میکردم دیدم بابام زنگ زده اخه من این هشت ماه با بابام حرف نزدم تعجب کردم زنگ زده شمارشو گرفتم مشغول حرف زدن بودیم ک برگشت گفت خواهرت گفته اومدن واسه شناسامه راست میگه گفت اره گفت خوبهش بگو بیادخونه عموت تابهش بدمش قطع کرد چنان از ته قلبم جیغ کشیدم ک کل مدرسه برگشتن نگام کردن فقط گریه میکردم ب دوستای صمیمیم ک از قضیه خبرداشتن جریانوگفتم اونام خیلی برام خوشحال بودن چون میدونستن دارم از دست میرم و تنها راه نجاتم هم ازدواجم بود ب اسماعیل خبرشو دادم اونم از من خوشحالتر روز خون ازمایش اومد جوابش مثبت بود😍وای خدایا مرسی بالاخره جواب صبرمو دادی تو اوج ناامیدی امیدوارم کردی خدایاشکرت 😍خریدمونو کردیم عقد کردیم باتمام سخت گیری های بابا۱۵روز بعد عروسی کردیم رفتیم سرخونه زندگیمون سنمون کم بود من ۱۷اون۱۸ولی خیلی زود پیشرفت کردیم اون کارمندشد کم کم خونه توشهرخریدیم اسباب کشی کزدیم با خانوادش رفتیم شهر و من حامله شدم..... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس جان خواستم در مورد خانمی که بچه دار نشده بودن و بچه رو از پرورشگاه برداشتن . خواهر من هم یک بچه از پرورشگاه برداشتن . و بهشون گفته بودن بهش بگین پدر و مادر واقعیش نیستین . و خواهرم بهش میگفت  و من یک روز به خواهرم گفتم اینقدر تکرار نکن مگه یک بچه ۴ ساله چقد دل داره که یا درک داره قبول کنه گناه داره قصه میخوره حس میکنه مطلق به هیچ جایی نیست . به نظرم بچه ها خیلی پاک هستن دنیاشون باید قشنگتر از این حرفا باشه . و اینکه بچه خواهرمن الان که ۹ سالشه اصلا حرفی از اینکه مادرش بهش زده حتی اشاره نمیکنه پس به نظرم قبول نمیخواد بکنه هیچ وقت پس چرا باید بزرگترها مثل پتک بکوبن سر بچه کی چی بشه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان من و پسر دایی اسمائیل... داستان ارسالی اعضا 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
قسمت سوم ب عشقم پیام دادم و تمام حرفای بابامو گفتم گفت نگران نباش درست میشه زن دایی کوچیکم واسه شا
قسمت چهارم چقدر زندگیمون خوب بود همه چی عالی خیلی بهم میرسید هیچی برام کم نذاشت حالمو درک میکرد نی نیم روز ب روز بزرگتر میشد فهمیدیم پسره وای چقدر خوشحال شدیم اخه اسماعیل پسر دوست بود گذشت و پسرمن دیگه باید ب دنیا میومد یک شب قبل زایمان بستری شدم چ شب بدی بود هرچی بگم نمیتونم حس و حال اون شبو بهتون القا کنم بخداقسم ب جمله ی مرگ از رگ گردن هم بهمون نزدیکتره رسیدم حس میکردم امشب اخرین شب  زندگیمه  حس میکردم فردابعدعمل من دیگه بهوش نمیام خیلی گریه میکردم ن واسه خودم واسه اینکه دارم اسماعیل رو تنهامیذارم اون شب اسماعیل هم همش پیام عاشقانه میداد تاساعت چهارچت کردیم بعدش گفت خانمم بخوابم ک صبح بیام پیشتون خوابیدیم صبح ک بیدارشدم اومدن امادم کردن واسه اتاق عمل منو میگی مثل ابر بهاراشک میریختم دکترگفت مامان کوچولو نترس چیزی نیست قول میدم نزارم بعدک بهوش اومدی دردی احساس کنی اونقدر آنتی بیوتیک برات تجویز میکنم ولی من تودلم گفتم من دیگه دنیایی نمیبینم خانم دکتر بهوش اومدم اولین حرفم بچم بود پرستار :خانم حال بچتون خـوبه بهوش بیا شیرش بده چقدر درد داشتم نمیشد اصلا حرف بزنم لبمو تکون میدادم از درد میمیردم دوظهرشد امید زندگیمو اوردن برام وای خدای من مادر بودن چ حس شیرینه چ بچه ای نازی بود گل پسرم پاره ی تنم چهاربعدظهر باباش اینا اومدن چ سوپرایزی هم کرده بودم ی انگشترطلا گرفته بود برام چقدر ذوق کردم روزها میگذشت منو عشقم از وجود میوه زندگیمون لذت میبردیم زندگیمون شیرین بود وجود پسرمون شیرین ترش کرده بودشش ماه بعد اتفاقی ک نباید می افتاد افتاد هه عشقم داشت بهم خیانت میکرد کی مچشو گرفته بود؟ بابام اخ ک لحظه ای ک بابام اومد دنبالم تمام تنم فرو ریخت خدایا دیگه حتی حس زندگی کردن هم نداشتم بعد گذشت سه سال خوشی چراهمه چی خراب شد چیشد افتاد با اون اون ک همیشه ب من گفت زمانی بیان درخونه حق نداری درو براشون باز کنی اخه اونا ف،،،اح،،،شه شهرن رفتم خونه بابام تای هفته هیچ خبری ازش نشد بعد ی هفته اومد گفت باهاش رابطه ای ندارم قسم خورد میدونستم دروغ میگه ولی چون عاشقش بودم دلم گف باورش کن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 👌👌👌 بعضی وقتام خدا نجاتتون میده، ولی شما شکست عشقی حسابش میکنی! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #جدایی_مهناز_و_محمد مريم و آزيتا با دليل و برهان و منطق و نرگس با نيش و کنايه و شوخی می خواس
❤️❤️ ماتمش رو بگيری، فکر می کنی چند وقت ديگه بخت برگشته هايی مثل آقای ارجمند، خر قيافه ات می شن و عاشق سينه !چاک؟ با زهرخندی تلخ در حالی که دلم از حرف های هر دوشان گرفته بود گفتم: يعنی تو نمی فهمی که من از همين که اون ها اصلا می دونين چيه؟! بابا من يک اشتباه کردم، چه می دونم يک خريت، يک فقط خر قيافه من می شن فراری ام؟! !ديوونگی تا آخرش هم وايسادم، تا الان که صدام در نيومده بعد از اينم همين طور، ديگه بحث سر چيه؟ !يکدفعه آزيتاگفت: ای بابا، خوب تو که اين قدر اصرار داری چرا نمی گردی دنبالش؟ !با تحير و گيج گفتم: من؟ !نرگس فوری هيجانزده گفت: وای راست می گه، چقدر خنگ بوديم، چرا تا حالا به اين فکر نيفتاديم؟ !من دوباره بهت زده پرسيدم: ما بگرديم دنبالش؟ نرگس گفت: آره ديگه، پس کی؟! بالاخره بايد بفهميم اين آدمی که تو داری خودت رو فدای فکرش می کنی،کجاست؟! در !چه حاليه؟ !آخه چطوری؟ ازکجا؟ نرگس با حرص گفت: باز مثل هالوها حرف زد. باالاخره تو آدرس مغازه پدرش، خونه شون، خونه کس وکارش، محل کار شوهر خواهرش، چه می دونم يک جا رو داری ديگه. خودش هم نباشه،خانواده اش اين جا هستن، آب نشدن برن توی ... زمين که واقعا هيچ وقت به آن فکر نکرده بودم. از تصور خودم که در به در دنبالش ميگردم حال بدی به من ا اين چيزی بود که من دست می داد. اين چيزی نبود که بخواهم. زار و حقير، خرد و شکسته. اگر پيداش می کردم به چه دردی می خورد؟! چه !حاصلی داشت؟ نرگس دوباره انگار فکرم را خوانده بود، گفت: بابا نمی گم که برو داد بزن آهای، من خانه به خانه، کو به کو دارم دنبالت ... می گردم. فقط می گم دورادور يکجوری خبردار بشيم، ببينم کجاست؟ ايرانه؟ زن گرفته يا نه؟ چند تا بچه داره اين حرف هايش هميشه مثل کاردی بود که به قلبم فرو می رفت و من حتی رويم نمی شد به او بگويم که از تصور ازدواج .محمد ديوانه می شوم ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جون امیدوارم حال شما و همه دوستای عزیزم خوب باشه مدت کوتاهی عضو کانالتونم و دوسش دارم جالبه.. من خاطره ای راجع به مدرسه رفتن دارم که بعدچند سال هنوزم یادم میفته هم گر میگیرم هم میخندم اونموقع دم در مدرسه کیفارو میگشتن که غلط گیر نداشته باشیم من برگشششتم خاستم زیپ کیفمو بیارم دیدم پشتم خالیه😱 کیفمو نیاورده بودمممممم😂😂 خیلی ضایع شدم و همه خندیدن بهم و برگشتم کلا تو عوالم خودم بودم گیجی بودم واسه خودم کلا نمیدونم شوتیم به کی رفته😁😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌هاشون له می‌شن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشون رو می‌کردن! مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده، این آقا را دارند می‌گذارند خانه سالمندان، این خانم مادرش مریضی صعب‌العلاج دارد، این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آقا خیلی حالش بد است و اگر یقه‌اش را بگیرید امشب خودش را می‌کشد!  این آدم شکستنی‌ست... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام و عرض ادب من در مورد عفونت ادراری تجربه‌ای دارم که امیدوارم برای دیگران هم مفید باشد چند سال پیش برای زیارت با ماشین خودمان به مشهد رفتیم تا وارد هتل شدیم دچار دل درد و سوزش و تکرر‌ادرار بسیار بدی شدم که غیر قابل تحمل بود و مرتب دستشویی میرفتم طوری که فکر کردم حتما سنگ کلیه داشتم و حالا سنگ راه افتاده خیلی عذاب می کشیدم و دوست نداشتم‌چند روزی که مشهد هستیم‌‌را در بیمارستان باشم هرچه همسرم اصرار کرد بیمارستان بریم‌قبول نکردم‌ به سختی از هتل خارج شدم و به عطاری نزدیک هتل رفتم و مشکلم را گفتم ایشون مقداری گیاه کلپوره داد من هم تو قوری دم کردم و چند لیوان خوردم خیلی تلخ بود ولی مثل آب روی آتیش بود اصلا دیگه همه چیز حل شد البته حتما عنایت امام رضا هم بود از آن به بعد هر وقت مسافرت میرم با خودم مقداری میبرم‌ چند بار دیگه هم‌‌ امتحان کردم و نتیجه گرفتم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
❤️🍃🍂 داستان آرامش.... ❤️🍃🍂