26.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام عزیزم اینو دیدم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم،دوست دارم بذاری کانال دوستان هم حس و حال خوب منو پیدا کنن..چقدر خوبه این مدل آدما رو زمین هستن
*انسان خدایی یعنی این*
*تا آخر کلیپ را ببینید خیلی جالبه*
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا دست رفته اش رو به دست بیاره ولی انگار که پاهاش فلج شده بودن و نمی تونست قدم برداره. همون جا رو
#وفا
نمی تونست وفا رو فراموش بکنه. وفا اولین دختری بود که دلش رو لرزونده بود، با این که قبل از دیدن وفا با خیلی
ها رابطه داشت و سرش خیلی شلوغ بود ولی از روزی که وفا رو توی خونه ی سعید برای اولین بار دید دیگه
نتونست به رفتارهای قبلیش ادامه بده و شب و روز، توی هر لحظه و ثانیه به ثانیه تو فکر وفا بود. ولی اون قدر مرد
بود و غیرت داشت و دوستی سرش می شد که به خاطر سعید جلوی خودش و احساسش رو گرفت و خیال سعید رو
از بابت خودش راحت کرد. ولی حالا که می دید سعید باز هم دست روی دست گذاشته و هیچ حرفی نمی زنه دیگه
نمی تونست ساکت بمونه و حرفی نزنه، االن پیمان بزرگترین تهدید برای هوتن بود. هوتن می دونست که اگه سعید
همین طوری به سکوتش ادامه بده و به عشقش نسبت به وفا اعتراف نکنه ممکنه پیمان تازه نفس و تازه از گرد راه
رسیده دل وفا رو ببره و اونو برای همیشه مال خودش بکنه و این چیزی بود که هوتن به هیچ وجه نمی تونست
تحملش بکنه. اون بارها به او هم گفته بود که اگه او وفا رو برای خودش خواستگاری نکنه اون این کار رو می کنه و
نمی ذاره که وفا نصیب کس دیگه ای بشه، حالآ هم پیمان اولین قدم رو برداشته بود و به ظاهر هم موفق شده بود،
هوتن باید با او صحبت می کرد، باید با او اتمام حجت می کرد، باید حرف های قبلی و اولتیماتومش رو برای او دوباره
تکرار می کرد. تصمیم خودش رو گرفته بود دیگه نباید کوتاه می اومد. به او نگاه کرد و گفت:
- سعید، می خوام باهات حرف بزنم.
او که با سکوت چند لحظه ای کمی آروم شده بود به سمت هوتن نگاه کرد و گفت:
- بزن، می شنوم.
- سعید، قبل از این که تو پیدات بشه من از دور حرف زدن پیمان و وفا رو می دیدم، دیدم که پیمان چه قدر برای
موندن وفا و حرف زدن باهاش اصرار و سماجت کرد. سعید غلط نکنم پیمان یه حسی به وفا پیدا کرده، البته باید به
پیمان هم حق بدی، خوب وفا یه استثناست، پیمان هم جوونه، عاشق زیبایی و ناز ، وفا بدون این که خودش
بخواد و عمدی توی کار باشه نظر همه رو جلب می کنه، سعید، اگه یه تکونی به خودت ندی و نجنبی به راحتی وفا رو
از دست می دیا، وفا که علم غیب نداره، ساحر و جادوگر هم نیست که از توی دل تو خبر داشته باشه، که بدونه تو
عاشقشی و دوسش داری، تو باید بهش بگی، باید باهاش حرف بزنی، اگه این کار رو نکنی پیمان این کار رو می کنه،
وفا تو موقعیت حساس و خطرناکیه، بعید نیست که از سر لج و لجبازی با تو و خونواده اش و حتی روزگار به
درخواست پیمان جواب مثبت بده، سعید با توأم، حرف های منو می شنوی، دِ لعنتی یه حرفی بزن، چیزی بگو.
او که با حرف های هوتن باز هم آینده و فرداهای تیره و تار بدون وفا و تنهایی و تاریکی و نفس کشیدن و زندگی
کردن دور از وفا مقابل چشم هاش به رژه دراومده بود سرش رو تکون داد و انگار که توی خواب داره حرف می زنه
گفت:
- نمی تونم، نمی تونم بهش بگم، اگه ازَم برنجه چی؟ اون به من اعتماد کرده، اون منو تکیه گاه خودش می دونه، اگه
بفهمه که عاشقش شدم اگه بدونه که خیلی وقته دوسِش دارم؟ می دونی چی می شه؟ ازَم متنفر می شه، ترکم می
کنه، برای همیشه تنهام می ذاره، نه من هیچی نمی گم، ولی نمی ذارم دست پیمان یا هر کس دیگه ای هم به وفا
برسه، هوتن دارم خفه می شم، چرا به این روز افتادم؟ چرا مثل مادرمرده ها دلم می خواد همَش یه گوشه بشینم و
زار بزنم؟ هوتن، تو که از همه چی خبر نداری، تو که نمی دونی تو دل وفا چه خبره؟ ولی من می دونم، برای همینم
هست که دارم می سوزم، که جیگرم داره آتیش می گیره، کاش منم نمی دونستم، کاش اصلا اون مرتیکه ی عوضی
رو ندیده بودم، هوتن، وفا عاشق یکی دیگه است، اون قبل از این که با من آشنا بشه و منو ببینه عاشق شده بود، دلشو
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام به بانو یاس جان و به همه خانمای گل کانال ان شاالله خوب وسلامت باشيد نمازروزهاتون هم قبول. عزیزم میخواستم بپرسم کسی هست که برنامه قرآنی بدون نت خوب داشته باشه ک معرفی کنه لطفآ 🙏🌹
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاسی جون. امیدوارم حال دلتون خوب خوبه باشه منم خاطره اولین پریودیمو بگم رفته بودیم خونه دختر خالم پریود شدم اومدم به مامانم گفتم دلم درد میکنه اونم گف اشکال نداره برا همه همین جوریه 😔😔منم دوس داشتم بغلم کنه نازم کنه اما نکرد ولی دختر خودم الان ۱۲ سالشه پریود شده برای اولین بار چون خودم واقعا دلم میخواست مامانم لوسم کنه و نکرد من دخترمو بغل کردم بوسش کردم و کلی ناز و نوازش ........هر چی که خودم دوست داشتم و نشد برای دخترم انجام دادم به خواهرای گلم توصیه میکنم اون چی که برای شما نشده شما برای بچها تون انجام بدین که مثل ماها حسرت بدل نمونن🥰🥰🥰 💖💖
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#جدایی_مهناز_از_محمد مثل مريض هايی که بعد از يک بيماری طولانی از بستر بلند می شوند، بدنم ضعف داشت
#جدایی_مهناز_و_محمد
.آری، من از بهشت رانده ای بودم که با خيال آن بهشت زندگی می کرد و کمتر از آن برايش خاکی بود، بی ارزش و پست
شايد در تفکر همه، بيوه بودن با تعبير جسمی آن معنا بيابد. ولی من اينرا با تک تک سلول هايم حس کردم و فهميدم که
خوشا به حال زن هايی که جسما بيوه ميشوند. جسم و نيازهای طبيعی زود با زندگی کنار می آيند و راه عوض می کنند.
ولی بدبختی که روحش بيوه می شود، درد بی درمانی را تحمل می کند که علاجی ندارد. همانطور که شايد همه فرق يک
زن و دختر، از ديد عوام باکره بودن دختر باشد، در حالی که به نظر من آن تفاوتی که در روح يک دختر با يک زن
وجود دارد، قابل مقايسه با جسم نيست و من روحا ديگر دختر نبودم. زنی بودم که عشق را در زيباترين صورت آن تجربه
.کرده بود. و اين حماقت بزرگی بود که کسی فکر کند با تملک جسم من، آن گذشته راکمرنگ می کند يا از بين می برد
تملک جسم، کاری سهل و آسان است، دشوار برگرفتن بکارت روح است و به تملک در آوردن آن و اين درست همان
رمزی است که شايد بيش تر مردمان در نيافته باشند. درحالی که محمد، دانسته يا نادانسته دقيقا همين کار را با من کرده
.بود
آرام آرام به رفت و آمد و کلاس ها و استادها و همه چيز عادت کردم. چون يکی از خاصيت های جاودانه ميز و نيمکت،
شايد اين باشد که هر انسانی در هر سنی وقتی در کسوت شاگردی پشت آن ها می نشيند، احساس جوانی و زنده بودن و
شادابی می کند.همين خاصيت ارزشمند هم بود که مرا با زندگی آشتی داد. يکی دو ماه که از شروع کلاسها گذشت، ديگر
.به تدريج روابطم با همکلاسی ها دوستانه شد و فضای کلاس و دانشگاه،آشنا و مانوس
منتها حوصله روابط خاص و صميمی را نداشتم و همين شايد در آغاز باعث شدکه همه فکر کنند آدمی مغرور و از خود
.راضی ام، ولی به هر حال آن ها هم به من عادت کردند و همان طور که بودم قبولم کردند
يکی از همکلاسی ها پسری پر شر و شور به نام بهزاد بود که انگار با خودش شرط کرده بود که آرام و قرار نداشته
باشد. هر وقت وارد کلاس می شد، صدای پر هيجان و شلوغ او فراتر از صدای ديگران بود و موقع درس ها هم بيش تر
از همه او بود که سر به سر استاد می گذاشت و کلاس را به شوخی و خنده می کشاند. منتها چون معمولا شوخيها و
.حاضر جوابی هايش همراه ادب و با ديدی ظريف بود مانع از رنجش ديگران می شد
در مقابل او يکی از دخترهای کلاس به نام نرگس مدبر که دختری سرحال و بشاش و با نشاط بود، هميشه در جواب حرف
های آقای ميرزايی، يا همان بهزاد، حرفی حاضر و آماده داشت. اين دو نفر، هر کدام ناخودآگاه شده بودند زبان و نماينده
همجنسهای خود، يعنی خانم مدبر نماينده دخترها و آقای ميرزايی نماينده پسرها، که به خاطراخلاق خوب و خوش سرو
.زبانی همه بچه ها دوستشان داشتند و هم قبولشان کرده بودند
اولين پتک را به مغز خواب رفته من همان آقای ميرزايی، توسط خانم مدبر،وارد کرد و خدا عمرش بدهد، چون اين کارش
.باعث شروع دوستی من با نرگس شد، دوستی ای عميق و پر حاصل و شيرين
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌻افطار هیجدهم🌻
💛ميان سفره لطفت
🌼ميان سجده سبزت
💛ميان ربنای دست پرمهرت
🌼اگر بر خاطرت رد شد
💛خيال من دعايم کن
🌼که محتاج دعايم من
شبتون بخیر و التماس دعا🙏🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دعای جوشن کبیر (2).pdf
694.3K
❤️
📖 متن کامل دعای جوشن کبیر
+به همراه ترجمه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88