eitaa logo
داروخانه معنوی
4.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
102 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🍃🍂 آیت‌الله کشمیری ره ؛ اگر می خواهی خداوند قلب تو را نورانی ڪند 《887》مرتبه بگو ↯ ✨ یا حَیُّ یا قَیُّوم یا مَن لا إلهَ إلّا أنْت ✨ 📚 روح و ریحان 88 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(قسمت اول) یکی از طلاب علوم دینی قم که جهت تبلیع به شهرستان بم رفته بود، تشرف زیر را از یکی از شهروندان باتقوا و راستگوی بم نقل کرده است: همراه خانواده با کاروانی از شهرستان بم جهت زیارت عتبات عالیات مشرف شدیم، در کاروان ما دو نفر از اهل معنویت و توجه به امام زمان ارواحنافداه نیز حضور داشتند، هنگامی که در شهر کوفه وارد مسجد سهله شدیم من رفتم جهت انجام اعمال مسجد وضو بگیرم. هنگامی که برمی گشتم سیّدی با هیئت عرب ها به طرف من آمد و سلام کرد. هیبت و عظمت او مرا به شدت مجذوب کرده بود. چفیه سبز عربی بر سر داشت با لباسی سفید و عبایی قهوه ای و نعلین زرد. چهره اش بسیار نورانی بود. چشم و ابرویی زیبا، بینی کشیده و دندانهای سفیدی داشت. من شبیه آن چهره هرگز ندیده بودم. ✨💫✨ بی اختیار دست و صورت و سینه اش را بوسیدم. آن سید تبسم شیرینی بر لب داشت و بی ادبی های من را نادیده می گرفت و مرا عقب نمی زد. گویا سالهاست مرا می شناسد و من هم او را، اصلا از من نپرسید از کجا آمده ام و نامم چیست؟ اما مثل اینکه همه چیز را درباره من و اهل کاروان می دانست و ما را می شناخت. به زبان فارسی به من فرمود: زیارتت قبول درگاه حق؛ و مقام های مسجد سهله را به ترتیب به من معرفی کرد. من هم پشت سرش می دویدم. هنگامی که راه می رفت جمعیت خود بخود کنار می رفتند و راه باز می شد. جمعیت کاروان مشغول گریه و ذکر "یا صاحب الزمان" بودند. فضای معنوی عجیبی مسجد را پر کرده بود. آن سید بزرگوار جلوی جمعیت آمدند و با تبسم، نگاهی مهربان و پدرانه به همه کردند. ✨💫✨ سپس مشغول نماز شدند، من هم نماز خواندم. بعد ایشان به حالت دو زانو نشستند. من نیز مؤدب کنار ایشان دو زانو نشستم. دست مبارکشان را به طرف من دراز کردند و یک مهر و تسبیح کربلا به من دادند، که من آن ها را روی چشم هایم گذاشتم و شروع به گریه کردم. بعد نگاه کردم دیدم چهره آن عرب ناشناس که حدود سی و چند سال داشت از اشک چشمانش خیس شده بود. جمعیتی هم که کنار ما نشسته بودند یک صدا امام زمان را صدا زده و گریه می کردند. در ضمن یکی از دوستانم که سیّد هم بود، جلوتر نشسته بود و اشک می ریخت. آن بزرگوار دو عدد مهر و تسبیح به من دادند و فرمودند... ادامه دارد. ... 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قضاوت نکنیم! هیچ وقت کسی و قضاوت نکنیم زمین بی نهایت گرده میگرده و میگرده و مارو تو شرایط همونی که قضاوتش کردیم قرار میده اره رفیق من ..... زمین گرده🌹 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای تسخیر قلوب مخلوقات خصوصا منظور نظر این دعای مبارک کثیر الفوائد است. این است دعای مبارک: اَللّهُمَ اِنَّهُ لَیسَ فَی السَّماواتِ دَوَرات ٌوَ لا فِی الأَرضَ غَمَراتٌ وَ لافِی الشَجَرِ وَرَقاتٌ وَلا فِی الاَجسامِ حَرَکاتٌ وَلا فِی العُیُونِ لَحَظاتٌ وَلا فِی النُّفُوسِ خَطَراتٌ إِلاّ وَ هِیَ بِکَ عارِفاتٌ وَ لَکَ شاهِداتٌ وَ عَلَیکَ دالاّ تٌ وَ فی مُلکِکَ مُتَحَیِّراتٌ؛فَبِالقُدرَةِ الَّتی سَخّرَتَ بِها اَهلَ السَّماواتِ وَالاَرضِ؛سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ بِالاِجابَةِ جَدیرٌ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَجمَعینَ و اگر کسی مخصوص نظر دارد به جای سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ بگوید سَخِّر لی قَلبِ فلان بن فلان الی آخر دعا: مثلا اگر مرد است بگوید سخرلی قلب علی بن محمد و اگر زن است بگوید سخر لی قلب فاطمه بنت محمد میتواند صبح روز به نیت و مطلوبش بخواند. همچنین میتواند با گلاب و زعفران و در کاغذ بدون خط بنویسد و با خود همراه داشته باشد. @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵پیشگویی کاهن درباره حضرت فاطمه بنت اسد و امیرالمومنین و پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله🔵 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 💠روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین علی بن ابیطالب با عده اى از زنان قريش نشسته بود در اين حال پيامبر با چهره نورانى خود ظاهر شدند در حالى كه يكى از كاهنان پشت سر آن حضرت مي آمد و آن حضرت را زير نظر داشت و به دقت او را نگاه مي كرد. ➖ وقتى پيامبر نزد آن زنان رسيدند كاهن از آنان درباره حضرت پرسيد. ➖آنان گفتند : اين محمّد است، صاحب شرف عظيم و فضيلت شامخ، كاهن آنچه از منزلت حضرت مي دانست به آنان گفت. 💠و درباره آينده آن حضرت و پيامبريش و مقام بلندى كه به آن دست خواهد يافت به آنان بشارت داد سپس اضافه كرد: ➖در بين شما بانويى مي باشد كه پيامبر را در كودكى پرستارى كرده است بزودى همين پيامبر فرزند آن بانو را پرستارى مي كند كه هر دو از يك ريشه اند. ➖او را به اسرار وصحبت خود مخصوص مي گرداند و يگانگى و برادرى خود را با او قرار مي دهد. 💠حضرت فاطمه بنت اسد به كاهن گفت: منم آنكه از او نگهدارى كرده ام. من همسر  عموى او هستم كه به آينده او اميد دارد و منتظر است، كاهن گفت: بزودى پسرى عالم، و مطيع پروردگار و عالى مقام به دنيا مي آورى كه نام او سه حرف است. 💠او در همه امورش پيرو اين پيامبر است و در همه امور كوچك و بزرگ او را يارى مي كند پريشانى ها را از او مي زدايد... او و پسر تو كه جانشين اوست پيامبر را بعد از رحلتش (شهادتش) در حجره اش دفن مي كند. 📘كنزالفوائد ۱۱۵ 📘بحارألانوا،ر ج ۳۵ ، ص ۴۰ 📘۱۰۰۱ داستان از زندگانی امیرالمومنین صلوات الله علیه جلد ۱ صفحه ۵۵ @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 🔸رد خون مانده بر لباس🔸 🔷رنگ خون🩸اگر بعد از شستن بر لباس👕 بماند ولى خود آن باقى نباشد، آيا پاك است؟ ج): در صورتى كه جِرم خون🩸از بين برود و رنگ باقى بماند، پاك است هر چند با شستن‌هاى بعدى از بين برود. 👌نکته: در اين مورد مِلاك، نظر مكلف(اگرچه با رجوع به عرف باشد) است. 📚منبع: hadana.ir @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 🔸رد خون مانده بر لباس🔸 🔷رنگ خون🩸اگر بعد از شستن بر لباس👕 بماند ولى خود آن باقى نباشد، آيا پاك است؟ ج): در صورتى كه جِرم خون🩸از بين برود و رنگ باقى بماند، پاك است هر چند با شستن‌هاى بعدى از بين برود. 👌نکته: در اين مورد مِلاك، نظر مكلف(اگرچه با رجوع به عرف باشد) است. 📚منبع: hadana.ir @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گویند، باور هر چیزی, از آن یک اتفاق می سازد... آرزوهایتان را باور داشته باشید!!! حتما روزی برایتان اتفاق خواهد افتاد! @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حاج محمود کریمی بازم غوغا کرد😄 زن زندگی آزادی رو پر معنا واسمون خونده حتما نگاه کنید و لذت ببرید 👌 این مرد، بلده چطوری با شور، به وقتش بخونه، به وقتش بخونه.. و روح انسان رو با شعر پرمغز و صدای دلنشینش به سمت اهلبیت پرواز بده.. ماشاالله به حنجره ات. دشمنات کور باد. حاج محمود عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ شهاب نگاه آخر را به بیرون انداخت پرده را کشید و روی  تخت نشست سردردش امانش را بریده بود اتفاقات امروز اصلا باورش نمی شد  از گم شدن مهیا از کاری که نرجس کرد از شکستن دست مهیا تا سیلی خوردن مهیا هیچکدام برایش قابل هضم نبود با صدای در به خودش آمد ـــ بفرما مریم وارد اتاق شد صندلی را برداشت و روبه روی تخت گذاشت ــــ شهاب حالت خوبه شهاب دستی به صورتش کشید ـــ نمیدونم مریم امروز خیلی اتفاقات بدی افتاد هضم کردنشون برام سخته مخصوصا کاری که نرجس انجام داد مریم با ناراحتی سرش را پایین انداخت ـــ میدونم برات سخت بود امروز برای هممون اینطور بود اما کاری که نرجس انجام داد واقعیتش خودمم نمیدونم چی بگم باورم نمیشه نرجس همچین کاری کرده باشه شهاب نیشخندی زد ـــ انتظار دیگه ای از تک فرزند  حاج حمید نداشته باش ــــ شهاب چرا مهیا اینقدر زخمی بود من نتونستم ازش بپرسم شهاب با یادآوری مهیا و حال نامساعدش چشمانش را محکم روی هم فشار داد ـــ مریم جان میشه فردا برات تعریف کنم  الان خیلی خستم فردا هم باید برم سرکار مریم از جایش بلند شد ـــ باشه شبت بخیر مهیا با کمک مهلا خانم لباس راحتی تنش کرد  مهلا خانم پانسمان هایش را برایش عوض کرد بعد از خوردن سوپ مرغ  روی تخت دراز کشید ـــ مهیا مادر من برم برات آب بیارم دارواتو بخوری مهیا پتو را روی خودش کشید  در باز شد ـــ مامان بی زحمت چراغو خاموش کن با نشستن احمد آقا کنارش  با تعجب سرش را بالا آورد احمد آقا گونه اش را نوازش کرد ــــ اینو زدم که بدونی خیلی نگرانت بودیم دیگه کم کم داشتم از نگرانی سکته م می کردم مهیا شرمنده سرش را پایین انداخت ـــ وقتی محمد آقا درو زد و مارو به خونش دعوت کرد دلم گواهی بد می داد ولی به خودم دلداری می دادم چیزی نشده تو موقع رفتن سپردیش به شهدا براش اتفاقی نمی افته اما با دیدن دخترشون مریم که چشماش  اشکی بود دیگه خودمو برای شنیدن یه اتفاق بد آماده کرده بودم اون لحظه هم که بهت سیلی زدم نمیدونم چرا و چطور  زدم فقط می خواستم جوری تنبیه ات کرده باشم که دیگه این چیزو تکرار نکنی مهیا پدرش را درآغوش گرفت ــــ شرمنده من نمی خواستم اینجوری بشه احمد آقا بوسه ای روی سرش کاشت ــــ دیگه زیاد خودتو لوس نکن  من برم تو استراحت کن ـــ اصلا حاجی  معلومه خیلی عذاب کشیدید بیاید یکی دیگه بزن تو صورتم ـــ بس کن دختر بخواب احمد آقا چراغ را خامو ش کرد ـــ هر جور راحتی حاجی دیگه از این فرصتا گیرت نمیاد احمد آقا سرش را با خنده تکان داد و در را بست مهیا با لبخند به در بسته خیره شد حرف پدرش ذهنش را خیلی مشغول کرده بود " موقع رفتن سپردیش به شهدا براش اتفاق نمی افته" @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️ خــــ♥️ــداے مهربانم میان این همه چشم نگاه تو تنها نگاهے ست🌼 ڪہ مرا از هرنگهبان و محافظے بے نیازمی کند نگاهت رابرای تمام عزیزان و دوستانم آرزو می کنم❤️🙏 آمیـــــن یا رَبَّ 🙏 ✨امشب بیاید از خدا بخواهیم از رنج های همه انسانها بکاهد و به آرامش آنها بیافزاید و از همه زیباتر، بیا از خدا بخواهیم از نور و گرمای عشقش✨❤️ همه ما را سیراب کند تا با هم قدری مهربانتر باشیم❤️🙏 شبتون سرشار از آرامش الهی ✨ نگاه خدا همراه لحظه‌هاتون ✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا