ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
وَقـــتے بـٰــا پـٰــا؎ خُـــود ،
□□ معصـّــیتے کـــَرد؎،
⇇بــٰـا رفتـــن بہ مَسجـــد و
مجـــٰالـــس حُسیـــنے، ⇩⇩⇩
⇦⇦گنــٰـاه را جـُــبـــرٰان کـُــن!!!
« أگـــر بـــٰا چِشـــم گنـــٰاه کــَـرد؎»
⇠بـــا قُـــرآن و گـــریہ أز خُـــوف الــٰـهے ..
و گِـــریہ بـَــر مصـــٰائـــب أهـــلبِیـــتﷺ
◇◇...جُـــبـــران کـُــن!!!
⇨❍↲⃝ أگـــر بـــٰا گـــوش گُنـــٰاه کــَـرد؎،
⤸⤸بـــٰا شنیـــدن فَضـــائـــل أئـــمہ أطهـٰــارﷺ
⇠⇠ مَخصـــوصـــاً ،
فضــٰـائـــل أمیـــرألمـــؤمنیـــنﷺ
.....جُـــبـــرٰان کُـــن➩
«آیّتالله مَعصومےهمدٰانے(ره) 𑁍»
#امام_حسین
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
دوازده ســـال در ســـوریہ جنگیـــدیم
دو هـــزار شهیـــد دادیـــم.
دوازده روز در ایـــران جنگـــیدیم
نـــزدیک هـــزار شهیـــد دادیـــم!
حالا فهمیـــدیـــد چـــرا در ســـوریہ مےجنـــگیدیـــم؟
#وعده_صادق
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#امام_خامنه_ای :
در مقـــابل تـــلاشےکہ دشمـــن مےکـــند،
ما امـــکانات منحصـــر بہ فـــرد؎ داریـــم؛
یـــکے از آنهـــا، جـــامـــعہ؎مـــداحـــان،
مجـــالس روضہخـــوانےو هیئات مـــذهبے اســـت
اگـــر محتـــوا؎ منبرهـــا،
نـــوحہخـــوانے هـــا و هیئت هـــا؎مـــا،
شـــایستہ بـــاشـــد،
هیـــچ وسیـــلہ ا؎ نمےتـــوانـــد
بـــا آنها مقـــابلہ بکـــند،
ایـــن فـــرصت را نبـــاید ضـــایع کـــرد.
#امام_حسین
#وعده_صادق
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۶ این سه روز مثله برق و باد گذشت. و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۶ این سه روز مثله برق و باد گذشت. و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بود
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت
🌺قسمت ۷
کلا تو شوک بودم.
عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوستش با اون دوستش تو این آرایشگاه تو اون آرایشگاه. بود و نبودش برای من فرقی نداره، جز اینکه یه خرج اضافه از رو دوشم برداشته میشه همشم لازم نیست به یکی جواب پس بدم ....
_ ولی عمو شما که عاشق همدیگه بودید برای اذواج باهم رو حرف آقاجون و مامان جون وایسادید چون نمیذاشتن با دوستت ازدواج کنی پس حالا؟
عمو_ بیخیال تانیا.خودت داری میگی بودید دیگه نبودیم دیگه.حالا میخوام عوضش کنم ههه دیگه چ خبرا؟
_ مگه لباسه که عوضش کنی عمو بحث یه عمر زندگیه .
عمو _تانی گفتم بیخیال عمو. اصلا من خودمم از یکی دیگه خوشم اومده یه سالی میشه باهم دوستیم شاید باهم ازدواج کنیم. حالا اومدی باهم آشنا میشید.
نمیدونم چرا یه لحظه از عمویی که عاشقش بودم بدم اومد.یعنی چی وقتی زن داره با یکی دیگه دوست بوده.
_ باشه عمو.فعلا من کار دارم بعدا حرف میزنیم.
عمو_ باشه بای .
توقع داشتم وقتی قطع کردم، همه ازم سوال کنن ولی حواسم نبود خانواده من کلا با دخالت تو زندگی دیگران مشکل داشتن.
خودم شروع کردم و از سیر تا پیاز براشون گفتم.خیلی ناراحت شدن و در آخر :
بابا_ دخترم دیگه کمتر باید بری خونه عموت، درست نیست.
نمیدونم چرا خودمم دیگه دوست نداشتم برم اونجا. از وقتی رفتم مشهد و اون حس و حال تجربه کردم احساس میکنم شاید حرفای عمو درست نباشه..یه #شک و تردیدی تو دلم ایجاد شده الانم که فهمیدم عموم یه آدم هوس بازه. عمو و زن عمو با هم دوست بودن وقتی خواستن ازدواج کنن و آقاجون و مامان جون فهمیدن دوستن کلی ناراحت شدن و اجازه ازدواج ندادن اما بلاخره باهم ازدواج کردن.حالا بعد از این همه زندگی به همین راحتی شریک زندگیشونو عوض کردن.
ادامه دارد....
نویسنده؛ ح سادات کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۷ کلا تو شوک بودم. عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت
🌺قسمت ۸
الان یه هفته از سفر مشهد میگذره.امیرعلی که از همون روز اول که برگشت رفت این اردوی شلمچه.منم که کلا از وقتی برگشتیم هیچ جا نرفتم. همش تو فکر مشهدم. اونجا که بودم یکی رو داشتم که باهاش درد و دل کنم ولی الان چی؟حوصلم سر رفته بود ولی دلم نمیخواست از خونه برم بیرون. عمو هم چند سری زنگ زد ولی هربار بهونه اوردم. اصلا دیگه دلم نمیخواست با یه مرد هوس باز رابطه ای داشته باشم. خودمم نمیدونم اون همه عشق به عموم که باعث میشد 24 ساعته خونشون باشم چی شد! ولی میدونم الان اصلا صلاح نیست برم پیشش تازه میدونستم اگر هم برم و بفهمه که اون سفر مشهد با دل من چه کرده کلی #مسخره میکنه. کاش امیرعلی بود تا باهاش درد و دل میکردم. هعی.....
الان نت گردی میتونست یکم حوصلمو سرجاش بیاره. لپ تاب رو روشن کردم و رفتم تو اینترنت...نفهمیدم چی شد که یه دفعه سرچ کردم امام رضا(علیهالسلام)خب چه ایرادی داشت میخواستم در مورد دوستی که این آرامش رو مهمون قلبم کرده بود تحقیق کنم.
اول ازهمه عکسای حرم رو دیدم و بعد خیسیه گونم رو حس کردم وای چقدر دلم تنگ شده بود...خوندم.تک به تک سایتا رو. زندگینامه امام رضا رو. وای الهی بمیرم براش چقدر سخته تو غربت شهید بشی.
بعد از خوندن زندگینامشون بیشتر بی تاب شدم و بارون اشکام هم تندتربارید.
ولی از یه طرف هم خوشحال شدم چون فهمیدم آرامگاه خواهرشون قم هستش و مامان اینا هم قراربود این هفته برن سالگرد یکی از اقوام که خونه اون ها هم همونجاست..قرار نبود من برم چون اصلا به این جور چیزا علاقه نداشتم ولی حالا....
وقتی امام رضا انقدر خوب بود پس خواهرش هم میتونست خوب باشه. میتونست مایه آرامش من باشه.
ادامه دارد...
نویسنده؛ ح سادات کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🔹#نماز_شب و چگونه العفو گفتن
#آیتالله_فاطمی_نیا
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🥀اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🥀
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2