برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست
تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست
تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما
مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست
هنوز گُرده ی سهراب، سرخ مثل عقیق
هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست
هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و
هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست
هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم
دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست
حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم
که قوسِ پیکره ی برنو و دوتار یکیست
- #حامد_عسگری
#وِنوش
کاش اینجا بودی...
آن وقت
شب یادش میرفت دلگیر باشد
چشمانم یادشان میرفت ببارند
و دلم یادش میرفت برایت تنگ شود!
#شاخه_نبآت
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم، گریستم
- #عنیف_باختری
#هناس
رها زِ خویشم و دربند ِ او که برده زِ یاد
ز ِ من گره بگشای ای خیال ِ دورِ محال...
#معصومه_صابر
#وِنوش
May 11
جسارت داشته باش و زندگی کن!
اما جوری که خودت دوست داری
نه جوری که دیگران از تو انتظار دارند!
مهم نیست که تا مقصدت می رسی یا نه ،
و مهم نیست که تمامِ آرزوهایت
محقق می شوند یا نه
مهم این است که حالِ دلت خوب باشد!
پس تا میتوانی شاد باش و از لحظه لحظه ی زندگی ات لذت ببر...
خودت باش
خودت حاکم و معیار و قاضیِ کارهای خودت
خودت همه کاره ی دنیای خودت
و انگیزه ی آرزوهای خودت...
- #نرگسصرافیانطوفان
#رآحیل
@Mava_a 🪴
سختیهای دنیا را فراموش میکردم
هرگاه بازوانت مرا در آغوش میگرفتند.
#شاخه_نبآت
@Mava_a 🪴
ماوی 🇵🇸
@Mava_a 🇯🇴
"کان هناك أمل صغیر" هذا ما أخبرني به الطبیب من طفلي؛
ذهبتُ و عدت، لم أجد لا طفلی و لا الطبیب و لا المستشفی...
"بارقه ی امیدی هست" این خبری است که دکتر درباره کودکم به من گفت؛
رفتم و برگشتم، نه کودکم را پیدا کردم، نه دکتر را و نه بیمارستان را...
May 11
May 11
اگر از تو درباره غزه پرسیدند؛
بگو به آنها در آنجا شهیدی است
که شهیدی آن را حمل میکند
و شهیدی از وی عکس میگیرد
و شهیدی او را بدرقه میکند
و شهیدی بر وی نماز میخواند...
#شاخه_نبآت
@Mava_a 🇵🇸
کاش بچهها نمیمردند؛
برای مدتی کوتاه به آسمان میرفتند
و آنگاه که جنگ تمام شد، سلامت به خانه برمیگشتند
و وقتی پدر و مادرشان میپرسیدند کجا رفته بودید؟
میگفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیم...
- #غسان_کنفانی
#مهروماه
@Mava_a 🇵🇸
پشت گوشی تند تند و با عجله گفته بود چند درصد بیشتر شارژ ندارد؛ که توی راه است و دارد خاموش میشود گوشی وامانده اش، که باید الاهمُ فالاهم کنم نگفته هایم را، که معلوم نیست کی و کجا بشود گوشیش را دوباره روشن کند که بلکه بتوانم دوکلام خبر بگیرم از حالش...
گفته بود وقت نداریم و باید توی همین یکی دو دقیقه هرچه را میخواهم بگویم و من آن لحظه به همه چیز فکر کرده بودم، به خیلی چیزهایی که ارزش گفتن نداشتند وسط آن بلبشو، به خیلی چیزهای مهم تر که شاید گفتنشان خالی از لطف نبود و آن وقت رسیده بودم به دو جمله که تمامی مرا خلاصه وار برایش شرح بدهد و با اهمیت ترین کلامی باشد که آن لحظه بشود به زبان آورد و گفته بودم:
" خیلی دلتنگت هستم وخیلی تر دوستت دارم! "
همین!
همین و نه چیزی بیشتر و بعدها همیشه این فکر با من بود که کاش ما آدم ها همیشه ضرب العجل داشتیم برای دوستت دارم گفتن ها و حرف دل زدن هایمان!
کاش یک نفر بود که کنار گوشمان میخواند هی فلانی! وقت نداری ها! تا فرصت هست، کوتاه و مختصر حرف دلت را بزن که فردا حسابی دیر است، که فردا مجالِ از دل گفتن نیست که شارژ گوشی تمام میشود، که جاده خبر نمیکند، که خدا میداند فردا روز چه کسی هست و چه کسی نیست...
و آن وقت ما فرزندانِ آدم، قبل از این که مهلتمان تمام بشود، غرورمان را میگذاشتیم زیر پایمان تا قامت همتمان بلند شود برای گفتن مهم ترین حرفهای دنیا به عزیزترین هایمان...
برای گفتن نرو
برای گفتن برگرد
برای گفتن دوستت دارم
برای گفتن دلتنگت بودم
برای گفتن دلتنگت هستم
و برای گفتنِ تا همیشه...
همیشه...
دلتنگت خواهم ماند!
- #طاهره_اباذری_هریس
#مهروماه
@Mava_a 🪴
زخمهایمان را بستیم و صبر کردیم روز برآید
سپس دوباره راه افتادیم
نپرسیدیم کجا میرویم
یا چرا باید برویم
یا اگر زخمها خوب نشد چطور طاقت بیاوریم؟
فقط دوباره راه افتادیم...
#شاخه_نبآت
@Mava_a 🪴
+ آقای شلبی شما حالتون خوب نیست، باید با دکتر تماس بگیرید...
- میدونم چمه؛ فقط منم که دارم درمورد خودم با خودم حرف میزنم!