eitaa logo
ماوی
914 دنبال‌کننده
1هزار عکس
51 ویدیو
4 فایل
•🪄• وَخداوندآگاه!بہ‌نامِ‌او^^ مأوَی به معنای پناهگاه ! دو سھ قدم‌جنون‌کنارِماباشید، راھِ دوری‌نمی‌رود :) با ما سخنی هم اگرت هست بگو🥛 https://harfeto.timefriend.net/17145901041992
مشاهده در ایتا
دانلود
پاییز به پاییز نشستم که بیایی در یاد نبود، آمدنت عین بهار است! - - @Mava_a !🌿'
از چشمانت رد شب را بیرون کن امروز صبح دیگری ست... به لبهایت گلهای سرخ بزن گردنبندی از مرواریدهای دریا ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن امروز صبح دیگری ست... مطمئن باش من عاشق تو خواهم ماند تا باز شب بیاید و کهکشان راه شیری درون وجودت حلول کند.. - - @Mava_a !🌿'
ز من مپرس که این دلشکستگی ز کجاست! ز خود بپرس که چشمانِ دلشکن داری... - - @Mava_a !🌿'
می‌گویی: دوستت دارم و من به کبوتری تشنه بدل می‌شوم که به کاردِ گلوگاه‌اش عاشق است ... - - @Mava_a !🌿'
قومم از شراب مست و ز منظور بی‌نصیب، من مست از او چنان که نخواهم شراب را - - @Mava_a !🌿'
به زن سخت نگیرید، مگر به هنگام در آغوش کشیدنش. - - @Mava_a !🌿'
- @Mava_a !🌸'
ماوی
- @Mava_a !🌸'
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزلهای فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایه‌ی ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفهٔ خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیر دهن غار حرا وا مانده! عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آن‌سو تر از اندیشه و در را بستی رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد - - @Mava_a !🌸'
دستی نوشت نام تو را نون و القلم حتی قلم به سوی مرکب نرفته بود! نام تو با پیامبران نسبتی نداشت گویی به بندگان مقرب نرفته بود آمد بهار من که قرار از دلم ربود (: آمد نگار من که به مکتب نرفته بود فالی زدم به خواجه و خواب از سرم پرید نزدیک صبح بود ولی شب نرفته بود! - - @Mava_a !🌸'