تو جای من نیستی
تو نمیتونی خودتو از چشای من نگاه کنی
اگه میتونستی جای من باشی عاشق خودت میشدی
هرروز برای دیدن لبخندای خودت هرکاری میکنی
تموم روزو به خودت فکر میکنی
اما خب، تو جای من نیستی، و نمیتونی صاحب این خوشبختی باشی (:
*روحی
#شاخه_نبآت
@Mava_a 🪴
چهارده ساله که بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی وقتی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت!
انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود!
شاید هجده نوزده سالش بود.
نامه را با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.
از آن روز، کارم شد هرروز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!
تمام خرجی هفتگیام، برای نامه های سفارشی میرفت.
تمام روز گرسنگی میکشیدم، اما هرروز؛ یک نامه سفارشی برای خودم میفرستادم، که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود. نزدیک یازده صبح که میشد، میدانستم همین حالا زنگ میزند!
پله ها را پرواز میکردم و برای این که مادرم شک نکند، میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.
حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است. آن قدر خودکار در دستم میلرزید که خندهاش میگرفت. هیچوقت جز درود و خدانگهدار حرفی نمیزد. فقط یک بار گفت: چقدر نامه دارید! خوش به حالتان!
و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه تریت جملهی دنیا بود. چقدر نامه دارید! خوش به حالتان!
عاشقانه تر از این جمله هم بود؟
تا این که یک روز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.
مارا که دید زیر لب گفت: دخترهی بیحیا. ببین با چه ریختی اومده دم در! شلوارشو!
متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آن قدر یک لحظه غرق شلوار کهنهام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شدهاند!
مردم آن ها را از هم جدا کردند. از لبش خون می آمد و میلرزید. موهای طلاییش هم کمی خونی بود. یادش رفت خودکار را پس بگیرد. نگاه زیر چشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود. همسایه شاکی، گونهاش را گرفته بود و فریاد میزد. من هم از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم!
روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چی شد؟
گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد. به خاطر یک دعوا...!
دیگر چیزی نشنیدم. او به خاطر من دعوا کرد! کاش عاشقش نشده بودم!
از آن به بعد هروقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم به دخترم میگویم من باز میکنم!
سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گمدشدهاند. دخترم یک روز گفت: یک جمله ی عاشقانه بگو لازم دارم.
گفتم: چقدر نامه دارید، خوش به حالتان!
دخترم فکر کرد دیوانهام!
- #چیستا_یثربی
#مهروماه
@Mava_a 🪴
در عربی، واژه ای هست به نام الوُجُوم،
به معنایِ درد و اندوهی که صاحبش را لال میکند، ساکت میکند، خفه میکند...
عزیزی تعریف میکرد مادرِ رفیقمان که فوت شد، گریه نکرد، حتی به اندازه ی یک قطره اشک.
به ظاهر آرام بود و سه روز بعدش، شنیدیم سکته کرده، خون داخل رگهای مغزش لخته شده و رفته توی کما...
با خودم فکر کردم این روزها، دنیا پر است از آدم هائی که آرامند، ساکتند، اشک نمیریزند، گلایه نمیکنند حتی، اما از رفتنِ کسی، از نبودنِ کسی، از غصه ای، غمی، دردی، چیزی، خفه شده اند، لال شده اند، سکته ی مغزی کرده اند، خون توی جانشان لخته شده و رفته اند توی کما، تمام شده اند، خفه شده اند، مُرده اند، اما هنوز زنده اند به ظاهر و هر روز، بی صدا، کنارمان راه میروند و نفس می کشند و لبخند میزنند...
وقتی کسی فریاد میزند، یعنی هنوز چیزی برای از دست دادن دارد، ولی امان از کسی که ناچار شده باشد به سکوت، چاره ای نداشته باشد به غیر از سکوت...
خلاصه کنم، تا دیر نشده، حواسمان به آدم های ساکتِ زندگیمان باشد!
- #طاهره_اباذری_هریس
#مهروماه
@Mava_a 🪴
عمر میگذرد و من بیشتر میفهمم
که هیچ چیز در دنیا ارزش
گریه کردن را ندارد!
ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را
مصیبت و بدبختی میگذاریم در
سرزمین افکارمان میچرخانیم و
دوره میکنیم و همین باعث میشود
در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از
زندگی را بخوریم!
شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن
برای چنین لحظاتی به وجود آمدهاند...
از غصه هایت فرار کن.
در ناکجا آباد درونت رهایش کن
و به دنبال هر چیز که شادت میکند
روانه شو...
زندگی اگر چیزهای زیادی برای
گریه کردن دارد،
چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد.
فقط کافیست از ته دلت بخواهی
که زندگی را زندگی کنی...
#رآحیل
@Mava_a 🪴
قبلتر گفته بودم، صدای نفسهایت را میپرستم؟
راستش خیلی چیزها میخواستم برایت بنویسم اما دیدم هرچه بنویسم و هرچه بگویم، هیچ چیز، نه هیچ کلمهای نه هیچ شعری توان بیان احساس من به مردی که اینقدر میخواهمش را ندارد!
#شاخه_نبآت
@Mava_a 🪴