eitaa logo
مهر ماندگار
1.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
46 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی ارتباط با مدیر کانال: @khrazaviadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠به مناسبت وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) سالیانی ست که بر قبله ی رو کردم🔺 دست من نیست , به احسان شما خو کردم هر سلامی به تو دادیم , داده جواب🔺 بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم دستم از خدمت ارباب اگر کوتاه است 🔺 باغ طوطی تو را با مژه جارو کردم زائر قبر تو زوار بن علیست 🔺 هر شب جمعه فقط روی , بر این سو کردم هر زمانی گره ی کرب و بلا کور شده 🔺روضه ای نذر تو و کردم @MehreMaandegar
💠 به بهانه سالروز ورود امام حسین(ع) به کربلا؛ این حاجیان که نیمه شب از آمدند آخر همه به کوچه و بازار می‌رسند این کاروان به قافله سالاریِ (ع) دارند با امیر و علمدار می‌رسند گاهی دم از شریعه و گودال می‌زنند گاهی به تلّ خاکی و هموار می‌رسند ناگاه با برادر خود گفت این نخل‌ها به دیدۀ من تار می‌رسند یک مادری به نغمه لالایی‌اش سرود حتماً به داد کودک گهوار می‌رسند ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست این خارها به پای من انگار می‌رسند حالا (ع) یک یکشان را جواب داد اینجا به هم حقایق و اسرار می‌رسند اینجا به غیر نیزه تعارف نمی‌کنند از شام و کوفه لشگر جرّار می‌رسند ذبح عظیم پیش تماشای (س) است شمر و سنان به قهقهه این بار می‌رسند ✅ شاعر: محمود ژولیده @Mehremaandegar
💠 گفتند ای سیّد و سرور، زمانۀ ستمگر بر ما خواری میکند و (ع) از تشنگی زاری میکند، شیر در پستان مادرش خشک شده و آن طفل شیر خواره به هلاکت نزدیک گشته. 🔸 (ع) فرمود که او را نزد من آرید. 🔹 (س) او را برداشته، پیش حسین(ع) آورد. 🔺امام مظلوم نزدیک سپاه مخالف رفته کودک شیرخواره بر روی دست آورد و آواز داد که ای قوم، اگر به زعم شما من گناه کرده ام، این طفل باری هیچ گناهی ندارد وی را یک جرعه آب دهید که از غایت تشنگی شیر در پستان مادرش نمانده 💢آن جفاکاران سنگین دل گفتند محال است که بی حکم پسر زیاد یک قطرۀ آب به تو و فرزندان تو دهیم و نامردی از قبیله ازد که او را حرمله بن کاهل گفتندی تیری درکشیده به سوی (ع) انداخت. 🔺آن تیر بر حلق (ع) آمد حسین(ع) آن تیر را از حلق آن معصوم‌زادۀ بی نظیر بیرون کشید و خونی که از حلق او میرفت به ردا پاک میکرد و نمیگذاشت که بر زمین ریزد پس روی به خیمه نهاده، مادرش را طلبید و گفت بگیر این طفل را که از حوض کوثرش سیراب گردانیدند. @Mehremaandegar
💠راوی گوید که پیش عمّ بزرگوار خود آمد، گریان و با دلی پُر آتش، گفت: ای شاهزادۀ دو جهان، مرا دیگر قوّت مفارقت اقربا نماند و زمانه از سریر سرور و بهجتم بر خاک اندوه و مصیبت نشانده، دستوری ده تا سؤال اهل ضلال را به تیغ زبان و زبان سنان، جواب گویم. (ع) گفت: ای جان عم، تو مرا از یادگاری و در این صحرا انیس دل‌افگاری، من تو را چگونه اجازت دهم و داغ فراق تو بر سینۀ پرغم نهم؟ 💢... امّا به میدان آمده، چشمش بر علامت ابن زیاد افتاد که بر زبر سر عمر سعد بداشته بودند، عنان بدان صوب معطوف گردانید و همّت بر نگون‌ساری آن علم مصروف ساخت و به یک‌بار روی به قلب سپاه نهاده، چشم از علم بر نمی داشت و میخواست که خود را به علمدار رساند و علم را از پای درآرد که پیادگان سر راه بر وی گرفتند . 🔺 در دریای حرب غوطه خورده قریب سی پیاده و پنجاه سوار را بیفکند و صفّ سواران را بر دریده، خواست که بیرون آید، مرکبش را تیر باران کردند. اسب از پای درافتاد؛ و عمرو بن سعد نیزه بر سینۀ زد که سر سنان از پشت مبارک بیرون آمد و قاسم در آن حرب بیست و هفت زخم خورده بود و خون بسیار از وی رفته، از اسب درگشت و گفت: «یا عمّاه ادرکنی» 🔹آواز به گوش (ع) رسیده، مرکب در تاخت و صف پیاده و سوار را بر هم زده، را دید در میان خاک و خون غرق شده . 🔸آن‌گاه قاسم را در ربوده تا در خیمه آورد هنوز رمقی در تن وی باقی بود. (ع) سرش در کنار گرفته، بوسه به رویش مینهاد. چشم باز کرده در ایشان نگریست و تبسّمی فرموده، جان به جان آفرین تسلیم کرد. @Mehremaandegar
🔸 وداع کرده، روی به مصاف آورد و او جوانی بود هجده ساله، با روی چون آفتاب و گیسوی چون مشک ناب و از روی خَلق و خُلق، شبیه‌تر از وی به رسول خدا ـ (ص) کس نبود چون به میدان رسید، ساحت آن معرکه از شعاع رخسار وی منوّر شد. لشکر عمر سعد در جمال وی متحیّر مانده از وی پرسیدند که این کیست که تو ما را به حرب وی آورده‌ای: 🔹در روایت آمده که هرگاه شوق لقای سید عالم ـ(ص) بر اهل مدینه غالب شدی بیامدندی و در روی نظر کردندی و چون شوق استماع کلام سید انام ـ‌علیه الصلوات و السلام ـ بر ایشان غلبه کردی سخن شکر نثار شاه‌زاده شنودندی. 🔺شاه‌زاده خود را بر لشکر خصم زده شور در میمنه و میسره و قلب و جناح آن سپاه افکند و چندان مقاتله کرد که آن گروه انبوه از حرب او به ستوه آمدند. 🔸 پس مراجعت نموده پیش پدر آمد و گفت: ای مرا می‌کشد و هلاک می‌گرداند تشنگی و گران می‌سازد و در رنج می‌افکند مرا آهن سلاح آیا به شربتی از آب هیچ راه توان برد و برای حصول مقداری از آن هیچ چاره توان کرد او را پیش طلبید و خاک از لب و دهان وی پاک کرد و انگشتری حضرت رسول خدای (ص) در دهان وی نهاد تا بمکید و اندکی تشنگی وی تسکین یافت. 🔺دیگر بار روی به میدان آورد سپاه در خروش آمدند و به یک بار لشکر اشرار از یمین و یسار بر او حمله کردند و زخم بسیار بر وی واقع شد آواز او به گوش (ع) رسید و در تاخت و او را از میان میدان در ربوده به در خیمه آورد دیده باز کرد سر خود بر کنار پدر دید گفت: «یا ابتا» می‌بینم درهای آسمان گشاده است و حوران، جام‌های شربت بر دست نهاده، مرا اشارت می‌کنند که بیا. این کلمه بگفت و ودیعت روح باز سپرد. نیز می‌گریست و می‌گفت: 💢ای فرزند، منزل خویش در آن جهان بدیدی و به نزدیک جدّ خویش رسیدی شربت‌های نوشین بنوشیدی و خلعت‌های بهشت بپوشیدی ما را در میان اعادی بگذاشتی و خود راه «جنّاتِ عدنٍ مُفَتّحهً لَهُم الابواب» برداشتی: @Mehremaandegar
💠چهار هزار مرد بر آب فرات موکلّ بودند دو هزاره پیاده و دو هزار سوار. چون روی به لب آب نهاد این چهار هزار کس سر راه بر وی گرفتند گفت: ای قوم، شما مسلمانید یا کافر؟ گفتند: ما مسلمانیم. فرمود که در مسلمانی کجا روا باشد که شما فرزندان مصطفی و جگرگوشگان فاطمۀ زهرا را محروم میسازید و از این آب منع میکنید 🔸از تشنگی قیامت اندیشه نمایید و از خجالت و ندامت آن روز یاد آرید. 🔹حالا شما اوقات بر لب آب میگذرانید و از حال تشنگان صحرای خبر ندارید نیزه در آب افکند و تیغ برکشید و از آب بیرون رانده حمله کرد و به هر سو که روی آوردی مردم برمیدندی تا وقتی‌که لب آب از ایشان بستد 🔸پس فرود آمد و مشک پر آب کرده، در دوش راست کشید، سوار و پیاده سر راه بر وی گرفتند و او با ایشان حرب در پیوست 🔹ناگاه زید بن الرقاد، بی‌‌خبر خود را به رسانید و او با دیگری مشغول بود. حربه اي حوالۀ کرده، دست راستش از بدن جدا شد 🔸پس از روی مردانگی مشک را در دوش چپ کشید دست چپش نیز بینداختند. 🔹مشک را به دندان در دوش کشید و به رکاب ، دشمن را از پهلوی خود دور میکرد ناگاه تیری بر مشک آمد و سوراخ شده آبها بریخت 🔸پس از آن دو زخم منکر از اسب درافتاد و گفت: «یا اَخا اَدرِک اَخاک» ای برادر، برادرت را دریاب 🔹آواز به گوش (ع) رسید، دانست که به نزدیک جدّ و پدر رفته است آهی از (ع) برآمد که زمین کربلا از هیبت آن به لرزه درآمد بعد ازشهادت فرمود که «اَلآنَ انکَسَرَ ظَهرِی» این زمان پشت من بشکست «وَ قلَّت حیلَتِی» و اندک شد چارۀ من. @Mehremaandegar
💠چون روز تاسوعا بگذشت و شب درآمد، سلطان سیارگان در تعزیت خانۀ غروب مقام گرفت و شب مشک‌فام، پلاس سیاه و پیراهن کبود در ماتم خاندان پوشید. خاتونان تاب خانۀ بلا به نظارۀ شهیدان آمدند. 🔸در آن شب (ع) بفرمود تا آن کرسی که از ساج ساخته، همراه داشت، در میان صحرا بنهادند و جمع لشکر خود را طلبیده، بر بالای کرسی نشست و خطبه‌ای در غایت به فصاحت و نهایت بلاغت ادا کرد . 🔹بعد از ثنای خداوند تعالی ـ و تعظّم و درود سید عالم ـ (ص) فرمود «الحمد الله علی السَّراءِ و الضّراءِ» امّا بعد بدانید که من هیچ‌کس را از اصحاب خویش باوفاتر نیافتم و هیچ آفریده‌ را از اهل‌بیت خود، رحیم‌تر و نیکوکردارتر ندیدم. «فَجَزاکُمُ اللهُ منّی خَیراً» خدای شما را از جهت من، جزای خیر دهد. 🔸بدانید که امشب رقبۀ شما را از ربقۀ بیعت خویش، مُخلّی ساختم و این مهلت برای شما خواستم و ظنّ من آن است که چون این قوم مرا ببینند، ‌طلب شما نکنند و به جست‌وجوی دیگری نپردازند، پس باید که هر یک از اصحاب من، امشب دست یکی از اهل‌بیت من گرفته، در آفاق متفرّق گردند تا از محنت، رهایی و از شدّت فرج یابند. 🔺من شدم غرقۀ گرداب غم آن به که شما​​کشتی خود به سلامت سوی ساحل رانید. 💢برادران و فرزندان و خویشان و موالیان جواب دادند که یابن رسول الله ما را قوّت مفارقت و طاقت مهاجرت نیست، بقای خود بعد از وفات تو نمی‌خواهیم و تا جان در تن داریم و رمقی در بدن داریم، با اعدای دین و دشمنان اولاد رسول ربّ العالمین، مقاتله خواهیم نمود. @Mehremaandegar
💠ماجرای شهادت حضرت عبدالله بن الحسن به روایت رهبر انقلاب 🔹آن وقتى که (ع) از اسب روى زمین افتاد - یعنى در آن لحظات آخر - و اسب بى‌صاحب امام (ع) به خیمه‌ها برگشت، و زن و بچه و اهل فهمیدند که حادثه براى حضرت ابى‌عبدالله پیش آمده، خب هر کدام یک عکس‌العملى نشان دادند. 🔸یک بچه‌ى یازده ساله‌اى بود که در آغوش امام (ع) بزرگ شده بود؛ در حادثه‌ى کربلا ده سال از شهادت امام (ع) مى‌گذشت. یعنى این بچه از یک سالگى در دامان تربیت پیدا کرده بود و با عمو انس گرفته بود مثل پدر. 🔹شاید به خاطر این‌که بچه‌ى یتیم بوده امام (ع) از فرزندان خودش هم بیشتر به او محبت مى‌کرده. خب پیدا است که یک چنین محبتى چگونه این بچه را سراسیمه کرد وقتى فهمید که در وسط میدان روى زمین افتاده، با شتاب آمد و رسید بالاى سر أبى‌عبداللَّه آن‌طورى که نقل کردند و نوشتند. 🔸هنگامى که این بچه رسید یکى از سربازان خبیث و قسى‌القلب ابن‌زیاد شمشیر را بلند کرده بود که بر بدن مجروح ابى‌عبدالله فرود بیاورد، این بچه در همین حال رسید که دید افتاده روى زمین و یک ظالمى هم شمشیر بلند کرده که فرود بیاورد، این بچه آنقدر ناراحت شد، آنقدر سراسیمه شد که این دستهاى کوچک خودش را بى‌اختیار جلوى شمشیر گرفت. اما این کار موجب نشد که آن حیوان درنده شمشیر را فرود نیاورد. شمشیر را فرود آورد، دست این بچه قطع شد. فریاد این بچه بلند شد، بنا کرد استغاثه کردن، اما این گرگ خونخوار به همین هم اکتفا نکرد، پشت سر این بچه رفت، بچه‌ى یازده ساله را روى زمین انداخت و او را به رساند. 🔹این‌جا بود که امام (ع) خیلى منقلب شد، کارى هم از او برنمى‌آید، در مقابل چشم او این عزیز دلش را، این یتیم برادرش را، این بچه‌ى یازده ساله را دارند مى‌کشند، این بود که این‌جا دست به دعا برداشت و از ته دل این مردم را نفرین کرد. صدا زد «اللّهم أمسک عنهم قطر السماء» باران رحمتت را بر این مردم حرام کن... @MehreMaandegar
💠 امام اصحاب وفادار خود را صدا می‌زند 🔹بعد از شهادت یاران باوفا، امام (ع) پیوسته به راست و چپ مى‌‏نگریست و هیچ یک از اصحاب و یاران خود را ندید جز آنان که پیشانى به خاک ساییده و صدایى از آنها به گوش نمى‏رسید، پس ندا داد: 🔸اى مسلم بن عقیل! اى هانى بن عروة! اى حبیب بن مظاهر! اى زهیر بن قین! اى یزید بن مظاهر! اى یحیى بن کثیر! اى هلال بن نافع! اى ابراهیم بن حُصَین! اى عمیر بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبداللَّه بن عقیل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ ریاحى! اى على بن الحسین! 🔹 اى دلاورمردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى‌‏زنم ولى پاسخم را نمى‌‏دهید؟ و شما را مى‏‌خوانم ولى دیگر سخنم را نمى‌‏شنوید؟ آیا به خواب رفته‌‏اید که به بیدارى‌‏تان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیده‌‏اید که او را یارى نمى‌‏کنید؟ 🔸ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمى‌‏کردید، و از یاریم دست نمى‌‏کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق مى‌‏شویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». (معالی السبطین، ج 2 ص 17) 💢امام (ع) فرمود: سلامم را به شیعیانم برسان 🔹در روایتى آمده است: هنگامى که امام (ع) تنها شد به خیمه‌‏هاى برادرانش سر کشید، آنجا را خالى دید. آنگاه به خیمه‏‌هاى فرزندان عقیل نگاهى انداخت، کسى را در آنجا نیز ندید؛ سپس به خیمه‌‏هاى یارانش نگریست کسى را ندید، امام در آن حال ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ» را فراوان بر زبان جارى مى‏‌ساخت. 🔸آنگاه به خیمه‏‌هاى زنان روانه شد و به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیه‌السلام رفت. 🔹او را دید که بر روى پوست خشنى خوابیده و عمّه‌‏اش (س) از او پرستارى مى‌‏کند. امام (ع) از حال فرزندش پرسید: او حمد الهى را بجا آورد و گفت: 🔺 پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کرده‏‌اى؟». 🔺امام(ع) در پاسخ فرمود: فرزندم شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعله‏‌ور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!». 🔺فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمه‌‏ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شده‏‌اند. 🔺آنگاه امام علیه‌السلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود: اى زینب! اى امّ کلثوم! اى سکینه! اى رقیّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامى است که پیروى از او واجب است. 🔺سپس به فرزندش فرمود: را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید. @Mehremaandegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥متفاوت‌ترین خانم دکتری که تا حالا دیده‌اید! 💠 پزشکی که کام نوزادان را با تربت امام (ع) باز می‌کند. @Mehremaandegar
💠مگر نه این است که بخشیده شد پس چرا رياحي در فاصله اي بسيار دور از بارگاه امام حسين (ع) دفن است مگر نه اينكه حر نيز در همين ميدان شهيد شد؟ ✅پاسخ : 🔸گفته‌اند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمی‌کرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی. حر در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام(ع) وارد شد. او خدمت امام حسین(ع) آمد و عرض کرد: فدایت شوم یابن رسول الله(ص) من آن کسی هستم که از بازگشت تو (به وطن خود) جلوگیری کردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند، به خدا قسم اگر می‌دانستم کار به این جا می‌کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم، و من اکنون از آن چه انجام داده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟ امام حسین(ع) فرمود: آری خداوند توبه تو را می‌پذیرد 🔹پس از آنكه عمر بن سعد نيروهاي خود را از كربلا بيرون برد، گروهي از بني اسد كه در آن منطقه زندگي مي كردند، آمدند و شهدا را دفن كردند، امام (ع) را در همين مكاني كه الان مي بينيد دفن كردند، علي اكبر را پايين پاي امام دفن كردند، شهداي ديگر را در يك قبر بزرگ دفن كردند و ابوالفضل العباس را در همانجايي كه به شهادت رسيد دفن كردند. بني اسد حبيب بن مظاهر را نزد سر امام (ع) دفن كردند و او را به همراه شهداي ديگر در آن قبر بزرگ دفن نكردند چون نسبت به حبيب احترام فوق العاده اي داشتند و حبيب از همين بني اسد بود. 🔸بني تميم حر بن يزيد را در اين مكاني كه الان موجود است ، دفن كردند و او را به همراه شهداي ديگر در آن قبر بزرگ دفن نكردند. بني تميم نسبت به حر بن يزيد احترام خاصي قائل بودند . حر از همين بني تميم بود و همين بني تميم نگذاشتند سر حر بن يزيد را از بدن جدا كنند با اينكه سرهاي همه شهدا را از بدن جدا كردند.اين مي رساند كه اين دو شهيد به دست قوم و قبيله خود به اين صورت دفن شده اند. 🔹برخي اعتقاد دارند كه علت اصلي جدا بودن قبر حر بن يزيد از قبر امام (ع) اين است كه چون حر صاحب مقامات معنوي خاصي است ، خداوند خواسته است كه او بارگاه مستقل داشته باشد تا اولياي الهي او رابطور مشخصي زيارت كنند. بر اين اساس اين خواست خدا بوده كه مرقد حربن يزيد زيارتگاه مستقلي براي زائران باشد و حق هم همين است زيرا در ميان آن همه شهيد ، فقط حربن يزيد موقعيت خاصي دارد. 💢حر كسي است كه با يك هزار سواره نظام براي جنگ با امام حسين (ع) آمده بود. اين فرمانده با اين موقعيت ، ناگهان منقلب مي گردد و به سوي امام حسين(ع) مي آيد و در اين راه جان خود را فدا مي كند.كدامين چنين بود؟ پس سزاوار است كه او مستقلا زيارت شود و اين نكته به دلها سپرده شود كه انسان در هر مقامي كه باشد، مي تواند به سوي خدا برگردد. ✅بنابراين دو علت براي جدا بودن قبر حر گفته شده است: الف. اهتمام قوم و قبيله اش ب. لطف الهي. @Mehremaandegar
📗پنجره های تشنه 💠تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب پنجره های تشنه: «بسیار خوب؛ با ذوق و سلیقه نوشته شده است و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب» 💢، روایت عشق و دلدادگی یک ملت است به (ع)؛ 🔸روایتی از تاریخی مردم وفادار از جدید بارگاه مطهر امام حسین(ع) که در ساخته شد و شهر به شهر و روستا به روستا را طی کرد. 🔹مردم هر دیار، به و آیین خود از ضریح حسین(ع) استقبال می‌کنند و پس از خلق صحنه‌های منحصر به فردی که همگی در کتاب ثبت شده است، با چشمانی اشکبار، آن را بدرقه می‌نمایند. 🔺مهدی قزلی، خالق این اثر بی نظیر، تمام هنر نویسندگی‌اش را به کار گرفته تا از چشاندن لذت هیچ خاطره دلنشینی به جان مخاطب، دریغ نکند. 🔸نویسنده، مخاطب را درگیر لحظات تلخ و شیرین می‌کند... گاه خنده بر لبت می‌نشاند و گاه اشک بر چشمانت... گاهی هم باید کتاب را ببندی و با یک دل سیر گریه، همراهی‌اش کنی! ✅، ناشر این اثر برگزیده است که در محرم امسال، با همکاری ، کتاب را با #۵۰_درصد_تخفیف عرضه کرده است. @Mehremaandegar
💠 دعوا سر اولویت است(4) 💢 اولویت یعنی (ع) @Mehremaandegar
◾️ ام البنین یعنی: عباس داشته باشی و بگویی از (ع) چه خبر⁉️ 💠وفات حضرت ام البنین تسلیت باد. @Mehremaandegar
💠برزیل ، پایتخت رقص دنیا رتبه 5 افسردگی دنیا 🔹ایران ، پایتخت سینه زنی دنیا «اصلا نیست» تو 10 کشور افسرده دنیا مگین روضه افسردگیه نمی‌دونن خبر ندارن (ع) آغاز زندگیه @Mehremaandegar