📕📗📘📙📔📒
📌لحظات مرگ
💢 حضرت مریم(ع)
#داستان_چهلوسوم
🔰 حضرت عیسی(ع) بامادرش حضرت مریم(ع) در کوههای لبنان روزها را روزه میگرفتند و شبها به عبادت میپرداختند و غذایشان هم از گیاهان بود.
🔹روزی حضرت عیسی(ع) برای تهیه غذا از کوه پایین آمد در این زمان ملکالموت نزد مریم(ع) که مشغول عبادت بود آمد و گفت: سلام بر تو ای مریم! که روزها را روزه میگیری و شبها را عبادت میکنی.
🔸مریم(ع) از هیبت ملک الموت بیهوش شد، وقتی به هوش آمد ملک الموت دوباره به او سلام کرد و او بیهوش شد. وقتی به هوش آمد گفت: ای بنده خدا تو کیستی؟
🔹گفت من عزرائیل فرشته مرگ هستم. مریم گفت: آیا تو برای دیدار من آمده ای یا برای قبض روح من؟
🔸گفت: برای قبض روح تو آمده ام. مریم گفت: به من مهلت بده تا فرزندم نزد من آید.
🔹عزرائیل گفت: چنین اجازهای ندارم و در همان لحظه مریم را قبض روح کرد.
🔸حضرت عیسی(ع) برگشت و فهمید که مادرش دار فانی را وداع گفته است. چون کسی به کمک او نیامد به تنهایی به غسل دادن مشغول شد. دید جبرئیل و میکائیل او را کمک می کنند و سپس حورالعین آمدند و به تجهیز جنازه حضرت مریم(ع) پرداختند.
🌀قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ(سوره جمعه آیه ۸)
🔸بگو عاقبت مرگی که از آن میگریزید شمارا ملاقات خواهد کرد.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar