📕📗📘📙📔📒
📌 کودکان
💢همبازی کودکان
#داستان_سیوهفتم
🔰گروهی از کودکان مشغول بازی بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص) که به مسجد میرفتند، دست از بازی کشیدند و به سوی حضرت دویدند و اطرافش را گرفتند.
🔸آنها دیده بودند که پیامبر(ص)، حسن و حسین علیهماالسلام را به دوش میگیرند و با آنها بازی میکنند، به این امید هر یک لباس پیامبر(ص) را گرفتند و گفتند: شتر من باش.
🔹پیامبر(ص) میخواستند هرچه زودتر خود را برای نماز جماعت به مسجد برسانند، اما دوست نداشتند دل پاک کودکان را برنجانند. بلال در جستجوی پیامبر(ص) از مسجد بیرون آمد وقتی جریان را دید خواست بچه ها را تنبیه کند تا پیامبر(ص) را رها کنند.
🔸آن حضرت وقتی متوجه بلال شدند به او فرمودند: تنگ شدن وقت نماز برای من از اینکه بچه ها را برنجانم، بهتر است. پیامبر(ص) از بلال خواستند برود و از منزل چیزی برای کودکان بیاورد. بلال رفت و با ۸ دانه گردو برگشت. پیامبر(ص) گردوها را بین بچه ها تقسیم کردند و آنها راضی و خوشحال به بازی خودشان مشغول شدند.
🌀احِبُّوا الصّبیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ(کتاب الحدیث، ص ۵۹)
کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید.
💠 هر دو هفته جمعه ها همراه با #مسابقه و #جایزه
⭕️لینک مسابقه این هفته:
https://eitaa.com/Mehremaandegar/11790
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 عفو و گذشت
💢 ثمره آیه
#داستان_سیوهشتم
🔰 امام سجاد(ع) کنیزی داشت. روزی آب روی دست امام میریخت تا حضرت آماده نماز گردد. دستش خسته شد و ظرف آب از دستش افتاد و به سر امام آسیب رساند.
🔹 حضرت سر را بلند کرد و به سوی کنیز متوجه شد. کنیز گفت: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ». امام گفت: خداوند تو را عفو کند.
🔸کنیز گفت:« وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» امام فرمود: برو که در راه خداوند عزیز و بزرگ آزادی.
🌀خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ(سوره اعراف آیه ۱۹۹)
🔸 ای پیامبر با امت به شیوه عفو و بخشش رفتار کن و به نیکوکاری امر فرما.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 لحظات مرگ
💢 ابراهیم خلیل الله
#داستان_سیونهم
🔰حضرت ابراهیم(ع) خانهای داشت که در آن عبادت میکرد و هنگامی که بیرون میرفت آنرا قفل میکرد. روزی به خانه برگشت آمد و دید مردی درون خانه است.
🔹از او پرسید: چه کسی تو را به خانه من آورده است؟ جواب داد: مالک خانه، مرا به خانه آورده است.
🔸ابراهیم(ع) فرمود: مالک خانه منم، مرد گفت: کسی که مرا وارد کرده از من و تو مالکتر است.
🔹پرسید: تو کدام یک از فرشتگانی؟ پاسخ داد: من فرشته مرگم.
🔸ابراهیم(ع) پرسید: آیا میتوانی صورتی را که در آن زمان، جان مومنان را میگیری به من نشان دهی!
🔹پاسخ داد: آری! روی از من بگردان. ابراهیم(ع) از او روی برگرداند و چون به او نگریست، جوانی با صورتی زیبا و جامهای نیکو و بوی خوش دید.
🔸ابراهیم(ع)گفت: ای فرشته مرگ! اگر مومن هنگام مرگ صورت تو را ببیند برایش کافی است و با رضایت جان میدهد.
🌀قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ۖ(سوره جمعه آیه ۸)
🔸 بگو عاقبت مرگی که از آن میگریزید، شما را ملاقات خواهد کرد.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 کیفر اعمال
💢 هیکلهای وحشتناک و زیبا
#داستان_چهلم
🔰 از شیخ بهایی نقل شده است که میگفت: رفیقی در قبرستان اصفهان داشتم که همیشه بر سر مقبرهای مشغول عبادت بود و گاهی به دیدنش میرفتم.
🔹روزی از او سوال کردم از عجایب قبرستان چه دیدهای؟
🔸گفت: روزی جنازهای را در قبرستان آوردند و دفن کردند هنگام غروب بود که بوی گندی بلند شد و مرا ناراحت کرد. ناگاه هیکل وحشتناک مانند سگ دیدم که بوی گند از او بود، او سر آن قبر آمد و ناپدید شد.
🔹مقداری گذشت بوی عطری بلند شد که در عمرم چنین بوی خوشی استشمام نکرده بودم. در این هنگام صورت زیبا و دلربایی آمد و بر سر همان قبر محو شد.
🔸زمان گذشت دیدم صورت زیبایی از قبر بیرون آمد ولی زخم خورده و خونآلود است. گفتم پروردگارا! به من بفهمان این دو صورت چه بود.
🔹به من فهماند که آن صورت زیبا اعمال نیک و آن هیکل وحشتناک کارهای بدش بوده است و چون اعمال زشتش بیشتر بوده است در قبر نیز انیس همان میشود تا پاک شود و به صورت زیبا برسد.
🌀رسول خدا(ص): إِنَّ الْعَبْدَ لَيُحْبَسُ عَلَى ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَامٍ
🔸به درستی که بنده گاهی برای یکی از گناهانش صد سال در قیامت حبس میشود.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 لطف و رحمت الهی
💢 لطف حق
#داستان_چهلویکم
🔰روزی حضرت موسی(ع) برای مناجات به کوه طور میرفت، کافری به او گفت: موسی! کجا میروی؟ حضرت فرمود: برای مناجات خدا به کوه طور میروم.
🔹گفت: موسی! به خدای خودت بگو که مرا از خدایی تو ننگ و عار آید و اگر روزی دهنده من هستی مرا به روزی تو احتیاجی نیست.
🔸موسی(ع) از گفته او پریشان شد و به جانب کوه طور روانه گشت، بعد از مناجات از جانب خدا خطاب رسید: ای موسی! چرا پیغام بنده مرا نرساندی؟
🔹موسی عرض کرد: خداوندا! خودت میدانی چه گفت. خطاب آمد: ای موسی! به او بگو اگر تو از خدایی ما ننگ و عار داری ما از اینکه تو بنده ما هستی ننگ و عار نداریم. تو اگر روزی ما را نخواهی من روزی تو را به تو میرسانم.
🔸 وقتی آن مرد پیغام خداوند را شنید، سر به فکر فرو برد و عرض کرد: ای موسی! بزرگ پادشاهی است؛ کریم بندهنوازی است؛ ای دریغ از من که عمر خود را ضایع کردم و به بطالت گذراندم؛ ای موسی! دینت را بر من عرضه کن و موسی(ع) چنین کرد.
🔹کلمه توحید و شهادت را بر زبان جاری کرد و به سجده افتاد و در همان حال، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
🌀رسول خدا(ص): تَعَرَّضُوا لِرَحمَةِ اللّه ِ بما أمَرَكُم بهِ مِن طاعَتِهِ
🔸با اطاعت از اوامر خدا خود را در معرض رحمت او قرار دهید.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 مال حرام
💢 تاثیر غذای حرام
#داستان_چهلودوم
🔰 شریک بن عبدالله نخعی قاضی مشهور دارای هوشی سرشار و استعدادی قابل ملاحظه بود و او را برای قضاوت از دیگران بهتر و لایقتر میدانستند.
🔹 فضل بن ربیع میگوید: روزی شریک بن عبدالله به ملاقات خلیفه آمد، مهدی عباسی او را گرامی داشت و از وی خواست یکی از سه کار را انتخاب کند.
🔸یا منصب قضاوت پایتخت را بپذیرد یا به فرزندان خلیفه علم بیاموزد یا یک وعده غذا را با او صرف کند.
🔹 شریک از تماس زیاد با دربار پرهیز میکرد و سعی میکرد خود را به دستگاه نزدیک نسازد تا دامنش آلوده نگردد، از این رو از پذیرش هر سه پیشنهاد عذر خواست؛ ولی مهدی عباسی عذر او را نپذیرفت و گفت: حتماً یکی از آنها را اختیار کن.
🔸شریک فکری کرد و بعد پیش خود گفت خوردن غذا آسان تر از قبول کردن آن دو کار دیگر است.
🔹خلیفه دستور داد غذای مطبوعی تهیه کنند، سپس سفره گستراند و انواع غذاهای رنگارنگ در آن نهادند آنگاه شریک و خلیفه مشغول خوردن شدند.
🔸فضل بن ربیع گفت: به خدا قسم بعد از صرف آن غذا کم کم با رجال دولتی رفت و آمد کرد، تا جایی که هم منصب قضاوت آنها را پذیرفت و هم به آموزش فرزندان آنها پرداخت.
🌀وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ (سوره بقره آیه ۱۸۸)
🔸مال یکدیگر را به ناحق نخورید
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌لحظات مرگ
💢 حضرت مریم(ع)
#داستان_چهلوسوم
🔰 حضرت عیسی(ع) بامادرش حضرت مریم(ع) در کوههای لبنان روزها را روزه میگرفتند و شبها به عبادت میپرداختند و غذایشان هم از گیاهان بود.
🔹روزی حضرت عیسی(ع) برای تهیه غذا از کوه پایین آمد در این زمان ملکالموت نزد مریم(ع) که مشغول عبادت بود آمد و گفت: سلام بر تو ای مریم! که روزها را روزه میگیری و شبها را عبادت میکنی.
🔸مریم(ع) از هیبت ملک الموت بیهوش شد، وقتی به هوش آمد ملک الموت دوباره به او سلام کرد و او بیهوش شد. وقتی به هوش آمد گفت: ای بنده خدا تو کیستی؟
🔹گفت من عزرائیل فرشته مرگ هستم. مریم گفت: آیا تو برای دیدار من آمده ای یا برای قبض روح من؟
🔸گفت: برای قبض روح تو آمده ام. مریم گفت: به من مهلت بده تا فرزندم نزد من آید.
🔹عزرائیل گفت: چنین اجازهای ندارم و در همان لحظه مریم را قبض روح کرد.
🔸حضرت عیسی(ع) برگشت و فهمید که مادرش دار فانی را وداع گفته است. چون کسی به کمک او نیامد به تنهایی به غسل دادن مشغول شد. دید جبرئیل و میکائیل او را کمک می کنند و سپس حورالعین آمدند و به تجهیز جنازه حضرت مریم(ع) پرداختند.
🌀قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ(سوره جمعه آیه ۸)
🔸بگو عاقبت مرگی که از آن میگریزید شمارا ملاقات خواهد کرد.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 موعظه
💢 پنج سفارش
#داستان_چهلوچهارم
🔰مردی به نام ابوایوب انصاری خدمت پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: یا رسول الله(ص) به من وصیتی فرما که مختصر و کوتاه باشد تا آن را به خاطر بسپارم و به آن عمل کنم.
🔹پیامبر(ص) فرمودند: پنج چیز را به تو سفارش می کنم. اول از آنچه در دست مردم است ناامید باش که این ثروت است.
🔸همچنین از طمع پرهیز کن زیرا طمع، فقر حاضر است و سوم نمازت را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است و زنده نخواهی ماند تا نماز بعدی را بخوانی.
🔹پیامبر(ص) ادامه داد: چهارم از انجام کاری که بعداً مجبور به عذرخواهی میشوی، بپرهیز و پنجم اینکه برای برادرت همان چیزی را دوست بدار که برای خودت دوست میداری.
🌀يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ(سوره یونس، آیه ۵۷)
🔸ای مردم! نامهای که پند و اندرز و شفای دلهای شما و هدایت و محبت بر مومنان است از جانب خدا برای نجات شما آمد.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 نسخه های رستگاری
💢 مهربانی
#داستان_چهلوپنجم
🔰 روزی گوسفندی از میان گله حضرت موسی(ع) فرار کرد و سر به بیابان گذاشت.
🔹حضرت به دنبال آن گوسفند به راه افتاد و از گله دور شد. بالاخره گوسفند خسته شد و موسی(ع) او را گرفت، آنگاه گرد و غبار سر و روی گوسفند را پاک کرد و دست مرحمت بر او کشید.
🔸گوسفند را همچون یک مادر نوازش کرد و با کمال مهربانی به گوسفند گفت: به من رحم نکردی ولی چرا به خودت ستم کردی؟
🔹وقتی خداوند صبر و تحمل موسی(ع) را دید به فرشتگانش فرمود: موسی(ع) شایسته مقام پیامبری است.
💠چو مرهم خسته را راحت رسان باش// به سختی چاره بیچارگان باش (ناصر خسرو)
🌀إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ(سوره جاثیه، آیه ۳)
🔸 همانا آیات الهی در آسمانها و زمین برای اهل ایمان پیدا است.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 مناجات عارفانه
💢 چشمان شاداب
#داستان_چهلوششم
🔰 یوسف بن اسباط از پدرش روایت می کند که گفت: به مسجد کوفه وارد شدم دیدم جوانی با پروردگارش مناجات میکند و در سجدهاش میگوید: برای آفریدگارم صورتم در سجده و خاک آلوده است و همین سزاوار است. برخاستم و به سوی او رفتم. دیدم علی بن الحسین(ع) است.
🔹وقتی فجر طلوع کرد به سویش شتافتم و به او گفتم: یابن رسول الله(ص)! چرا اینقدر خود را عذاب میدهی، حال آنکه خدای تعالی تو را این چنین فضیلت و برتری بخشیده است؟!
🔸پس گریست و فرمود: عمرو بن عثمان از اسامه بن زید برایم روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمودند: در روز قیامت، همه چشمها گریان هستند؛ مگر چهار چشم.
🔹چشمی که از ترس و خشیت الهی گریه کرده باشد، چشمی که در راه خدای تعالی بسته باشد، چشمی که به حرامهای الهی نگاه نکرده باشد و چشمی که شبها برای عبادت الهی بیدار مانده باشد.
🔸آنگاه خداوند بر فرشتگان مباهات میکند و میفرماید: به بنده ام بنگرید که روح او نزد من و پیکرش در اطاعت من است، وی بدنش را از بستر جدا ساخته و مرا از ترس و عذاب و امید به رحمت من میخواند. گواه باشید که او را آمرزیدم.
🌀اُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ(سوره غافر، آیه ۶۰)
🔸 مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar
📕📗📘📙📔📒
📌 نماز
💢 حالات نماز امام زینالعابدین(ع)
#داستان_چهلوهفتم
🔰 هنگامی که امام سجاد(ع) وضو میگرفت، رنگ چهرهاش زرد میشد، اهل خانهاش به او میگفتند: چه این چه حالتی است که هنگام وضو به تو دست می دهد؟ میفرمود: آیا نمیدانید میخواهم پیش روی چه کسی بایستم؟!
🔹ابوحمزه عثمانی می گوید: علی بن حسین(ع) را دیدم که نماز میخواند یک دفعه ردای ایشان از دوشش افتاد، حضرت آنرا بر نگردانید تا از نماز فارغ شد.
🔸سبب آن را پرسیدم، حضرت فرمود: آیا میدانی پیش روی چه کسی بودم؟ هیچ نمازی از بنده پذیرفته نیست مگر اینکه در آن دل متوجه خدا باشد.
🔹عرض کردم: فدایت شوم! پس نماز ما نابود است. حضرت فرمود: هرگز خداوند نمازتان را با نوافل کامل می کند
🌀إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ(سوره عنکبوت آیه ۴۵)
🔸نماز انسان را از کار زشت و منکر باز میدارد
#قصههای_دلنشین
#مهر_ماندگار
#داستان_کوتاه
#کتابخوانی
@Mehremaandegar