نسخه‌جدید‌زبان‌طنز‌ایتی‌منتشر‌شد‌😍🔥 همگام با نسخه جدید تماس تصویری ایتا!!🔥 مطابق‌با‌آخرین‌طنز‌های‌ایران😂 دارای‌قابلیت‌‌اعلام‌ثانیه‌پیام✨ ❌لطفاً این‌پیام‌را‌تا‌#انتها بخوانید❌ ⚠️‼️ اگر قبلاً زبان ایتای شما انگلیسی بوده و به چینش زبان فارسی عادت ندارید میتوانید از نسخه چپ چین ایتی استفاده کنید‼️⚠️ دانلود نسخه چپ چین از کانال ایتی فرق‌ این‌ زبان‌ با‌ زبان عادی ایتا ، طنز بودنشه که سه نقطه کنار فایل رو بزنید و اعمال فایل زبان رو انتخاب کنید و فرقش رو متوجه می شید😉 🚨 فیلم آموزش ایتی را حتماً ببینید و روی متن زیر کلیک کنید🚨 💯برای فعال کردن ایتی روی همین متن بزنید💯 روش فعال کردن ایتی✅ روش غیرفعال کردن ایتی❌ کانال رسمی زبان ایتی 🧡 نسخه جدید ایتی بر پایه زبان انگلیسی🔠 گزارش اشکالات ایتی به صورت ناشناس همراه با عکس🚫 https://6w9.ir/s/333 ⚠️ ایتی به مرور آپدیت و اشکالات آن رفع می شود 📛 انتشار ایتی بدون نام ایتافن و حذف آیدی کانال ایتافن مورد رضایت نمی باشد 📛 ترفند های دیگه مون👇 https://eitaa.com/eitaafan/3704 🔰فوت و فن ایتا در ایتافن ⚙@eitaafan

خدمت شما🌱 فقط پست موقته. سیوش کنید که اگر پاک شد داشته باشینش😉

همیشه این نقاشی برای من پر از انرژی مثبت بوده... میدونین چرا؟ اوایل کارم یه فالور به شدت فعال داشتم که همیشه منو برای پیشرفتم تشویق می کرد...حرفاش پر از انرژی مثبت بود و من واقعا انگیزه می گرفتم از حرفاش...دوست داشتم این لطفشو یه جوری براش جبران کنم...اما نمیدونستم چجوری؟ عکاس بود و وقتی پیجشو باز میکردی با یه عااااالمه عکسای قشنگ از طبیعت و اینطرف و اونطرف ایران روبه رو میشدی... یبار ازش پرسیدم تو ایرانگردی؟ خندید و گفت نه بابا این عکسای مربوط به اردو های جهادیه که می رفتیم... اون زمان برام جالب بود انگار از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب و طی کرده بود و بنظرم خیلی میتونست چنین تجربه ای باحال و هیجان انگیز باشه... یبار این عکس رو برام فرستاد و گفت بنظرت میشه اینو سیاه قلم کشید؟ تاحالا تجربه شو نداشتم ولی دلم میخواست امتحانش کنم... و نتیجه ی کار چیزی شد که الان میبینین...! ولی وقتی نقاشی تموم شد دیگه دیر بود دیگه دیر بود چون کلا اون آدم محو شد و من دیگه نتونستم پیداش کنم🙊 نتیجه اخلاقی: من نااااابووووود😐😂 🌵@Meshkat_art79

خدایا مگه میشه یه نفرو انقدر دوست داشت؟:)♥️ #امام_رضای_قلبم 🌵@Meshkat_art79

از قشنگیای دنیا هم میتونه این باشه که در کنار تمام سختی ها و رنج های دنیایی تو یه "مامان" داری... که بودنش زندگیه♥️ ♥️ روزت مبارک رفیقِ تموووم زندگیم♥️

زیرخاکی ۱۴/۷/۹۸ 😁یادداشت های یک ترم اولیه غرغرووو پ.ن: اون روزا اسم مستعارم شمین بود 😐

زیر خاکی ۲😁 ۲۶/۴/۱۴۰۰ اونروزام انگیزشی بلد بودمااا🙄 خدایی الان بهتر می نویسم یا اونروزا یا اصن فرقی نکرده؟

چرا من خودمم این حسو دارم؟🥲 بقیه نظرشون چیهههه؟

°•. هدیه ویژه رو از دست ندی که باختییییی...!!!😁 #ایده_هدیه_روز_مادر . منتظر پیامتممم📱👀 این آیدیم👇🏻 @Meshkat_mah این کانال 👇🏻 🌵@Meshkat_art79

بچها مهلت ثبت سفارش تا همین امروزه هاااا(تحویلش تا یک هفته بعده) فردا پیام بدین من شرمندتون میشم🥲 اگه تصمیم ب ثبت سفارش دارید تا امشب اقدام کنین برای ثبت سفارش😉

مادران شهدا ما را ببخشید... فرزندانتان را با دستان خودتان روانه ی تانک ها و خاکها کردید تا مبادا ذره ای دشمن ضعف را در وجود ما حس کند... پیکری بی جان برایتان پس فرستادند...ایستادید و فریاد سر دادید که ما چیزی را که در راه خدا داده ایم باز پس نخواهیم گرفت...! و درحالی که هزاران چشم به انتظار شکستن شما بودند، لبخند روی لب به سیره ی زینب(س) اقدا کردید و در چشمانتان جز زیبایی هویدا نگشت... بغض داشتید، اما نه برای دشمنی که برای شنیدن صدای خرد شدن اقتدار سرزمینمان گوش به زنگ است... بغضتان در خلوتی شکست که صدایتان را فقط خدا بشنود و خدا... مادران شهدا مارا ببخشید که شما محکم و با اقتدار بودید در حالی که سران مملکت ما بالای تریبون ها به جای داد مردم را شنیدن برای از رفتگان بی بازگشت خودشان اشک میریزند و تمام...! مادران شهدا مارا ببخشید که شما نمادی از عزت و افتخارید و ما هنوز یاد نگرفته ایم که وقتی یک کشور که نه، بلکه یک جهان به ما چشم دوخته، اولویت ما دغدغه ی دین است، دغدغه ی مردم است. نه دلتنگی های خانوادگی... مادران شهدا مارا ببخشید که شما از خانواده تان برای ما گذشتید و ما بغض مردم را رها کرده ایم و برای خودمان گریه می کنیم...! #مشکات_ماه @Meshkatnevis💭 کانال نوشته هام✍

آسمانی یا زمینی کاش عاشق می شدیم:) گرچه این دلبستگی های زمینی خوب نیستـ 🌵@Meshkat_art79

به وقتِ تو...که پناهِ منی♥️ #امام_رضای_قلبم 🌵@Meshkat_art79

من سریع جواب پیامت رو میدم زمانم رو واسه دیدنت خالی می‌کنم بدون ترس بهت می‌گم دوستت دارم مگه چقدر زنده‌ام که نقش بازی کنم؟! و از ترس اینکه پذیرفته نشم از طرف آدمایی که دوستشون دارم، خودم نباشم؟! برخلاف همه‌ی اونایی که میگن اشتباه کردم که خوب بودم؛ میخوام سرم رو بگیرم، بالا و بگم هیچوقت از اینکه مهربون بودم پشیمون نیستم. چون کِیف کردم اون لحظات رو و حس رضایت داشتم از خودم. هرچند رسم دنیا اینجوری شده که اگه با خیلیا خوب باشی تنهات میذارن اما خب اونایی که میمونن از جنس فکر و مرام خودت میشن. میشن یه رابطه‌ی با عشق و عمیق و موندگار... #علی_سلطانی #برایِ_تو

عمیقاااااا حق:)

«دوستت دارم» تو را ده تا رضا جان خودم مصرع قبلی تمام کودکی‌های من است... #السلام_علیک_یا_علی‌بن‌موسی‌الرضا

زیبایی این پست🥺♥️... #امام_رضای_قلبم

آره خلاصه:) 🌵@Meshkat_art79

بنظرتون چند درصد بی اراده شدن ما توی رسیدن به هدف هامون تقصیر زمانیه که گوشی ازمون میدزده؟ و آیا آدم های اطرافمون توی اراده یا بی اراده بودن ما تاثیر دارن؟

درمورد نکته دوم باید بگم که یادتونه چند شب پیش بحثشو داشتیم؟

گفتیم ما قادر به انتخاب همه ی آدمهای اطرافمون نیستیم

برای اونها هم بهترین گزینه ی پیش رو «پذیرش» هست

اما در‌مورد رشد در کنار آدم های مزخرف یا سمی یادمه یبار یه بزرگواری بهم گفت: کسی که تو آرامش و بهترین امکانات و راحتی و بدون درد سر رشد می‌کنه که رشدش ارزشمند نیست...! اون رشدی ارزشمنده که تو دل سختی ها و مشکلات و کنار همین آدمهای سمی که حتی به ناچار کنارشون قرار میگیری...شکل میگیره...!

نیازمندی ها: یه اتوبوس به مقصد برگشت به این موقعیت ها:)

کیا اون شب به یاد موندنی نماز خاص مون با حاج حسین یکتا رو یادشونه؟

اونشب از شدت ذوق فراموش کردم از ماجراش بنویسم و امشب که بعد دوسال داشتم مرورش می کردم یادم اومد... ۱۴۰۱/۱۲/۱۹ بود و ما برای اینکه بتونیم به سخنرانی حاج حسین یکتا برسیم باید بود قید شلمچه رو بزنیم. تصمیم سختی بود...بالاخره تصمیم گرفته شد. در حد نیم ساعت شلمچه باشیم و با سرعت به سمت نهر خین بریم. این که خیلی از بچها دوست داشتن شلمچه رو یه دل سیر بمونن و نشد بماند... وقتی رسیدیم نهر خین متوجه شدیم که سخنرانی حاج حسین تموم شده و همه در حال برگشتن بودن...خیلی از بچها زدن زیر گریه...هم شلمچه رو از دست داده بودیم هم سخنرانی حاج حسین رو...یکی دوتا از بچها خیلی با حاج حسین تماس گرفتن که راضیشون کنن یه سخنرانی کوتاه برای دانشگاه ما داشته باشن...اما ایشون گفته بودن که نمیتونن...نا امید وضومونو گرفتیم و همونجا برای نماز مغرب آماده شدیم...حاجی پوران ایستادن جلو و ما پشت سرشون...نماز که تموم شد یهو متوجه شدیم همه شروع ب پچ پچ کردن...و تهش فهمیدیم حاج حسین یکتا اومده بوده تو صف نماز بسته پیشمون:) خلاصه که یه جمع خودمونی بود و حاج و حسین وشبِ نهر خین... با اینکه اوضاع خطرناکی بود اما همه نشستیم و حاج حسین برامون حرف زد...حتی از خاص بودن این شب و اینکه تاحالا نشده بوده این وقت شب اینجا روایتگری داشته باشه... چه عهد و پیمانا...قول و قرارا و اشکا که اونجا نبود...بعد تموم شدن مراسم هممون انگار پرواز کرده بودیم...تو پوست خودمون نمیگنجیدیم...:) و این شب برای هممون شد خاطره ی به یاد موندنی...

آقا میخوایید برا من دعا کنید بگید یه جوری امسال جور شه فقط🥲💔 نشه مهدی تون تموم میشه🥲 . . آی ام چشم امید...🥺

خب رفیق از اونجایی که من خودمم از همین دسته بودم که وقتایی که دوستام گشت و گذار میرفتن بخاطر رسیدن به هدفم مجبور بودم قید یه سری چیزا رو بزنم... الانی که به اون اهدافم هرچند با سختی ولی رسیدم... از این که قید یه سری وقت گذرونیای الکی و چیزای دم دستی رو زدم پشیمون نیستم:) البته که بنظرم نبایدم اونقدر از اونطرف بوم بیافتیم که هر تفریح و استراحت کوتاه مدتی رو از خودمون دریغ کنیم😉 در واقع خودمون خوب میدونیم کدوم تفریح واقعا تفریحه و کدوم وقت تلف کردن🤷🏻‍♀ از ته دلم برات آرزوی موفقیت می کنم چون مطمئنم می ارزه از یه سری چیزا بخاطرش گذشتن✌️🏻

شب میخوام براتون از کامران بگم:) . . قصه ی آشناییم باهاش...قصه ی زندگی خودش... و ماجرایی که منو تحت تاثیر خودش قرار داد...🌱 🌵@Meshkat_art79

حاشا و کلا...😁