eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 راهکار زندگی موفق در احادیث امام حسن عسکری(ع) #سبک_زندگی @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت چهارم داستان دنباله‌ دار فرار از جهنم: خشونت از نوع درجه
💠ادامه قسمت ششم اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … . . بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها … روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد … یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود … . . رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم … اوایل آروم تر بود … ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن … بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن … درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود … منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: زندان بزرگسالان هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم … چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام … جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن … کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد … . . فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد … دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم … مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد … بعدش همه چیز بدتر می شد … . . اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم … کم کم دست به اسلحه هم شدم … اوایل فقط تمرینی … بعد حمل سلاح هم برام عادی شد … هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم … علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود … در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم … . . درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط … یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر کردن … . دادگاه کلی و گروهی برگزار شد … با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم … مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن … وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد … . . به 9 سال حبس محکوم شدم … یه نوجوان زیر 17 سال، توی زندان و بند بزرگسال ها … آدم هایی چند برابر خودم … با انواع و اقسام جرم های … . 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم … دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم … تنها … وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود … . هر روزم سخت تر از قبل … کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود … به بن بست کامل رسیده بودم … همه جا برام جهنم بود … امیدی جلوم نبود … این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ … چه کاری بلد بودم؟ … . فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها … اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه … . . 6 سال از زمان زندانم می گذشت … حدودا 23 سالم شده بود … یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم … حس خوبی بود … تنهایی و سکوت … بدون مزاحم … اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم … . 21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو … قد بلند … هیکل نسبتا درشت … پوست تیره … جرم: قتل … اسمش حنیف بود …. 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: تصویر مات . ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بودم … فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود … یه کم هم می ترسیدم … بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد … . هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی … و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … . حدود ۴ سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر می گذشت … حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود … . . یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت … و من هر شب با استرس می خوابیدم … دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم … . . خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم … این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم … یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم … . سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم … توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم … . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم … ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 پژوهشی بر روی ۵۰۰ مجرم😱 💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶 🎬 بخش‌هایی از دوره ۱ 📌 ویژه اولیاء و مربیان 👈 قیمت اصلی: ۲۸۰ تومان 💰 با تخفیف: ۸۰ هزار تومان😍 🚛 ارسال رایگان 📝 جهت سفارش، عبارت «تربیت نوجوان۱» را به همراه کد تخفیف «پ ۱۱۲» به آیدی زیر ارسال نمایید.👇👇👇👇👇 @serateammar1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: هر انسانی دارای یک حرکت است. هیچ انسانی بدون حرکت نیست، خاصیت انسان حرکت است و حرکت منشاء اون تعلقات انسان است. تعلق انسان، انسان را وادار به حرکت میکند. حرکت سرمنشاء اون تعلق است. این تعلق هم از یک جایگاه منفی یا عادی برخوردار هست. هم از یک جایگاه مثبت و متعالی برخوردار هست. هر چی این تعلق متعالی باشد، این حرکت و این هیجان و این غَلَیان و این بی قراری به سمت اون بیشتر می‌شود. @Modafeaneharaam
شهید 👈 بلباسی🌷 شهید 👈 رادمهر🌷 میشناسیشون؟! نه؟! این دو شهید شما رو به کانال تاریخ شهادت دعوت می‌کنند. حتما یه داشته که این دعوتنامه رو دیدی. پس دعوت این رو قبول کن. با عضویت در کانال زیر، قدم روی چشمهای ما میزارید. 🌹 https://eitaa.com/joinchat/1145372814Cbc85986954
خانه ی آخرتم هسٺ قدمگاه حبیب سر درِ قصر مزارم بنویسید حسین هر که پرسید چه دارد مگر از دارِ جهان همه ی دار و ندارم بنویسید حسین #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #صبحم_بنام_شما @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📈کارگاه میزان تأمین نیاز جنسی🔞 💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶 🎬 بخش‌هایی از دوره ۱ 📌 ویژه اولیاء و مربیان 👈 قیمت اصلی: ۲۸۰ تومان 💰 با تخفیف: ۸۰ هزار تومان😍 🚛 ارسال رایگان 📝 جهت سفارش، عبارت «تربیت نوجوان۱» را به همراه کد تخفیف «پ ۱۱۲» به آیدی زیر ارسال نمایید.👇👇👇👇👇 @serateammar1400
▪️امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: ...وَ اللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ. 💬 بخدا سوگند او (امام زمان عجل الله تعالی فرجه) آنچنان غيبتى خواهد داشت كه در آن هيچكس از هلاكت رهايى نمى يابد، مگر کسانی که خداوند آنها را بر اعتقاد به امامت وی ثابت قدم نگه دارد و به دعا برای تعجیل فرج توفیقشان دهد. 📚 کمال الدین ،ج2 ،ص 384. 📚 بحار الانوار، ج 102، ص 112. ✋ در این زمان تنها راه ما برای نجات از این گرفتاری های آخرالزمان، دعای زیاد و مداوم برای تعجیل در ظهور منجی عالم بشریت، حضرت ولیعصر علیه السلام است. 👌نشر دهیم. @Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید علی صیاد شیرازی ✍️ همسرداری ▫️بارها شده بود که به محض اینکه به خانه می‌رسیدند، وضو می‌گرفت و تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم کمک می‌کردند و به طور قطع می‌توانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوری که اجازه نمی‌داد مادرم و حتی ما در این کار او را کمک کنیم. هر چی از پشت در آشپزخانه مادرم خواهش می‌کرد فایده نداشت. در رو بسته بود و می‌گفت: چیزی نیست الان تموم میشه. وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخانه رو مرتب کرده. کف آشپزخانه رو شسته، ظرف‌ها رو چیده سرجاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل! برای روز زن، روزهای عید اگر یادش هم نبود، اولین عیدی که پیش می‌آمد، هدیه می‌خرید. 📚 برشی از زندگی شهید صیادشیرازی - کتاب: افلاکیان زمین، ش۱۰، ص ۱۵ و ۱۶ @Modafeaneharaam
🔸 مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه معصومه (س)، همراه با یادواره شهدای مدافع حرم سنجرانی، سخندان و عطایی @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. قدرتمند ثروتمند ضعفا اغنیا بی سواد با سواد صاحبان قدرت معتقد به دین بی اعتقاد به دین آتئیست یا ملحد در لحظه اضطرار، در لحظه ترس، در لحظه عجز، به "خدا" حتی اگر شده ناخوآگاه اعتراف خواهد کرد. نشان این اعتراف، ارجاع به فطرت انسان است. انسان هرچقدر تلاش کند از خدا دور شود یا خودش را به ندیدن بزند. فطرتش خداست . به همین جهت انسان هنگام وقوع "قیامت" آن حادثه وحشتناک، ایمان خواهد آورد که آن ایمان آوردن دیر است . زلزله از آیت خداست زلزله آیت الله است . وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ و كوه‏ ها مانند پشم رنگين حلاجي شده مي‏گردد. آیه 5 سوره قارعة @Modafeaneharaam
📖 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. 1374/02/26 📖 @Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی 🏴مراسم عزاداری شهادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) 🌹مراسم یادبود چهارمین سالگرد شهادت مدافع حرم مهندس مرتضی عبداللهی🌹 🎙سخنرانی:شیخ عباس صراف 🎤مداحی:کربلایی حبیب عبداللهی 📆سه شنبه ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۰ ⏰از ساعت ۲۰ 🗺#تهران_میدان خراسان_خیابان خاوران_روبه روی فرهنگسرای خاوران حسینیه سیدالشهدا(ع) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر مطهر یک شهید در منطقه عملیاتی 💠گروههای موفق شدند دیروز با توسل به علیه السلام پیکر مطهر یک دوران را در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی (فکه) کاوش نمایند 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @Modafeaneharaam
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃مصمم بودن را از چشم هایش می‌خوانی، گویا خیال این را در سر دارد که با چشم هایش #سرود_قهرمانی و #شهادت_طلبی را فریاد بزند و با همان چشم ها، میان میدان دشمن #رجز_خوانی کند. 🍃فرقی ندارد پا در #سوریه بگذارد یا راهی #عراق شود؛ هر جا که باشد مرغ دلش، شوق #پرواز دارد و همان برق رجز میان #چشم هایش کافیست تا تن لشکری را به لرزه درآورد. 🍃امین سربندی! الحق که نام #سرباز وظیفه لایق اوست؛ هر کسی را توانِ به دوش کشیدن این نام نیست و او به خوبی #قدم در مسیری گذاشت که منتهی به پرستو شدنش بود. 🍃شهادتت مبارک سرباز وطن🍃 ✍️نویسنده: #اسماء_همت 🌸به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_امین_سربندی 📅تاریخ تولد : ٢١ مرداد ١٣٧۶ 📅تاریخ شهادت : ٢۴ آبان ١٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٣ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : شازند 🥀مزار شهید : روستای سرسختی سفلی #گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی @Modafeaneharaam
⭕️ ادواردو (مهدی) آنیلی صاحب شرکتهای بزرگ فراری و فیات و لامبورگینی و مازراتی بود؛ بعضیا حاضرن برای رسیدن به لاستیک یکی از ماشین‌های تولید همین شرکتها، شرف و دین و ارزشهای خودشونو بفروشن بره! همون شرف و دین و ارزشی که آنیلی براش جون داد و به شهادت رسید!.... #EdoardoAgnelli 👤 Muhammad @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله مجتهدی(ره): زلزله اومد نمیخواد فرار کنی تو حیاط، شب تو خیابون بخوابی، این دعا را بخوان. @Modafeaneharaam
📢#اطلاع_رسانی 🌹مراسم سالگرد شهادت روحانی مدافع حرم حجت الاسلام میرزا محمود تقی پور🌹 🎙سخنران:حجت الاسلام والمسلمین محمدباقر حیدری کاشانی 🎤قرائت دعای توسل و مرثیه سرایی:مهدی رسولی 📆سه شنبه ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۰ ⏰بعد از نماز مغرب و عشاء 🗺#مشهد_حرم امام رضا(ع)_رواق امام خمینی(ه) @Modafeaneharaam
💥مژده😍 💥مژده😍 💥مژده😍 دوره ۱ 📌 ویژه اولیاء و مربیان ⁉️ نیازهای دوران نوجوانی چیست و چگونه باید به آن ها پاسخ داد؟ ✔️ تضمین بهبود ارتباط مؤثر با نوجوانان ✔️ ارائه دیدگاه‌های تربیتی استاد پناهیان ✔️ ارائه فرم‌ها و تست‌های خودارزیابی ✔️ بیش از ۷ ساعت فیلم آموزشی ✔️ ارائه بیش از ۱۳۰ راهکار عملی ✔️ ارائه جزوه‌های آموزشی ✅ برگزاری کارگاه‌های مهارتی 🚛 ارسال رایگان بسته (شامل سی‌دی و جزوات) به تمام نقاط کشور🤗 👈 قیمت اصلی: ۲۸۰ تومان 💰 با تخفیف: ۸۰ هزار تومان😍 📝 جهت سفارش، عبارت «تربیت نوجوان۱» را به همراه کد تخفیف «پ ۱۱۲» به آیدی زیر ارسال نمایید.👇👇👇👇👇 @serateammar1400
💠 سه شهید گمنام مشهدی شناسایی شدند 🕊 "شهید حسین بابایی" که در سال ۹۶ به‌عنوان شهید گمنام در "حوزه علمیه برادران بیرجند" دفن شده بود. 🕊 "شهید علیرضا مرتضوی" که در سال ۹۰ به‌عنوان شهید گمنام در "قطعه ۵۰ بهشت زهرا س تهران" دفن شده بود. 🕊 "شهید محمدحسن صادق" که در سال ۹۳ به‌عنوان شهید گمنام در "شهرستان راز و جرگلان در استان خراسان شمالی" دفن شده بود.👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3046 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عاملان و آمران ترور سردار سلیمانی تحت تعقیب هستند و این باعث شده که دیگر نتوانند راحت تردد کنند 🔺سردار حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه، طی سخنانی در نشست با دانشجویان بسیجی: 🔸عاملان و آمران ترور سردار سلیمانی، تحت تعقیب هستند و این باعث شده که دیگر نتوانند راحت تردد کنند. 🔸۷۰ -۸۰ درصد ناوگان آمریکا بعد از آن اتفاق، به دریای عمان رفتند که باعث فشار روحی و روانی سنگینی به ملوانان و آمریکایی‌ها شد و اینها نتیجه آن خون است... @Modafeaneharaam
🎞 مستند «اوایل ژانویه» 🔻زمان پخش: 🗓 سه‌شنبه _ ۲۵ آبان ⏰ ساعت ۲۳ 📺 شبکه یک 🔸در این مستند، دختری سوری بنام "فاطمه علی"، از اهالی نبل و الزاهرا، با سفر به مناطقی که با مجاهدت‌ و ایثارگری‌ حاج قاسم از دست تکفیری‌ها آزاد شده، با مردم شهرها و روستاهای سوریه درباره‌ی شهید سلیمانی گفت‌وگو می‌کند. @Modafeaneharaam
چہ حیف شد،نشد آخر بہ‌ دلبرش برسد دوباره باز بہ وصل برادرش برسد بہ سرنوشٺ نوشتند از ازل در قم شڪوه تربٺ زهرا بہ دخترش برسد (س)💔 🍂🕯 ختم به نیت🔰 💔 💔 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Ahmad_mashlab1115
مدافعان حرم 🇮🇷
💠ادامه قسمت ششم اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت دهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: کابوس های شبانه . بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت … هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن … . . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … . . هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … . . برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم … . . توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها بود … . . سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم … . . نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود … . . اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت … همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم … . اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت یازدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: اولین شب آرامش . من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم … همه جا ساکت بود … حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد … تا اون موقع قرآن ندیده بودم … ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ … جا خورد … این اولین جمله من بهش بود … . نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد … . موضوعش چیه؟ … . قرآنه … . بلند بخون … . مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه … . مهم نیست. زیادی ساکته … . . همه جا آروم بود اما نه توی سرم … می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم … شروع کرد به خوندن … صدای قشنگی داشت … حالت و سوز عجیبی توی صداش بود … نمی فهمیدم چی می خونه … خوبه یا بد … شاید اصلا فحش می داد … اما حس می کردم از درون خالی می شدم … . گریه ام گرفته بود … بعد از یازده سال گریه می کردم … بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم … اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم … تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در … . 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت دوازدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: من و حنیف . صبح که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود … حنیف با خوشحالی گفت: دیشب حالت بد نشد … از خوشحالیش تعجب کردم … به خاطر خوابیدن من خوشحال بود … ناخودآگاه گفتم: احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ … نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود … و این آغاز دوستی من و حنیف بود … . . اون هر شب برای من قرآن می خوند … از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم … اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم … توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد … . . وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛ از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم … خیلی زود قضاوت کرده بودم … . . حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت … اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می کنه و مزاحمش شده … حنیف هم با اون درگیر می شه … . توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه … اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش … . مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده … اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره … و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه … ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam