حاج علی آقا عبداللهی
در تاریخ ۶۹/۷/۱۰ در
تهران به دنیا آمد.در سال ۱۳۹۰ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.در سال۹۱ ازدواج نمود و در سال ۹۳ صاحب فرزند پسری به نام امیرحسین شد.در تاریخ ۹۴/۹/۲۲
به سوریه اعزام گردید و در تاریخ ۹۴/۱۰/۲۳ درست ۳۱ روز پس از اعزام در منطقه #خالدیه خانطومان به درجه رفیع شهادت نائل گردید و همانطور که به حضرت زهرا«سلام الله علیها»
ارادت ویژهای داشت همانند ایشان بینشان ماند و پیکر مطهر ایشان تاکنون بازنگشته است...
💔نحوه شهادت:👇
علی چند روز در منطقه عملیاتی بود که بعد قرار شد به خالدیه خان طومان برود.طی راه به کمین تروریست ها میافتد. در این هنگام، علی قصد
میکند جلوتر برود.چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل شان هستند، می گوید “لبیک یا
زینب” که تروریستها همفریبمیزنندومیگویند
"لبیک یا زینب" علی به خیال اینکه آنها نیروهای خودی هستند، جلوتر میرود که در محاصره آنها میافتد.بعد از آن لحظه دیگر کسی او را نمیبیند. آخرین حرفی ڪه از طریق بی سیم زده بود ایـن جمله است: مـن گلـوله خوردم.... بچه ها؎ سپاه شهادتش را تایید کرده اند...
#شهید علی اقا عبداللهے
#سالروز_شهادت🕊🕊
@Modafeaneharaam
#یااباصالح_المهدی_عج♥️
منتظریم
ناقوس آمدنت به صدا در آید...
تا پخش شود
نوای ظهورت درون دلها...
مهدی جان بیا و صدای آمدنت
را به گوش ما برسان...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❣❣
@Modafeaneharaam
#بهترين_روش_براى_كار_كردن
🌷امیرالمومنین علی علیه السلام
💥قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِير مَملُول مِنْهُ
🌎كار كم اما مستمر (و پرنشاط) از كار بسيار امّا ملالت آور (و زودگذر) بهتر است»
📘#حکمت_444
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت حاج قاسم از لحظهی شهادتشون😭💔
گویا روایتِ یک خواب...
#ویژه_استوری
@Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
طنز سید رضا نریمانی🙊
مخصوص مجردها😂🙈
نبینی از دستت رفته😂😂😂👇
https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa
https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
🔴دختر بی حجابی که با مداحی سیدرضا نریمانی محجبه و متحول شد❗️
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa
یا حضرت زهرا😭😔👆👆
این عکس را یادتان هست؟
یادتان میآید؟!
وقتی این عکس منتشر شد عدهای گفتند که آمریکا ناجی مردم افغانستان است. حالا رویترز اعلام کرده که یک راننده تاکسی نوزاد را در حالی یافته که تنها روی زمین مانده و گریه میکرده. و حالا نوزاد را به پدر بزرگش پس دادند!
بیشرفها از یک نوزاد هم مواظبت نکردند
@Modafeaneharaam
•°🌿🖇°•
#چادرانه
#حجاب
مــنیــکدختــرم،
ازنـــوعچــادریــش☝️🏻
مــنخــودمراوخــدایمراقـبــولدارموایـنبـرایم ازتمـامدنیــاباارزشتــر اسـت 💫
تــویخیـابــانکـهراهمـیروم: 🚶🏻♀
نـهنگــرانپـاکشــدنخَط خَطـــیهــای صـورتمهســتم 🧟♀
ونهنگــرانمــوردقـبـولواقـع نشـدن 🕸
تـنهادغـدغهام عقـب نرفـتن چـادرم هســت و بسـ...
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جزئیات جدید وبسایت عبری "نتسیف نت" رژیم صهیونیستی از ترور شهید سلیمانی؛
سه تیم آمریکایی و سه پهپاد منتظر آمدن سردار سلیمانی بودند!
🔺 تکتیراندازهای مجهز به دوربینهای ماهوارهای در اطراف فرودگاه همه چیز را به سفارت آمریکا در بغداد مخابره میکردند!
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش رسانههای خارجی به انیمیشن سایت رهبر انقلاب
@Modafeaneharaam
✍فرازی از وصیتنامه
🟠شهید مدافعحرم #جانمحمد_علیپور🌹
این کافران نبودند که خیمه امام حسین علیهالسلام را به آتش کشیدند؛ بلکه دیندارانی بودند که از دین، به غیرِ نام هیچ نفهمیده بودند. بارالها! مرا از آنانی قرار دِه تا دینداریام بر پایه معرفت استوار باشد و با بصیرت در فتنههای روزگار که مَرد و نامرد از هم جدا میشوند، در صف حسین دورانم جان ببازم.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 لافِ انتظار زدن، آسان است...
#ببینید فرج امام زمان کی اتفاق میافته؟
🔸استاد شجاعی
#درس_اخلاق
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 هر کجای ایران عزیز که هستید، آثار منتخب #دوازدهمین_جشنواره_مردمی_فیلم_عمار را رایگان و با اینترنت نیمبها ببینید.
📆 علاقهمندان میتوانند با مراجعه به سایت عماریار آثار منتخب جشنواره عمار را رایگان با اینترنت نیمبها تماشا کنند.
⏰ تماشای آثار ۲۴ ساعت پس از شروع هر سانس ادامه دارد.
🎥برای تماشا از لینک زیر اقدام کنید🔻
🌐 b2n.ir/fest12
🎁 کد تخفیف خرید اشتراک عماریار و دسترسی به هزاران ساعت فیلم و مستند جذاب و سالم: ammarfest12 😍
✅ برای عضویت در خانواده #عماریار، مرجع عرضه آثار جبهه فرهنگی انقلاب روی لینک زیر بزنید👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1460338702C7e130ac336
👒💚!'••
#حیا
آیا می دانید "حیا" چیست ؟
حیا آن است که :↓🍃
وقتی در هنگام ضرورت بیرون می روید🚶♀
چشمان خود را به پایین بدوزید
حیا آن است که :↓💡
وقتی در هنگام ضرورت با نامحرم سخن گفتید😐
صدای خود را نازک نکنید🍋
حیا آن است که :↓🙃
در جلو نامحرمان نخندید😇
حیا آن است که باحجاب باشیم😍
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتند سلیمانی را تحویل بدید تا تحریمهای بانکی را برداریم ، دولت وقت رفت تعهد داد و مجلس هم تصویب کرد... #محاکمه_حسن_روحانی
@Modafeaneharaam
«یا حضرت ام البنین (س)»
به مناسبت فرارسیدن وفات حضرت ام البنین (س)
همایش تکریم مادران شهدا
سخنران: امیر سرتیپ جعفری
شاعر: برادر حسین صیامی
و با نوای گرم حاج خلیل عینی
موعود: شنبه ۱۴۰۰٫۱۰٫۲۵ ساعت :۱۸٫۳۰
میعاد: کن . محله سرآسیاب. حسینیه سرآسیاب کن
مهمان ویژه مراسم شهید گمنام
#مادران_شهدا
#شهدای_کن
#معاونت_ایثارگران
#پایگاه_ویژه_سلمان_کن
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | محاسبات غلط آمریکاییها در ترور شهید سلیمانی
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
📨#خاطرات_شهدا
🟡شهید مدافعحرم #سعید_انصاری🌹
همسر شهید نقل میکنند: یکی از وصیتهای مهمی که شهید سعید انصاری به همه میکردند، این بود که «نماز اول وقت هیچگاه ترک نشود.» خود ایشان نیز همیشه و در هر حالتی که بود، نمازش را در اول وقت میخواند و به اطرافیانش، این عمل پسندیده را سفارش میکرد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ دلارام حامد زمانی تقدیم به نائب بر حق امام زمان (عج) ، امام خامنه ای ....
سلامتی وجود نازنینش صلوات
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅ 💠#قسمت_بیست_و_نهم : مدال آزادی با پوزخ
💐🍃💐
🍃💐
💐
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅
💠#قسمت_سی_و_یکم:در اعماق اقیانوس
چند لحظه سکوت کرد ... نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق اون نبودم ... .
- خدا به قوم حضرت موسی، نعمت های فراوان داد ... دریا رو پیش چشم اونها شکافت ... از آسمان برای اونها غذا فرستاد ... و اونها بدون اینکه ذره ای زحمت کشیده باشن از تمام اون نعمت های استفاده کردن ... زمانی که حضرت موسی، 40 روز به طور رفت ... اونها که رسما وجود خدا رو با چشم هاشون دیده بودن ... گوساله پرست شدن ...
یه گوساله از طلا درست کردن و چون فقط از توش صدا در می اومد جلوش سجده کردن ... خدا باز هم اونها رو بخشید ... اما زمانی که بهشون گفت وارد این سرزمین بشید ... اونها خودشون رو کنار کشیدن و به حضرت موسی گفتن ... موسی، تو با خدات به جنگ اونها برو ... وقتی جنگ تموم شد بیا ما رو خبر کن ... می دونی چرا این طوری شد؟ ... .
داستان عجیبی بود که هرگز نشنیده بودم ... سرم رو به علامت نه تکان دادم ... نمی دونم ... شاید احمق بودن ...
.
تلخ، خندید ... اونها احمق نبودن ... انسان ها زمانی برای چیزی ارزش قائل میشن و به چشم نعمت بهش نگاه می کنن که براش زحمت کشیده باشن ... اونها هیچ زحمتی نکشیده بودن .. خدا بدون دریغ به اونها روزی داد ... خدا به جای اونها با دشمن اونها جنگید ... فرعون رو غرق کرد و اونها رو نجات داد ... حتی لازم نبود برای به دست آوردن غذاشون تلاش کنن ... اونها دیگه نعمت های خدا رو نمی دیدن ... مثل بچه یه خانواده پولدار که از فرط ثروت زیاد ... با 100 دلاری سیگار درست می کنه و آتیشش میزنه ... از دید اون، تک تک اون دلارها بی ارزشه چون از روز اول، بی حساب بهش دادن ...
اما از دید یه آدم فقیر، تک تک اونها جواهره ... خدا به بشر نشان داد که ما باید برای نعمت ها سختی بکشیم ... بجنگیم و تلاش کنیم تا قدز اونها رو بدونیم ... آدمی که هر روز بدون مشکل، نفس می کشه ... هرگز به اون نفس ها و اکسیژن به چشم نعمت نگاه نمی کنه ... و هیچ وقت ارزش اونها رو نمی فهمه تا زمانی که اون نعمت رو از دست بده ... مثل اون ماهی که غرق در آبه و مفهوم دریا رو نمی فهمه ... .
.
بعد از رفتن پدر محمد ... من ساعت ها روی اون حرف ها فکر می کردم ... شاید اولش عجیب بودن اما وقتی خوب بهشون فکر کردم دیگه عجیب نبودن ... ولی تک تکش حقیقت داشت ... .
🔷🔷🔷
💠#قسمت_سی_و_دوم: خدای من
کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد ... من اعتقادی به خدا نداشتم ... خدا از دید من، خدای کلیسا بود ... خدای انسان های سفید ... مرد سفیدی، که به ما می گفت ... زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه ... و من هر بار که این جملات رو می شنیدم ... توی دلم می گفتم ... خودت زجر بکش ... اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن ... .
.
زجر کشیدن برای کلیسا یه افتخار محسوب می شد ... درهای آسمان و تطهیر ... اما به جای حمایت از ما که قشر زجر کشیده بودیم ... از اشراف و ثروتمندان حمایت می کرد ... و اصلا شبیه انسان های زجر کشیده نبودن ...
.
.
اینجا بود که تازه داستان من و خدا، داشت شکل می گرفت... من شروع به تحقیق کردم ... در جستجوی خدا، هر کتابی که به دستم می رسید؛ می خوندم ... عرفان ها و عقاید مختلف ... اونها رو کنار هم می گذاشتم و تمام ساعت های بی کاریم رو فکر می کردم ... قرآن، آخرین کتابی بود که خوندم ... .
.
مجذوب تک تک اون کلمات شده بودم... اما چیزی که قلبم رو به حرکت در آورد، دیدن دو تا تصویر بود ... تصویری از حج ... انسان هایی با پارچه های سفید و یه شکل خودشون رو پوشانده بودن ... سفید و سیاه ... با پاهای برهنه دور خانه ای ساده می چرخیدند ...
خانه ای که با پارچه سیاهی پوشیده شده بود ... توی اون لباس ها اصلا مشخص نمی شد کی ثروتمنده و کی فقیر ... این مصداق عملی برابری بود ... و تصویر دوم، تصویری بود که با همون پارچه های سفید ... سیاه و سفید، روی زمین ... و بی تکلف و تفاخر ... کنار هم غذا می خوردن ... .
.
با دیدن این دو تصویر، قلبم از جا کنده شد ... ناخودآگاه با صدای بلند خندیدم ... خنده ای از سر حظ و شادی ... شاید این تصاویر برای یه انسان سفید، ساده بود ... اما برای من، نعمت محسوب می شد ... برای من که تمام زندگیم به خاطر بومی بودن، سیاه بودن و فقیر بودن ... تحقیر شده بودم ... و برای ساده ترین حقوق انسانیم زجر کشیده بودم ... .
.
نعمت برابری ... خدایی که سفید و سیاه در برابرش، یکسان بودن ... بدون صلیب های طلا و جواهرنشان ... این خدا، قطعا خدای من بود ...
⬅️ادامه دارد...
✅✅🌷🌷✅✅
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
💐🍃💐 🍃💐 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅ 💠#قسمت_سی_و_یکم:در اعماق اقیانوس چند لحظه سکوت
💐🍃💐
🍃💐
💐
⚡️ادامه✅🌷#آرزوی_بزرگ 🌷✅
💠#قسمت_سی_و_سوم:داستان های اساطیر
.
تحقیقاتم رو در مورد اسلام ادامه دادم ... شیعه، سنی، وهابی ... هر کدوم چندین فرقه و تفکر ... هر کدوم ادعای حقانیت داشت ... بعضی ها عقاید مشترک زیادی داشتن اما همدیگه رو کافر می دونستن ... بعضی از عقاید هم زمین تا آسمان با هم فاصله داشت ... به شدت گیج شده بودم ... نمی تونستم بفهمم چی درسته و باید کدوم رو بپذیرم ...
کم کم شک و تردید هم داشت به ذهنم اضافه می شد ... اگر اسلام حقانیت داره پس چرا اینقدر فرقه فرقه است؟ ... از طرفی هجمه تفکرات منفی نسبت به اسلام هم در فضای مجازی روز به روز بیشتر می شد ... .
.
خسته شدم ... چراغ رو خاموش کردم و روی تخت ولا شدم ...
.
- شاید اصلا چیزی به اسم خدا وجود نداره ... شاید دارم الکی دنبال یه توهم و فکر واهی حرکت می کنم ... مگه میشه برای پرستش یه خدا، این همه تفکر و عقیده وجود داشته باشه؟ ... شاید تمام اینها ریشه در داستان های اساطیری گذشته داره ... خدایا! اصلا وجود داری؟ ... .
بدون اینکه حواسم باشه ... کاملا ناخودآگاه ... ساعت ها توی تخت داشتم با خدایی حرف می زدم که ... فکر می کردم اصلا وجود نداره ... اما حقیقت این بود ... بعد از خوندن قرآن ... باور وجود خدا در من شکل گرفته بود ...
همه چیز رو رها کردم و برگشتم سر زندگی خودم ... به خودم گفتم ... کوین بهتره تمام انرژیت رو بگذاری روی زنده موندن ... داری وقتت رو سر هیچی تلف می کنی ... اونهایی که دنبال دین و خدا راه میوفتن ... آدم های ضعیفی هستن که لازم دارن به چیزی اعتقاد داشته باشن ... تا توی وقت سختی، بدبختی هاشون رو گردن یکی دیگه بندازن ... و به جای تلاش، منتظر بشن یکی از راه برسه و مشکلات شون رو حل کنه ... فراموشش کن ...
و فراموش کردم ... همه چیز رو ... و برگشتم سر زندگی عادیم ... نبرد با دنیای سفید برای بقا ... از یه طرف به مبارزه ام برای دفاع از انسان های مظلوم ادامه می دادم ... از طرف دیگه سعی می کردم بچه های بومی رو تشویق کنم ...
گاهی ساعت ها و روزها از زمانم رو وقف می کردم ... بین بچه ها می رفتم و سعی می کردم انگیزه ای برای نجات از بردگی و بدبختی در بین اونها ایجاد کنم ... اونها باید ترس رو کنار می گذاشتن و برای رسیدن به حق شون مبارزه می کردن ... مبارزه تنها راه برای ساختن آینده و نجات از بدبختی بود ...
🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠#قسمت_سی_و_چهارم :توهم آزادی
کم کم تعداد افراد متقاضی برای درس خوندن زیاد می شد ... من با تمام وجود برای کمک به اونها تلاش می کردم ... پول و قدرتی برای حمایت از اونها نداشتم ... اما انگیزه من برای تغییر دنیای سیاه بردگی عصر بیست و یک ، خاموش شدنی نبود ... مبارزه ای تا آخرین نفس ...
کار سختی بود اما تعداد ما داشت زیاد می شد ... حالا کم کم داشتیم وارد آمارها می شدیم ... از هر 1000 بومی استرالیایی، 40 نفر برای درس خوندن یا ادامه تحصیل اقدام می کرد ... شاید از نظر دنیای سفید، این تعداد خنده دار بود اما برای ما مفهوم امید به آینده رو داشت ... نعمتی رو که من با تمام وجودم حس می کردم، سفیدها حتی قادر به دیدن و درک کردنش نبودن ...
سال 2008 ... یکی از مهمترین سال های زندگی من بود ... زمانی که برای اولین بار، یک نفر از ظلمی که در حق بومی ها روا شده بود ... عذرخواهی کرد ... زمانی که نخست وزیر رسما در برابر جامعه ایستاد و از ما پوزش خواست ...
همون سال، اوباما ... اولین رئیس جمهور سیاه پوست امریکا... در یک جامعه سرمایه داری به قدرت رسید ... اون شب، من از شدت خوشحالی گریه می کردم ... با خودم گفتم ... امروز، صدای آزادی در امریکا بلند شده ... فردا این صدا در سرزمین ماست، کوین ...
نوری در قلب من تابیده بود ... نور امید و آینده روشن ... سرزمین زیبای متمدن من ... داشت گام هایی در مسیر انسانیت برمی داشت ... به زودی، دنیا به چشم دیگه ای به ما نگاه می کرد ... اما این توهمی بیش نبود ... هرگز چیزی تغییر نکرد ... سخنرانی نخست وزیر صرفا یک حرکت سیاسی برای آرام کردن حرکت بومی ها بود ... آی دنیا ... ما انسانهای متمدن و آزادی خواهی هستیم ... این تنها جلوه سخنان نخست وزیر بود ... .
من گاهی به حرکت جهان فکر می کردم ... گاهی به شدت مایوس می شدم ... آیا حقیقتا راهی برای تغییر و اصلاح دنیا وجود داشت؟ ... ناامیدی چاره کار نبود ... من باید راهی برای نسل های آینده پیدا می کردم ... برای همین شروع به تحقیق کردم ... دقیق تمام اخبار جهان رو رصد می کردم ... توی شبکه های اجتماعی و اینترنت دنبال یافتن جوابی بودم... فراتر از مرزهای استرالیا ... .
⬅️ادامه دارد...
✅✅🌷🌷✅✅
@Modafeaneharaam