#شهیدامنیت #مهدی_جودکی
#شهادت_فروردین۸۹
#مبارزه_باگروه_تروریستی_پژاک
💠 عقد ڪرده بود و درآستانہ مراسم
عروسے اش بود ڪہ به شهـادت رسید
وقتے دوستانش ازاو خواستندکہ بہ صحنه درگیرے نـرود او درپاسخ به آنهـا گفت:
« شهـادت در راه انقلاب و اسلام
از عروسے برایـم شیرین تر و
لذت بخش تر است » ...💔
#شهید_مهدی_جودکی🌹
#شهید_امنیت
#احلی_من_العسل
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان تکان دهنده ایت الله فاطمی نیا درمورد بخشش خدا
جهت شفای عاجل ایشان صلوات بفرستید
#ماه_رمضان
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
🔰نشر حداکثری با شما
@Modafeaneharaam
📌زندگی به مرام شهید
🔸باید از سیم خاردار نفست عبور کنی....!
#شهید_علی_جمشیدی
#اردیبهشت_مقاومت
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری فراز «يَا مَنْ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ» دعای جوشن کبیر
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_نود_و_یکم : تنهای
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_نود_و_سوم : مرزهای خیال
سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ...
- چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟ ...
ـ بقیه حرف های امروزه ... تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم ...
نشست کنارم و دفترم رو برداشت ... سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع از روش خوند ... و چهره اش رفت توی هم ...
ـ مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین ... به این چیزها هم توجه نکن ...
خیلی جا خوردم ...
ـ چرا؟ ... حرف هاش که خیلی ارزشمند بود ...
ـ دوستی با خدا معنا نداره ... وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری ... دوستی یه رابطه دو طرفه است ... همون قدر که دوستت از تو انتظار داره ... تو هم ازش انتظار داری ... نمیشه گفت بده بستونه ... اما صد در صد دو طرفه است ...
ساده ترینش حرف زدنه ... الان من دارم با تو حرف میزنم ... تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می شنوی ... سوال داشته باشی می پرسی ... من رو می بینی و جواب می شنوی ... تو الان سنت کمه ... بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی ... از این رابطه ضربه می خوری ... رابطه خدا با انسان ...با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه ... رابطه بنده و معبوده ... کلا جنسش فرق داره ... دو روز دیگه ... توی اولین مشکلات زندگیت ... با خدا مثل رفیق حرف میزنی ...
اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی ... و نمی بینیش ... شک می کنی که اصلا وجود داره یا نه ... اصلا تو رو می بینه یا نه ... این شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی ... به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه ... به همون میزان سقوطت سخت تره ...
حرف هاش تموم شد ... همین طور که کنارم نشسته بود ... غرق فکر شدم ...
ـ ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم ... با خدا رفاقتی زندگی کردم ... و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته ... و کمکم کرده ...
زل زد توی صورتم ...
ـ خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ ... از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ ... از کجا می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ ... شاید به صرف قدرت تلقین ... چنین حس و فکری برات ایجاد شده ... مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ...
.
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_نود_و_چهارم : 7 سال اعتماد
دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد ... تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم...
حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش از اندازه دل شکسته ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن ... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم... جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ...
شک تمام وجودم رو پر کرده بود ...
ـ نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ...
همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب ... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ...
با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ...
تلاش و اساس 7 سال از زندگیم، داشت نابود می شد ... و من در میانه جنگی گیر کرده بودم ... که هر لحظه قدرتم کمتر می شد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت ... و عقلم روی همه چیز خط می کشید ...
کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود ... دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم ... و اون حضور رو درک نمی کردم ...
حس خلأ ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ...
همه چیز خط خورده بود ... حس ها ... هادی ها ... نشانه ها ... و اعتماد ... دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ...
من ... شکست خورده بودم ...
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_نود_و_سوم : مرزها
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_نود_و_پنجم : و نمازی که قضا نشد
خوابم برد ... بی توجه به زمان و ساعت ... و اینکه حتی چقدر تا نمازشب ... یا اذان باقی مونده بود ...
غرق خواب بودم ...که یه نفر صدام کرد ...
ـ مهران ...
و دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
ـ پاشو ... الان نمازت قضا میشه ...
خمار خواب ... چشم هام رو باز کردم ...
چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم ... گیجی از سرم پرید ...
جوانی به غایت زیبا ... غرق نور بالای سرم ایستاده بود ...
و بعد مکان بهم ریخت ... در مسیر قبله، از من دور می شد... در حالی که هنوز فاصله مادی ما ... فاصله من تا دیوار بود ... تا اینکه از نظرم ناپدید شد ...
مبهوت ... نشسته ... توی رختخواب خشکم زده بود ... یهو به خودم اومدم ...
- نمازم ...
و مثل فنر از جا پریدم ... آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود ... حتی برای وضو گرفتن ... تیمم کردم و ... الله اکبر ...
همون طور رو به قبله ... دونه های درشت اشک ... تمام صورتم رو خیس کرده بود ... هر چه قدر که زمان می گذشت... تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود ...
ـ کی میگه تو وجود نداری؟ ... کی میگه این رابطه دروغه؟ ... تو هستی ... هست تر از هر هستی دیگه ای ... و تو ... از من ... به من مشتاق تری ... من دیشب شکست خوردم و بریدم ... اما تو از من نبریدی ... من چشمم رو بستم ... اما تو بازش کردی ... من ...
گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم ... به خودم که اومدم ... تازه حواسم جمع شد ... این اولین شب زندگی من بود ... که از خودم ... فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم ... جایی که آزادانه بشینم ... و با خدا حرف بزنم ... فقط من بودم و خدا ...
خدا از قبل می دونست ... و همه چیز رو ترتیب داده بود ...
.
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_نود_و_ششم : فقط تو را می خواهم
دل توی دلم نبود ... دلم می خواست برم حرم و این شادی رو با آقا تقسیم کنم ... شاد بودم و شرمنده ... شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم ... و غرق شادی ...
دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست ... من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست ... هیچ منطق و فلسفه ای ... هر چقدر قوی تر از عقل ناقص و اندک خودم ...
هر چند دلم می خواست بدونم ... اون جوان کی بود ... اما فقط خدایی برام مهم بود ... که اون جوان رو فرستاد ... اشک شادی ... بی اختیار از چشمم پایین می اومد ...
دل توی دلم نبود ... و منتظر که مادرم بیدار بشه ... اجازه بگیرم و اطلاع بدم که می خوام برم حرم ...
چند بار می خواستم برم صداش کنم ... اما نتونستم ... به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود ... که دلم نمی خواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه ... بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم ... گناه نبود ... اما از معرفت و احسان به دور بود ...
ساعت حدود 8 شده بود ...با فاصله ... ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم ... مادرم خیلی دیر خوابیده بود ... ولی دیگه دلم طاقت نمی آورد ...
- خدایا ... اگر صلاح می دونی؟ ... میشه خودت صداش کنی؟ ...
جمله ام تموم نشده ... مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد ... چشمم که به چشمش افتاد ... سریع برگشتم توی اتاق... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... دیگه چی از این واقعی تر؟ ... دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟ ...
برای اولین بار ... حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود... من ... عاشق شده بودم ...
- خدایا ... هرگز ازت دست نمی کشم ... هر اتفاقی که بیوفته ... هر بلایی سرم بیاد ... تو فقط رهام نکن ... جز خودت ... دیگه هیچی ازت نمی خوام ... هیچی ...
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_محرم_علیپور
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
به مناسبت سالروز شهادت🕊
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
📸 تصویری کمتر دیده شده از حاج قاسم در مراسم احیای شب قدر
✍ بخشی از وصیتنامه الهی سیاسی سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی: خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام... چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران...
📅 انتشار بهمناسبت شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان
@Modafeaneharaam
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خواهد آمد ای دل دیوانه ام
او که نامش با لبانم اشناست
من گل نرگس برایش چیده ام
باورم کن خواهد آمد باوفاست
❤️الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
💢رسول گرامی اسلام فرمود:
به راستی که موسی(ع) مردی با حیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش، هیچ نقطهای از بدنش دیده نشد.
@Modafeaneharaam
📌عمل مقدس ماندگار است
✍سپهبد قاسم سلیمانی: سپاه سعی داشته همهی عملی که انجام میدهد مقدس باشد، نه عمل بزرگ. عمل بزرگ، عمل ماندگار نیست. اینکه ما عمل بزرگ را عمل استراتژیک مینامیم، خیلی در تاریخ بوده است، امّا اثر او بر یک قبیله، بر یک قوم و بر یک ملت است. اثر اسکندر بر یونان قدیم است، امّا از دید ملت ایران منفور است. اثر نادر بر یک دورهای از ایران قابل افتخار است، امّا بر ملت دیگری قابل تنفر است. ولی عمل مقدس، عمل امام حسین(ع) است که در آن خودخواهی، خودمحوری، جاهطلبی، خویشاوندپروری راه ندارد.
۹۸/۷/۸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز بیست و سوم ماه رمضان
اللّٰهُمَّ اغْسِلْنِى فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَطَهِّرْنِى فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ، وَامْتَحِنْ قَلْبِى فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ، يَا مُقِيلَ عَثَراتِ الْمُذْنِبِينَ.
خدایا، در این ماه از گناهانم شستوشویم ده و از عیبها پاکم کن و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای، ای نادیدهگیرنده لغزشهای اهل گناه.
@Modafeaneharaam
روایت پیرمرد روستایی از طوفان شن در طبس / واکنش جالب امامخمینی به عملیات نجات آمریکا
با یکی از روستاییان آنجا صحبت کرده و ماجرا را از او پرسیدم. گفت: «ساعت حدود 10 شب بود. از مشهد عازم کرمان بودیم. عدهای جلوی ما را گرفتند و پیادهمان کردند؛ دیدیم طوفان شن شدیدی به چشم میخورد، سابقه نداشت در چنین فصل و زمانی چنین طوفانی بیاید. دوباره ما را سوار اتوبوس کرده و جای دیگر پیاده کردند، مدتی نشستیم و دستهایمان را روی سرمان گذاشتیم، دیدیم هلیکوپترها آتش گرفتند. بعد از آن سوار اتوبوس شدیم و به مشهد برگشتیم.»
بعد از اینکه گزارش خدمت امام (ره) داده شد و شرح ماوقع به ایشان ارائه گردید ایشان خیلی آرام و متین و کاملاً با وقار همیشگی خود فرمودند: «عجب، این آقایان میخواستند اینطور ایران را فتح کنند! حال که آنها قصد دارند گروگانها را بگیرند، آنها در سراسر ایران پخش کنید که اگر برای بار دوم تصمیم گرفتند حمله کنند همه ایران را بگیرند.»👌
پنجم اردیبهشت سالروز واقعه طبس گرامی باد🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت خادم حرم رضوی از مرد نابینایی که امام رضا(ع) چشمانش را به او بخشید
@Modafeaneharaam
احترام مــادر خود را داشته باشید که حق بسیار بر گردن بنده و شما دارند.
ایشان را روی تخم چشم خود جای دهید که هر چه کنید کم است..
🌷شهید مدافع حرم #محرم_علیپور🌷
@Modafeaneharaam
✨امام خمینی(ره):
آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده اند، نباید بیدار شوند؟
شن ها مامور خدا بودند.🌪
سالروز شهادت شهید محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه یزد گرامی باد🌹
@Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلیر مردانی که توی این کلیپ میبینید از رزمندگان لشگر ۲۵کربلا و لشکر سرافراز #فاطمیون بودند که اکثر شهید شدند و یا مفقودالاثر
#قبل_عملیات_خانطومان
#مسجد_خلصه
#بسم_رب_الشهدا
@Modafeaneharaam
⭕️با سلام و ادب خدمت همه عزیزان طاعات و عبادات قبول
مجموعه ای برای احیای شب های قدر تعدادی قرآن کریم هدیه کرده و هزینه ۵۰۰هزارتومان باقی مانده است برای تسویه قرآن ها هرکسی درحد توان کمک کنه به عشق مولا علی
۶۰۳۷۹۹۸۱۵۰۳۵۹۴۲۹
علی عسکری
در صورت واریز رسید خود را به آیدی زیر ارسال کنید
@Soleimaniam5
@Modafeaneharaam
#خاطرات_شهدا🕊
🌹رفاقت شهدایی❤️
🍃شهید روح الله صحرایی در دو سه متری داداش شهید شدند. شهید صحرایی وقتی بلند می شوند تا ظاهرا مهماتی را برسانند تک تیرانداز تکفیری قلب او را هدف قرار میدهد. آقا رضا قبل از شهید صحرایی از ناحیه دست زخمی شده بود ولی با همان وضعیت شهید را تا آمبولانس همراهی میکند تا به عقب برگردد...
🍃یادم میاد بعد شهادت شهید صحرایی داداش آروم و قرار نداشت با اینکه همون تک تیرانداز داعشی که شهید صحرایی رو زده بود به ساعد داداش هم تیر زده بود. تا یه هفته اول بعد برگشتن از سوریه به ما نگفته بود که مجروح شده به هر بهانه ای از خونه بیرون میرفت اکثرا هم سر مزار آقا روح الله...
🍃تا این که شروع کرد مزار شهید صحرایی رو قشنگ کنه برای چهلم.
شهید صحرایی میاد به خوابش بهش میگه ما هوای شما رو نداشته باشیم هوای کیو داشته باشیم...
که بعد از اون داداش آروم شد...
پنج ماه نگذشت که داداش هم شهید شد...💔
لازم به ذکر هست که داداش هم تک تیرانداز بود با همون دست مجروح انتقام شهید روح الله رو گرفت و اون داعشی رو به هلاکت رسوند...💔
✍راوی:برادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_روح_الله_صحرایی
@Modafeaneharaam