مدافعان حرم 🇮🇷
داستان پسرک فلافل فروش🌹 #قسمت_سیوسوم #پاكت حاج باقر شيرازي دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه ه
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_سیوچهارم
#طلبهيلولهكش
هادي در كنار درس خواندن براي طلبهها صحبت ميكرد و به شرايط روز
عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور با مسلمانان اشاره ميكرد.
حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم ميكرد. خيلي از طلبهها عاشق
هادي شده بودند.
او با درآمد شخصي خودش بارها دوستان را به خانهي خودش دعوت
ميكرد و براي آنها غذا درست ميكرد.
منزل هادي محل رفت و آمد دوستان ايراني نيز شده بود. در ايام اربعين،
خانه را براي اسكان زائران آماده ميكرد و خودش مشغول پخت و پز و
پذيرايي از زائران ابا عبدالله الحسين ميشد.🌹🍃
برخي از دوستان عراقي هادي ميگفتند: تو نميترسي كه در اين خانهي
بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي ميكني؟
هادي هم ميگفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر
اين خانه را ميدانستيد!
بعد از آن رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبهاش بيشتر شد. در اين
رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر دوستان طلبه، از خانوادههاي مستضعف
نجف هستند. بسياري از اين خانوادهها در منازلي زندگي ميكنند كه از
نيازهاي اوليه محروم است.
اين خانهها آب لولهكشي نداشت. با اينكه آب لولهكشي تا مقابل درب
خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي براي لولهكشي نداشتند.
اين موضوع بسيار او را رنج ميداد😔. براي همين به تهران آمد و به سراغ
دوستانش رفت.
دستگاههاي مربوط به لولهكشي را خريد و چند روزي در مغازهي يكي از
دوستانش ماند تا نحوهي لولهكشي با لولههاي جديد پلاستيكي را ياد بگيرد.
هر چه را لازم داشت تهيه كرد و راهي نجف شد. حالا صبح تا عصر
در كلاس درس مشغول بود و بعد از ظهرها لوله تهيه ميكرد و به خانهي
طلبههاي نجف ميرفت.
از خود طلبهها كمك ميگرفت و منازل مردم مستضعف، ولي مؤمن نجف
را لولهكشي آب ميكرد.
خستگي براي اين جوان معنا نداشت. از صبح زود تا ظهر سر كلاس بود.
بعد هم كمي غذا ميخورد و سوار بر دوچرخهاي كه تازه خريده بود راهي
ميشد و در خانههاي مردم مشغول كار ميشد.
برخي از دوستان هادي نميفهميدند! يعني نميتوانستند تصور كنند كه
يك طلبه كه قرار است لباس روحاني بپوشد چرا اين كارها را انجام ميدهد؟!
برخي فكر ميكردند كه لباس روحانيت يعني آهسته قدم برداشتن و ذكر
گفتن و دعا كردن و...
براي همين به او ايراد ميگرفتند. حتي برخيها به اينکه او با دوچرخه به
حوزه ميآيد ايراد ميگرفتند!☝️
اما آنها كه با روحيات هادي آشنا بودند ميفهميدند كه او اسلام واقعي
را شناخته.
هادي اعتقاد داشت كه لباس روحانيت يعني لباس خدمت به اسلام و
مسلمين به هر نحو ممكن.👌
با اينكه فقط دو سال از حضور هادي در نجف ميگذشت اما دوستان
زيادي پيدا كرده بود. برخي جوانان طلبه، كه كاري جز مطالعه و درس و
بحث نداشتند، با تعجب به كارهاي هادي نگاه ميكردند😳. او در هر كاري كه
وارد ميشد به بهترين نحو عمل ميكرد.
كمكم خيليها فهميدند كه هادي در كنار درس مشغول لولهكشي آب
براي خانههاي مردم محروم شده.
هادي با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام ميشد خدمت بزرگي با خانوادههاي
طلاب ميكرد.
اخلاص و تقوا و ايمان هادي اثر خود را گذاشته بود. او هر جا ميرفت
ميخواست "گمنام" باشد. هيچ گاه از خودش حرفي نميزد. هرگز نديديم كه
به خاطر پول كاري را انجام دهد.👌 اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود☺️😌.
بعد از شهادت همه از اخلاص او ميگفتند.
چندين نفر را ميشناختم که در تشييع هادي شرکت کردند و ميگفتند:
ما مديون اين جوان هستيم و بعد به لولهکشي آب منزلشان اشاره ميکردند.
هادي غير از حوزه هر جاي ديگر هم كه وارد ميشد بهترين نظرات را
ارائه ميكرد.
در مسائل امنيتي به خاطر تجربهي بسيج و فتنهي 1388 بسيار مسلط بود.
از طرفي ديدگاههاي فرهنگي او به جهت تجربهي فعاليت در مسجد بسيار
مؤثر بود.
شايد به همين خاطر بود كه مسئولان حشدالشعبي به اين طلبهي ايراني بسيار
علاقه پيدا كردند.
رفت و آمد هادي با نيروهاي مردمي زياد شده بود. او به كار هنري و
ساخت فيلم علاقه داشت و اين روند را بين نيروهاي حشدالشعبي گسترش داد.
داستان شهید هادی ذولفقاری🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
پدر شهید محمد طاها اقدامی:
امروز در محل پرتاب موشکها از سوی رزمندگان سپاه اسلام به سمت مقر تروریستها بودم همینجا از نیروهای هوا فضای سپاه پاسداران تشکر میکنم...
اگر آنها با گلوله تن فرزند من را سوراخ کردند، ما با #موشک_قیام پاسخ آنها را دادیم و یقیناً حرکتهای بعدی بسیار محکمتر و درآورتر برای دشمن تکفیری خواهد بود...
عقدهای شدید در دلم بود که حالا حس غرور پیدا کردم، دشمن باید بداند ایران کشوری نیست که هر اقدامی بخواهند انجام دهند و کوچکترین حرکت با عکسالعمل سخت مواجه خواهد شد...
#شهید_محمدطه_اقدامی
#شهدای_ترور
#رژه_اهواز
#گوشمالی_سخت
مدافعان حرم 🇮🇷
پـــایـــان مامـــوریتــــ #بسیـــجےشهـــــادتـــــ💔
✍️بسیجی که باشی جنگ باشد تیر میخوری و صلح باشد فحش...
💢بسیجی که باشی،می فهمی نمیتونی عادی باشی،عادی بگذری،عادی زندگی کنی...
💢بسیجی که باشی یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی...
💢بسیجی که باشی توی مدرسه و دانشگاه تمام دردت اینه چرا باید درسی رو بخونی که با بنیانش مشکل داری،چرا باید به استادی گوش بدی که بیرحمانه هر روز آرمانهای تو را می کوبه و همه او را روشنفکر میدانند و فرنگ رفته!!
💢بسیجی که باشی دوستات با کنایه ازت می خوان بگی چقدر پول می گیری واسه فعالیتهات تو بسیج؟
💢بسیجی که باشی و در حال ذکر یعنی ریاکاری و بدنبال منافع!! و کسی چه میداند تو برای بسیجی بودن تمام منافعت را زیر پا گذاشتی....
💢بسیجی که باشی ،آدمی ،و ممکنه گاهی بلغزی و امان از لغزشت که با لغزش تو تمام اسلام زیر پا می رود،!!! آبروی بسیجیهای دیگر هم می رود!! ولی با لغزش پسر همسایه او فقط جوان است و جوانی کرده و دلش پاک است....
♻️بسیجی که باشی معمولی نیستی....خاصی!!!!
💢خلاصه بسیجی که باشی.....
💢تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند! جواب اگر بدهی دروغگویی!
💢مسخره ات بکنند انتقاد است! جواب بدهی بی جنبه اے ...
بسیـــجےام❤️✌️
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
پاییز 94 نزدیک #اربعین بود،حسن آقا رفت دنبال گذرنامه اما چند روز قبل #اربعین در پادگان سروصدای رفتن به سوریه پیچید.👥
حسن اقا عکس العملی درباره رفتن به سوریه از خود نشان نمی داد تا اینکه چند روز قبل از رفتن،اسم حسن اقا در لیست افرادی که به سوریه اعزام می شدند دیده می شد.👀
حسن اقا در سوریه بیش از حد توان خود کار می کرد ودرشبانه روز ۳ یا ۴ ساعت می خوابید.
تا اینکه حاج حسن چند روز پس از اعزام از ناحیه ی سر دچار #موج_گرفتگی واز کتف چپ مورد اصابت #ترکش قرار گرفت.😔😔
بعد از آمدن حسن اقا ومرخص شدن او از بیمارستان بقیه الله علاوه بر موج گرفتگی دوتا از ترکش هادر بدن او ماند وبه ما میگفت که این دو ترکش #سوغاتی من از سفرم به #سوریه است.☺️
گفت تا لحظه ای که جان دارم نمیزارم که این دو #ترکش را از بدنم خارج کنند.☝️
ترکش ها ماند تا اردیبهشت ماه ۹۵ در خان طومان ، میعادگاه عاشقان اهل بیت (س) او و ۱۲ نفر از همرزمانش بال در بال ملائک گشودند .
به نقل از همسر شهید حسن رجایی فر🌹🍃
یادش با صلوات❤️
💢افتتاح #صندوق_اربعین برای مشتاقان اباعبدالله
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
از قدیم الایام رسم بوده که برای زیارت امام حسین.ع هرکس که نمیتونست به سفر بره (حالا به هر دلیلی) مقداری پول نذر زائرهای اباعبدالله میکرد تا شاید یکی دونفر بیشتر به جمع زائرا اضافه بشن
داستان اربعین الآن داستان مبارزه رودررو با کفره
برای این جنگ بزرگ و لشگرکشی امام زمان.عج از مال خودمون نگذریم ازچی بگذریم؟
کمترین کاره به ولله
هرکس نذر داره یا اگر هم نداره، نذر کنه تا تو زیارت این عزیزان سهیم بشه؛ مبلغ نذر خودش رو به شماره کارت زیر واریز کنه
ولو به هزار تومن
راحت از کنار این قضیه رد نشید
بحث بحث آخرالزمانه
6104337919928471
بانک ملت بنام احسان خالق پرست
ما نمردیم که حسین.ع تنها بمونه
#هنوز_حسین_فدایی_داره
https://t.me/Eighth_every_month
#کانال_تلگرام👆
کبوتران بقیع
به امید لشگرکشی به سمت عربستان
مدافعان حرم 🇮🇷
داستان پسرک فلافل فروش🌹 #قسمت_سیوچهارم #طلبهيلولهكش هادي در كنار درس خواندن براي طلبهها صحبت م
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_سیوپنجم
#بركت
برکت در مال چيزي نيست كه با مفاهيم مادي و دنيايي قابل بحث و توجيه
باشد.
برخي افراد بودند كه آنچه را كه خدا در اختيارشان نهاده بود براي رفع
مشكلات مردم قرار ميدادند و خدا هم از خزانهي غيب خود مشكلات مالي
آنها را برطرف ميكرد.
ً مثال، شهيد ابراهيم هادي. دوستي ميگفت: يک شب ابراهيم را ديدم که
در کوچه راه ميرود. پرسيدم: کاري داري؟
گفت: از صبح تا به حال کسي از بندگان خدا را نديدم که مشکل مالي
داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم.😔
ابراهيم هادي هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به
دستش ميرسيد مشكلات بسياري از رفقا را برطرف ميكرد.👌
بارها شده بود كه مسافركشي ميكرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد
نيازمند ميكرد.👌
اين ويژگيهاي شهيد ابراهيم هادي براي هادي ذوالفقاري خيلي جالب
بود.
هادي ذوالفقاري ابراهيم را خيلي دوست داشت❤️ براي همين سعي ميكرد
مانند اين شهيد عزيز با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند.
يادم هست كه در تهران تصوير نسبتاً بزرگ "شهيد ابراهيم هادي" را جلوي
موتور نصب كرده بود و اينطرف و آنطرف ميرفت.☺️
هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكالت خلق خدا برطرف
كند.
بايد اشاره كرد كه نشستن و دعا كردن، براي اينكه خداوند بركت خود را
نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده....
انسان اگر ميخواهد به جايي برسد، بايد تلاش كند. زماني كه هادي
ذوالفقاري در تهران بود و در بازار آهن فعاليت ميكرد، هميشه دست خير
داشت. خصوصاً براي هيئتها بسيار خرج ميكرد.
هادي ميگفت بايد مجلس امام حسين پررونق باشد. بايد اين بچهها
كه به هيئت ميآيند خاطرهي خوشي داشته باشند.
هر بار كه براي هيئت و يا كارهاي فرهنگي مسجد احتياج به كمك مالي
داشتيم اولين كسي كه جلو ميآمد هادي بود👌. هميشه آماده بود براي هزينه
كردن.
يك بار به هادي گفتم: از كجا اين همه پول مياري؟ مگه توي بازار
چقدر بهت حقوق ميدن؟
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها پول داشته
باشم. خدا هم كمكم ميكنه.😊
پرسيدم: چطوري؟
گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرجها رو تأمين
كنم، بعد از كار بازار آهن، با موتور كار ميكنم. بار ميبرم، مسافر و... خدا
هم توي پول ما بركت قرار ميده.
هادي در نجف هم دست از اين كارها بر نميداشت.
بسياري از طلبههاي نجف از فعاليتهاي هادي ميگفتند و اينكه نميدانستند هادي از كجا پول ميآورد، اما كارهاي خير ماندگاري از خود به يادگار
ميگذارد.
زماني كه هادي شهيد شد، چند نفر از طلبهها آمدند و خاطرات خود را از
هادي بيان كردند.
يكي ميگفت: اين عبايي را كه دارم هادي برايم خريد، ديگري به نعلين
خود اشاره كرد.
يكي ديگر از آنها از لولهكشي آب خانهاش ميگفت و...
هادي براي تأمين هزينهي اين كارها در نجف كار ميكرد. اين اواخر
كاري كرده بود كه مسئولان گروههاي نظامي مردمي حشدالشعبي حسابي
به او اطمينان داشتند.
هميشه پول در اختيار او ميگذاشتند تا براي كارهاي فرهنگي كه در نظر
دارد هزينه كند.
داستان شهید هادی ذولفقاری🌹