آن را که شده لال، بگو: بی غیرت!
_تسلیت تان،برای مهسا ست فقط؟!_
ای ننگ بر آن #زندگی و #آزادی!
این کودک و #زن ، بِأیّ ذَنبٍ قُتِلَٕت؟!
شاعر: #عارفه_دهقانی
#زن_زندگی_آزادی !!!
@Modafeaneharaam
فردا؛ راهپیمایی سراسری برای اعلام انزجار از دشمن
🔹شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ضمن محکومیت جنایت هولناک و هتک حرمت حرم احمد بن موسی (ع) و اعلام همدردی با خانوادههای شهداء و مجروحان این اقدام ددمنشانه، از مردم غیور دعوت مینماید که با راهپیمایی پس از اقامه نماز جمعه، نفرت و انزجار خود را از توطئههای مزدوران وابسته آمریکا و صهیونیسم به نمایش بگذارند.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از تروریست شاهچراغ بعد از مجروح شدن و دستگیری توسط نیروهای امنیتی
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هم اکنون شاهچراغ
چادرهای خونین بر ایوان شاهچراغ آویزان شده
@Modafeaneharaam
🔻هویت همهی 13 شهید حادثه تروریستی شاهچراغ مشخص شد
🔹سازمان پزشکی قانونی در اطلاعیهای اعلام کرد که هویت 13 تن از شهدای حادثه تروریستی در شاهچراغ پس از انتقال به مرکز پزشکی قانونی استان فارس مورد شناسایی قرار گرفته است.
🔹اسامی این شهدا به شرح زیر است:
1-زهرا اسمعیلی فرزند آقاجان 46 ساله
2-علیرضا سرایداران فرزند محمدحسن 49 ساله
3-آرشام سرایداران فرزند علیرضا 10 ساله
4-مجتبی ندیمی فرزند مصطفی 45 ساله
5-حسنعلی پورعیسی فرزند محمداسماعیل 73 ساله
6-بهادر آزادی شیری فرزند علی همت 60 ساله
7-سیدفریدالدین معصومی فرزند سیدمحسن 39 ساله
8-علی اصغر لری گویینی فرزند عباس 7 ساله
9-محمدرضا کشاورز فرزند مهدی 15 ساله
10-محمدولی کیاسی فرزند غریبعلی 54 ساله
11-احساس مرادی فرزند محبعلی 58 ساله
12-هوشنگ خوب فرزند خداداد 64 ساله
13-امید خوب فرزند هوشنگ 32 ساله
@Modafeaneharaam
✅ قرائت همگانی دعای هفتم صحیفه سجادیه
از همه مومنین میخوایم که امروز بعد از نماز دعای هفتم صحیفه سجادیه رو باهم قرائت کنند
🌷 ان شالله خداوند آرامش رو بر قلب های تحت فشار مومنین جاری خواهد کرد...
#انتشار_عمومی
#شاهچراغ
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی* #نویسنده_داریوش_مهبودی* #قسمت_چ
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_پانزدهم
راستش به ستون که در جاده راه افتادیم و دور اول که کشتیم دور ساختمان آزمایشگاه و بعد از میان باغچه انداختیم سمت پلیدی ها پشیمان شدم که چرا ماندم.😓
شارژ آوردم که زیاد طول نکشید وگرنه خستگی تعارف سرش نمیشه از جلوی قرارگاه که گذشتیم یک بار خواستم بیسیم را زمین بگذارم.
_یاعلی
دست عمو زیر سنگینی بیسیم را گرفته بود و بار مرا هم..
_عجب گیری افتادم خدا ..
سلام آنقدر پایین افتاده بود که فقط یک وجب جلوی پایم را میدیدم. توی بگویم نگویم بودم که ساختمان تدارکات جلوی پایمان سبز شد.
هنوز بعضی بچهها پرده می زدند یعنی اصلاً به آسایشگاه نرسیده بود مگر از میدان تا محوطه آسایشگاه چقدر مسافت داشت دقیق یادم نیست...
منتها می دانم که کلاغ پر سه ربع ساعت می شد .🚶♂
_ایست ..بنشینید بچه ها!!
بالای صندوق یخ ایستاده بود خنده ای کرد و حظ میبرد که می دیدمآن به ردیف مصمم ، قوی ، و باایمان .🍃
_خسته نباشید.. فکر نکنید که راهپیمایی تمام شده می خوام چیزی به شما بدم لطف کنید به ستون ۱ بایستید .
یکی گفت :عمو میخوان یخ بارمون کنن..؟!🤔
و خندیدیم پایین پریده بود از روی صندوق باز کرد در چوبی اش را دست برد و از میان یخ ها چندتایی بسته آبمیوه درآورد و به ما داد.🥤
_حالا برید استراحت کنید.
آسایشگاه که رفتیم حسابی دنگ آن های دیگر را درآوردیم حالا چه کیفی میداد آن سن کوییک ها.
بعد که آبمیوه نخورده ها علت این کارش را پرسیدند عمو مرتضی گفت: آبمیوه کم رسیده بود به گردان بالاخره میبایست یک جوری تقسیم می شد دیگه.
🥀🥀🥀🥀
مرا برای اولین بار در خانه جا گذاشت و من دیگر آدم قبلی نبودم که نسبت به غیابش چندان حساس نباشم دیگر جزئی از من بود و من پمپ پارهای از وجود او شده بودم.
جدایی خیلی برایم سخت بود 😢تنها می توانستم روزها و شبها را به شماره مبل که دو ماه یکبار برای چند روز مرخصی بگیرد و دوباره کوله بارش را ببندد و من باز شب ها ستاره ها را بشمارم.
زمان مثل گله گوسفندی که از کوه به روستا برمی گردد سنگین و غبار آلود می گذرد و پس از چند ماه که عقد کرده بودیم هنوز نتوانسته بود این مراسم عروسی را برگزار کنیم.😕 هر وقت حرف مقدمات کار را میزدیم یک نفر شهید می آوردند 😢و مجبور میشدیم مدتی مراسم را به عقب بیندازیم. تا اینکه چهلم یکی از شهدا تمام شد و در اسفند ۱۳۶۰ ما در یک مراسم بدون سر و صدا ازدواج کردیم .💍یادمه صبح همان روز آقا مرتضی در جمع خانواده حاضر شد.
_خواهش می کنم این مراسم را بدون سر و صدا برگزار کنید اطراف ما خانواده شهید هست.
البته همگی موافق بودیم به همان شد که او میخواست .حتی خیلی از همسایهها نفهمیدند که خانه ما عروسی است.
#ادامه_دارد
@Modafeaneharaam
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
کوچکترین شهید شاهچراغ اسمش "اصغر" بود💔 پدرت چطور بدون تو به خانه برگردد اصغر جان؟
@Modafeaneharaam