پیروز نیست آنکس که
گناه بر او چیره گشته.
امیرالمومنین علیه السلام
@Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
: میدونید اگر کبد چرب بشه بزرگ میشه و چه اتفاقی میفته🤔🤔
📣📣📣کبدچرب :مرگ خاموش
📣داغی و گزگز کف پا
📣خستگی و کسلی بدن
📣پوست و چشم زرد
📣چاقی درناحیه شکم و پهلو
📣حالت تهوع،دردیاتوده شکمی،
📣خارش،اگزما،خشکی پوست،کک ومک،لک،جوش
📣تنگی نفس
کافیه روی لینک زیر بزنی
مشاوره بشی و محصول رو راحت دریافت کنی دهقان هستم مشاور و کارشناس طب سنتی و گیاه درمانی
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/4cea9
https://formafzar.com/form/4cea9
https://formafzar.com/form/4cea9
#شهید_جهاد_مغنیه
یک هفته قبل از #شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه #جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر #سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با #امام_زمان صحبت میکند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام.
.
🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟
چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بهخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم.
گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم .
دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسید و بغل کرد و رفت...
.
🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !.
راوی: مادرشهید
#شهید_جهادعمادمغنیه🌷
@Modafeaneharaam
🏴 تصویر اختصاصی از حرم مطهر حضرت زینب ۜ در شام وفات ایشان
@Modafeaneharaam
#نماز اول وقت
سیره #شهدا
آنچه شهيد باكري را از ديگران متمايز مي كرد ، اخلاص، تواضع ، اصرار بر عبادت ، نماز اول وقت و دعا هاي شبانه ايشان بود، آن شهيد بزرگوار در لباس پوشيدن ، خوردن و خوابيدن هيچ امتيازي براي خود قائل نبود و هيچ علاقه اي نداشت كه فرقي به لحاظ ظاهر با ديگران داشته باشد.
هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات
@Modafeaneharaam
🥀 حاجقاسم ناراحت بود
☎️تلفنم زنگ خورد. گذاشتمش روی بی صدا و چپه اش کردم روی میز تا چشمم بهش نیفتد. هر دو دقیقه یکبار یکی زنگ میزد ک سالمی؟
من هم باید جان میکندم تا بگویم آره
دلم درد میگرفت از این ک جزو شهدا نبوده ام. از این ک یکجایی یکهو یک عده را خریده اند و من جزوشان نبوده ام.
حتی دلم نمیخواست توی مجازی و کانال های گوشی بگردم. هر یک ساعت آمار بیشتری از شهدا گزارش میشد و بیشتر دلم میگرفت. اول بیست تا، بعد چهل تا، بعدتر 50 و بعد 70 و بعد...
حال همه ایران خراب بود از این اتفاق ولی منی ک کرمان بودم مسوولیتم فرق میکرد. از هتل زدم بیرون. نفس کشیدن سخت بود برایم. جایی را بلد نبودم. نقشه گوشی را باز کردم. همان موقع مامان زنگ زد.
📞نمیشد این یکی را جواب ندهم:
_سلام مادر
+کجایی ننه
_همین جام،کرمان
+مواظب خودت باش. دیشب خواب حاج قاسمو دیدم که با دوتا خانم با چادر مشکی اومده بودن خونمون. از صورتش معلوم بود خیلی ناراحته. اولش گفتم خداروشکر حتما سلامی ک به حاج قاسم رسوندمو قبول کرده. اما حالا...
بغض نگذاشت حرفش را بزند. خبر سلامتی ام را دادم و زود خداحافظی کردم.
🔰از حرف های مامان رفتم توی فکر. فقط رفتن به میدان و محل شهادت حالم را خوب میکرد. وسط راه رسیدم به بیمارستان فاطمه الزهرا. جلوی بیمارستان چند نفر پاسدار ایستاده بودند و ده بیست نفر هم زن و مرد. یک امنیتی هم بود که حواسش باشد کسی دست از پا خطا نکند. اتفاقی صدایشان را شنیدم.
💠یک پیرمرد و پیرزن با خانمی صحبت میکردند:
_ دایی با دخترش اونجا بود. الان در به در داریم دنبالشون میگردیم.
_ باباجان دایی که عکسشو نشونم داده بودین رو تو بیمارستان افضلی دیدیم. حالش خوب بود نگران نباش.
_دخترش چی؟
_چند سالش بود؟
_4، 5 ساله بود
_نگران نباش حتما پیدا میشه. طوریش نیست. تو این حجمه رفت و آمد حتما گم شده. حالا که یکم همه چی آروم شده کم کم گمشده ها پیدا میشن.
پیرزن دست به دامن پیرمرد شد:حاجی من طاقت ندارم یکاری بکن.
اشک هاش پخش شده بود بین چروک های صورتش. پیر مرد تکیه زد به عصا و رفت سمت نگهبانی تا بلکه التماس افاقه کند و بتواند برود سراغی بگیرد. اسم گمشده را پرسیدند و پیرمرد جواب داد.
یکهو فشار دستش رو عصا بیشتر شد و دست دیگرش آرام رفت سمت سر بی مویش... اسم دختربچه توی لیست مجروحان بود.
📝 نوشته زهرا امینی
برگرفته از متن محمود بخشی
@Modafeaneharaam
‼️‼️‼️‼️‼️‼️
ترک قطعی و ریشهای با داروهای گیاهی
🍏دارای تاییدیه سیب سلامت
🔰با تاییده بین المللی GMP
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
🔶ترک اعتیاد انواع مخدر👇🏻
⭕بدون درد و خماری
⭕بدون بستری و استراحت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
برای دریافت مشاوره رایگان به کانال زیر مراجعه کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/174719374C46a5b01da3
جمله ای زیبا از حضرت علی(ع)
نه سفیدی بیانگر زیبایی است..
و نه سیاهی نشانه زشتی..
کفن سفید اما ترساننده است
و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است...
انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش....
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش الله گلایه کنی..
نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش
انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فكرش ، شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ،
و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیكش.
@Modafeaneharaam
#پشت_این_نذر....
🌷در بیمارستان رزمندههایی بودند که با کارها و صحبتهایشان دل پرسنل را قرص میکردند. یک روز جوان بسیار رشید و برومندی آوردند که خضوع زائدالوصفی داشت. بلافاصله بعد از ورود به بخش از من مفاتیح خواست. با دیدن حال و روزش گفتم: شرایط شما طوری نیست که بخواهی دعا بخوانی. باید تا میتوانی استراحت کنی. ولی گردن نگرفت و با اطمینان جواب داد: نه! باید الان بخوانم. به صرافت افتادم کاری کنم که دعا خواندن از سرش بیفتد و کمی به خوراک و خوابش برسد؛ بنابراین آرام به او گفتم: شما برو اتاق عمل و برگرد، من به شما کتاب دعا میدهم.
🌷بالاخره بعد از جراحی به بخش منتقل شد و مرا صدا زد و گفت: الوعده وفا! خواهر به قولت عمل کن! کتاب دعا میخواهم. حیرت زده پرسیدم: این چه دعایی است که تا این حد مُصری بخوانی؟ با شرمساری گفت: من 37 روز دعای عهد خواندهام ولی چهله دارم. در ابتدا سعی کردم با طرح موضوعات متفرقه توجه او را به سمت دیگری ببرم و او را به کمی استراحت وادار کنم ولی تدبیرم کارساز نشد. به ناچار رفتم و مفاتیح خودم را آوردم. میدانستم نای در دست گرفتن کتاب را ندارد. روی صندلی کنار تخت نشستم و شروع به قرائت نمودم. بلافاصله به دنبال هر کلمهای که میخواندم شروع کرد به تکرار.
🌷دلم میخواست بدانم پشت این نذر چه خواستهای خوابیده که این جوان در حالت اغماء نیز دست از آن برنمیدارد. فردای آن روز همکاران زحمت خواندن دعا را برایش کشیدند. روز سوم که چهله دعای عهد تمام شد، شنیدم که بعد از اتمام دعا دو چشمش را بسته و با لبخندی به یک خواب آرام فرو رفته است. تازه آن موقع دریافتم این چهله برای شهادت و لقاءالله بوده است. بعد از آن اتفاق شبها که در خوابگاه پلکهایم را میبستم چهره آن جوان در ذهنم جان میگرفت. با اینکه میدانستم طبق احادیث نخستین کسی که داخل بهشت میشود شهید است ولی مرتب با وجدانی ناآرام خودم را سرزنش میکردم و میگفتم: شهربانو کاش دعا را پسو پیش و درهم میخواندی تا نذرش ادا نمیشد!
#راوی: خانم شهربانو چگینی امدادگر جبهه
منبع: سایت نوید شاهد
@Modafeaneharaam