عشق واقعے
عـــــشق یعنے :
تو دل شب آروم زمزمه ڪنے "الـــهے العـــفو "
عـــــشق یعنے :
چشماتو ببندے و به " امام زمانت " فڪر ڪنے
عـــــشق یعنے :
شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سجاده" اشڪ" بریزے
عـــــشق یعنے :
اعتراف ڪنے "خـــــدایا چقدر ازت دورم"
منو بڪش سمت خودت ...
عشق یعنے :
یاد " شهرضا " و ڪلے حسرت دیدار با "حاج همت"
عـــــشق یعنے :
یه خیابون به اسم "بین الحـــــرمین "
عـــــشق یعنے :
حسرت یه " زیارت عاشـــــقانه "
عـــــشق یعنے :
آرامش ڪنار مزار یه شـــــهید "گـــــمنام "
عـــــشق یعنے :
"جزیره ے مـــــجنون"
عـــــشق یعنے :
"ســـــه راه شـــــهادت"
عـــــشق یعنے :
" آرزوے شــــــــــهادت "
عـــــشق الهـــــے نصیبتون
☘ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج☘
@modafeaneharaam
#چادرانه🍃
نمیدانم چه دردل
میپرورانی❤️
اما بگویم
احــسـنتـ که با😉
حجابت نہ شکاندی❤️😌
دل شهیدے را 🍃
نہ لـرزاندی دل
جـوانی را😍
مدافعان حرم
🍃👇 join 👇🍃
@modafeaneharaam
🌐نماز پرفضیلت یکشنبه ماه ذیقعده
🌱 براي روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده، مختصر فضيلتش اين است كه،
هركه این نمازرا بجا آورد،
1⃣ توبه اش پذيرفته حق،
2⃣ گناهش آمرزيده میشود،
3⃣ طلبكاران او در قيامت از وی راضي گردند،
4⃣ با ايمان از دنيا برود،
5⃣ ايمانش از او گرفته نشود،
6⃣ قبرش وسيع و نوراني گردد،
7⃣ پدر و مادرش از او راضي شوند،
8⃣ آمرزش حق نصيب پدر و مادر و فرزندان و نژاد او گردد،
9⃣ روزی او توسعه يابد،
🔟 فرشته مرگ در وقت مردن با او مدارا كند ، و جانش را به آسانی بستاند
🌿 كيفيت آن نماز چنين است🌿
🌿روز يكشنبه غسل بجا آوردسپس وضو بگيرد
🌿چهار ركعت نماز بخواند ،دوتا دورکعتی
🌿 در هر ركعت سوره حمد را يك مرتبه
وسوره های توحیدراسه مرتبه وفلق وناس را یکمرتبه بخواند،
و پس از نماز هفتاد مرتبه اسغفار كند ،
و ختم کند آن را به
لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
سپس بگويد :
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ
منبع:مفاتیح الجنان اعمال ماه ذیقعده
یادتون نشه بخونید☺️
التماس دعا🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷 حاج آقا تمام زاده گفت: مصطفی شب تاسوعا شهید میشه ! خودش هم میدونه !!! #ارواح_طیبه_شهـدا_صلـوات
📖 #خاطرات_شهدا
🌸 با شهید علی تمام زاده هماهنگ ڪردم یڪی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی ڪه بچه های هیئت محبین الحسنین پیشاهنگی ، سال تحویل امسال برگزار میڪنن .
🌺 شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم ) رو ڪه اومده بود مرخصی فرستاد .
🌸 گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده ڪه فرستادی سخنرانی چیه؟
گفت: شب تاسوعا شهید میشه !
خودش هم میدونه !!!
🌺 دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش حضرت ابالفضل پیوست !
اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عڪس بگیرید شهیده ! 8 ماه بعد فقط عڪس برا ما موند و اونا پرواز ڪردند .
#شهید_مدافع_حرم_علی_تمام_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده 🌷
🌹 #یاد_شهـدا_با_صلـوات
ســلام خدمـت اعضـای محتـرم کانال🌹
عصـرتون شهـدایے🌹🍃
از امـروز اگر عمـری بود قـراره داستان "پســرکــ فلافــل فـروش" رو در کانال قـرار بدیم☺️
داستانش در مورد شهیـد "هـادےِ ذوالفقارے" شهیــد مدافـع حـرم هست.🌺🍃
فوقالعـادس☺️
مطمئنم هرکس برای بار اوله که داستان رو میخونه این شهیـد رو به عنوان رفیق شهـداییش😍 قرار میده.
#خـلاصهےِداستـان
حكايت اين مجموعه به جواني اختصاص دارد كه علاقهي عجيبي به
شهيد ابراهيم هادي داشت.
هميشه سعي ميکرد مانند ابراهيم باشد، تصويري از شهيد هادي را جلوي
موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسيار بزرگ بود.
با اينكه بعد از جنگ به دنيا آمده بود و چيزي از آن دوران را نديده بود،
ولي شهدا را خوب ميشناخت.
كتاب سالم بر ابراهيم را بارها خوانده بود و مانند بسياري از جوانان اين
سرزمين، ميخواست ابراهيم را الگوي خود قرار دهد.
نوع لباس پوشيدن و برخورد و گفتار و رفتار او همهي دوستان را به ياد
شهيد ابراهيم ميانداخت. او ابراهيم هادي از نسل سوم انقلاب بود.
اجازه بدهيد كمتر حاشيه برويم. برخي دوستان به ما ميگفتند ابراهيم هادي
براي دوران جنگ بود. در آن زمان همهي مردم انقلابي و ... بودند. اما حالا
ديگر دوران اين حرف ها تمام شده، اصلا نميشود آنگونه زندگي كرد.
اما جواب ما براي آنان كه اين تفكر را دارند، زندگي آقا هادي ذوالفقاري
است؛ جواني كه زندگياش، رفتار و اخلاقش براي ما درس شد. و نشان داد
كه خلق و خوي ابراهيم هادي را خوب فراگرفته.
پس با هم اين اوراق را ورق ميزنيم تا هادي نسل سوم را بهتر بشناسيم.
#قسمتاول
#گمنامے
اوایل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمعآوري خاطرات
شهيد هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از
بچههاي مسجد موسي ابن جعفر 7 چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفتهاند.
سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار مالقات گذاشتيم. سيد علي
مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه
فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم.
آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد
هم دربارهي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبتهاي سيد علي،
رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
گفتم: بفرماييد.
هادي با همان چهرهي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند
نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ
كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد
مطرح كنند.
بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي
كنيد كه ...
فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر
او خيلي خوشم آمد.
اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري
براي برگزاري يادوارهي شهدا و به خصوص يادوارهي شهيد ابراهيم هادي
كمك گرفتيم.
او بهتر از آن چيزي بود كه فكر ميكرديم؛ جواني فعال، كاري، پرتالش
اما بدون ادعا.
هادي بسيار شوخطبع و خندهرو و در عين حال زرنگ و قوي بود. ايدههاي
خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي
انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانههاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها
و برچسبهاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيهي او
نوشته بودند: جبههي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن
فرياد ميزد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي
را به من داد.
سال بعد همهي دوستان را جمع كرد و تالش نمود تا كتاب خاطرات سيد
علي مصطفوي چاپ شود. او همهي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي
نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن،
اهي حوزهي علميه شد.
تابستان سال 1391 در نجف، گوشهي حرم حضرت علي 7 او را ديدم.
يك دشداشهي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبهي ديگر مشغول مباحثه
بود. جلو رفتم و گفتم: هادي خودتي؟!
بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب
گفتم: اينجا چيكار ميكني؟
بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت!
خنديدم و به شوخي گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند،
كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن.
دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامكي براي
من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: »هادي ذوالفقاري، از شهر
سامرا به كاروان شهيدان پيوست.«
براي شهادت هادي گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را
فقط بايد در عزاي حضرت زهرا 3 ريخت. اما خيلي دربارهي او فكر كردم.
هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد
را براي خودش هموار كرد؟
اينها سؤاالتي است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي
پاسخ به اين سؤاالت به دنبال خاطرات هادي رفتيم.
اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين
سخنان بود. او براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را
براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند.
هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و
مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي
ذوالفقاري زياد شنيدهاي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد.
فـردا ۲۳ ذیالقعـده
روز مخصـوص زیارتی آقا امـام رضـاست🌹🍃
دوستان اگر تونستید برید و برای همه دعا کنید🌺🍃
اگر تو این روز دلتون زیارت میخواد...
بزنین رو این آدرس ضریح حضرت رو زیارت کنین🌹🌹
https://razavitv.aqr.ir/index/