رزمنده ای که جامانده......
توی منطقه امکانت رفاهی نبود
به صورت ساده که بخوام بگم هیچی نبود
نه لوله کشی نه آب بهداشتی و......
بچه ها برای حمام کردن آب رو توی بشکه میرختن و از محیط چوب جمع میکردن تا مقداری آب گرم بشه و بتونن حمام کنن
یکی از کارهای سخت اونجا لباس شستن بود
باتوجه به اینکه تحرک زیاد بود ومنطقه هم خاک آلود لباسها زود ب زود کثیف میشد
یه روز یکی از بچه اومد گفت
رفقا
هرکسی لباس کثیف داره بده بیاد!!!!!!!
برای چی میخوای؟؟؟؟
گفت تو خط سوریا ماشین لباسشویی پیدا کردیم
میدیم اونا میشورن
بچه هاهم از خوشحالی هرچی لباس داشتن دادن ب این بنده خدا
چن روزی گذشت
یه شب موقعی ک میخواستم برم سر پست نگهبانی دیدم ازپشت دیوار سروصدا میاد
آروم آروم نزدیک شدم ببینم چه خبره!
یدفعه دیدم همون بنده خدا با یکی دیگه از بچه هاس
دارن شبونه لباسهای بچه هارو میشورن و پهن میکنن!!!!
بچه هایی ک تو منطقه بودن میدونن
هوای سوریه خیلی خشکه بخصوص شبها
بحدی ک پوست دستت تو سرما میترکه
اما این دوتا رزمنده با اخلاص داشتن تو اون سرمای نیمه شب لباس بچه هارومیشستن....
از فردای اون روز دیگه کسی بهشون لباس نداد....
آره....
این اخلاصه که آدم رو دلتنگ اون فضا میکنه
دلتنگ جایی که همش بوی خدا میداد
#السلامعلیکدلتنگم
#ایبمیرمکهمایهننگم😭😭😭😭😭😭