#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_وسوم
😍 محسن مرید رهبر بود. مرجع تقلیدش آقا بود. وقتی سر درد و دلش با شاگردها و رفقایش باز می شد،
گله می کرد از مردمی که قدر آقا را نمی دانند و حرف های بی ربط می زنند.
حتی گاهی می نشست با آن آدم ها بحث می کرد.
آخر جلسات عمومی و خصوصی اش همیشه یک دعای کوتاه می کرد بخشی از آن دعا آرزوی طول عمر و سلامتی برای آقا بود.
💕 اولین دیدارش با آقا سال 79 بود. قرار بود محسن آن سال در دیدار عمومی رهبر با مردم، تلاوت کند. نشد.
بنا شد در دیدار خصوصی تلاوت داشته باشد.
💗💓 دیدار در خانه آقا بود. در یک اتاق هفتاد متری ساده.
محسن هم خوشحال بود هم می ترسید. وقتی در جایگاه قرار گرفت و آرامش آقا را دید، ترسش ریخت.
آقا تلاوت او را با لذت شنید.
😍 تحسینش کرد و گفت :
_ شما آینده درخشانی داری!
تعجب کرده بود که چرا محسن در دیدار عمومی تلاوت نکرده.
دبیر برنامه را خواست. قضیه را ازش پرسید .
دبیر گفت :
_ فرصتی نبود! رهبر با جدیت گفت :
_ باید می خوند! ایشون قاری قابلیه 👌😍
و همین طور یک دقیقه با دبیر درباره محسن حرف زد.
دبیر سرش را تکان داد و آخرش گفت :
_ چشــم. 🌹
این دیدارها در سال های آینده هم تکرار شد ...
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam