eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
11.8هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹|شهید اصغر ارسنجانی ✍️ ادب فرمانده گردان ▫️دم اذان صبــح آمدم نماز بخونـم، دیـدم از دم در صدا می‌آد. در رو بــاز کردم، دیدم اصغر روی پله نشسـته. بغلش كردم و دیدم داره یخ می‌زنـه. آوردمش پای بخـاری. گفتـم: ننـه، كجـا بودی؟ چـرا در نزدی؟ گفـت: نصـف شـب بـا آقاسـید آمـدم. دیـدم شـما خـواب هسـتید؛ در نـزدم که مزاحم خـواب شـما شوم. صبر كردم تـا وقـت نمـاز كـه بیـدار شـوید، در رو بـاز كنیـد... 📚 کتاب کوچه نقاش‌ها، برشی از زندگی شهید اصغر ارسنجانی فرمانده محبوب گردان میثم @Modafeaneharaam
🥇شب طلایی کشتی ایران/زارع دومین طلای ایران را صید کرد 🔸در بازی فینال سنگین‌وزنِ مسابقات جهانی کشتی آزاد، امیرحسین زارع با نتیجه ۹ بر ۲ حریف گرجستانی خود را شکست داد و دومین طلای ایران را کسب کرد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شناسایی هویت شهید «محمد آقالر» پس از ۳۳سال 🔹پیکر مطهر شهید محمد آقالر از شهدای دوران دفاع مقدس، با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی شد. 🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا، پیکر مطهر شهید مدافع وطن محمد آقالر از شهدای دوران دفاع مقدس، با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی شد. 🔹شهید « محمد آقالر » فرزند اسماعیل، متولد بیست و سوم خرداد ۱۳۴۸ در شهرستان آبادان و ساکن شهر اصفهان می باشد . شهید آقالر بیست و دوم تیرماه ۱۳۶۷ در منطقه زبیدات بر اثر تک دشمن بعثی به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در منطقه مفقود الاثر شد. 🔹پس از گذشت ۳۳ سال از شهادتش، پیکر مطهر این شهید طی عملیات تفحص شهدا کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. @Modafeaneharaam
﷽ . پست اینستاگرام #شهید_حسن_عبدالله_زاده در رابطه با شهادت #آقامهدی_حسینی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 . سید مهدی هم رفت و من هنوز هم که هنوزه دنبال شهوات و بازی های بی ارزش و فانی دنیام و هر روز این سوال رو از خودم میپرسم که مگر میشود آدمی انقدر بی توفیق و کم سعادت !!! همین سال پیش بود که باهم آشنا شدیم !!! و تمام آشنایی مان هم از مجلس امام حسینی بود ‌که توی خرابه شام برگذار می شد!!! چقدر با هم سینه زدیم و صفا کردیم !!! وقتی عکس شهادتش رو دیدم حسابی دلم گرفت!!! نه برا شهید ! که اینها به فیض اعلا نایل اومدن! برا خودم که رفیقان میروند نوبت به نوبت!!! اما..... چشم هایم هنوز منتظرند . . . #شهید #شهدا #شهادت #شهیدان #شهیدان_خدایی #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #شهدای_مدافع_حرم #عند_ربهم_یرزقون #تمام_زندگی_ام_فدای_رقیه س #دمشق #کربلا #شهید_مدافع_حرم_مهدی_حسینی #شهید_مهدی_حسینی @Modafeaneharaam
💢پیکر شهیدی دیگر از فاطمیون تفحص شد و به ایران بازگشت به گزارش مرکز رسانه فاطمیون، در آستانه شهادت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) پیکر مطهر شهید مدافع حرم سید ظاهر هاشمی مورد تفحص و شناسایی قرار گرفت. متولد ۱۳۶۹ و اعزامی از اصفهان بود که مورخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در منطقه خانطومان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فریاد امیرحسین زارع پس از قهرمانی جهان: یا امام رضا (ع) نوکرتم...❤ @Modafeaneharaam
💢مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر شهید مدافع حرم فاطمیون 🔺مراسم تشییع شهید: سه شنبه ۱۳ مهرماه همزمان با سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) ساعت ۱۰ صبح، اصفهان خیابان فیض، مسجد رکن الملک به سمت گلستان شهدا 🔺مراسم خاکسپاری شهید: روز پنج شنبه ۱۵ مهرماه همزمان با شهادت امام رضا(ع) ساعت ۹ صبح شهرستان مبارکه، مسجد جامع مبارکه به سمت گلستان شهدا محله قهنویه @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهاردهم 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریه‌هایم کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه می‌کنی؟ ترسیدی؟» خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان‌بان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس می‌تپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من می‌خوام برم، نگرانه!» 💠 بدنم به‌قدری می‌لرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی‌روح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!» سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی می‌داد که به سمت سعد چرخیدم و با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، بی‌صدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته می‌کنم!» 💠 دستم سُست شده و دیگر نمی‌توانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد. نفس‌هایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم می‌کرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه می‌ترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه می‌کنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!» 💠 نمی‌دانست سعد به بوی غنیمت به می‌رود و دل سعد هم سخت‌تر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟» شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را می‌دیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هق‌هق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!» 💠 روی نگاهش را پرده‌ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره‌ای نرم شده بود که دستی را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. به‌سرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از و رسولش خجالت نمی‌کشی انقدر بی‌تابی می‌کنی؟» سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید. 💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم می‌کرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید. باورم نمی‌شد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال می‌زدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه می‌کشید و سرسختانه نصیحتم می‌کرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن ! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی‌پروا ضجه می‌زدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو صداتو بلند کنی؟» 💠 با شانه‌های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار می‌داد حس کردم می‌خواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد. زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری می‌خوای کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش می‌لرزید که به سمتم چرخید و بی‌رحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن به داریا، ما باید ریشه رو تو این شهر خشک کنیم!» 💠 اصلاً نمی‌دید صورتم غرق اشک و شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه‌ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟» ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«! بلد نیس خیلی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که به زخم پیشانی‌ام اشاره کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت می‌زنه؟» 💠 دندان‌هایم از به هم می‌خورد و خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای بگیری؟»... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
‏ ختم به نیت:🔰 💔 السلام💔 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیده لحظه ی آخر علی بیا به برم بیا بگیر به زانوی خود دمی تو سرم بیا نبی به تو گوید نگفتنی ها را بیا بگوش تو گویم کنون که محتضرم بیا به یاد گذشته کمی سخن گوییم بیا زآتیه گویم هر آنچه باخبرم به یادم آید علی جان، به بسترم خفتی برای حفظ وجودم تو بوده ای سپرم تو ذوالفقار به کف جانفدای من بودی تلاش تو به غزا بوده مایه ی ظفرم به وقت تلخی ایام بعد یاد خدا همیشه یاد تو بوده به کام،چون شکرم از این جهان بروم لیک ناگران هستم مصائبی که رود بر تو آیدم نظرم علی، جان تو و جان دخترم زهرا امانتی است به دستت، ستاره ی سحرم به درب خانه ی تو آتشی بیفروزند به پشت در برود دختر نکو ثمرم به ضربه ای که زند جانی ِ مدینه به در زدرد ناله زند فاطمه.... الا پدرم به دست بسته عدو سوی مسجدت ببرد زند به جان من اینگونه حالتت،شررم زمان هجر من و فاطمه بُوَد کوتاه ز دست تو برود آن نهال نو ثمرم : بعد ِ تو بدون یار است جای ریحانه ی تو بین درُ و دیوار است😭 سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، سالروز شهادت پیامبر اعظم (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) را تسلیت عرض می کنیم. @Modafeaneharaam
🔅پيامبر مهربانی صلى الله عليه و آله: 🍁الظَّفَرُ بِالجَزمِ و الحَزمِ 🍂پيروزى، در گرو اراده قاطع و دورانديشى است. 📚ميزان الحكمه جلد6 صفحه 526 @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIYdhW_gxnVD7dqEoLTQ9O2xjhxlIbgACPAsAAvgz4FKOUG8WgSxjGSEE.mp3
4.51M
🔊 #صوتی | #روضه 😭 تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد... 👤 حاج‌منصور #ارضی ▪️ویژه شهادت #پیامبر_اکرم(ص) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو منو رها کنی کجا برم امام حسن...💔 🏴 مرثیه سرایی کربلایی حسین طاهری مصادف با شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام @Modafeaneharaam
🌹|شهید حسن تهرانی مقدم ✍️ من ذره‌ای ناراحتی از این پسر ندارم ▫️بــه اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. بــه مــن خیلی محبـت داشـت. شاید بــاور نكنید، اما می‌آمد مــن را می‌بوییـد و می‌بوسـید؛ مثل كسی كــه گلی را بــو می‌كند، مـن را می‌بویید. ▫️می‌گفت همه افتخار من این اسـت كـه مادری فداكار مثـل تـو دارم. بـه مـن می‌گفت هـر چیـزی كه لازم داری و می‌خواهی بــه مــن بگـو و چــرا بــه بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار ایـن اجـر بـه مـن برسـد. مـن ذره‌ای ناراحتی از ایـن پسـرم نـدارم. ماننـد یـک پسـر هجـده سـاله، شیرین‌زبان و خندان بــود. 👤راوی مادر شهید حسن تهرانی مقدم، 📚هفته نامه صبح @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIYphXBP8GTw--qWaYJXpKXliQMOPyAACPQsAAvgz4FLDF_N_Y3WPHiEE.mp3
8.17M
▪️کریم کاری به جز جود و کرم نداره😭 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه‌ شهادت امام #حسن_مجتبی (علیه‌السلام) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از کنار رنج‌های رسول خدا ساده نگذریم! ◾️چطور مظلومیت‌های امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیت‌های پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟! @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIY1hXDAiRan946crrublG5zRg0rPUQACPwsAAvgz4FJjZl6CcCyCQSEE.mp3
4.8M
🔊 | سبک 😞 یه‌ روز میریم تو صحن زیبای حسن 👤کربلایی ▪️ویژه شهادت (ع) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ما چنین دلسوزی رو امروز از دست دادیم ... #استوری @Modafeaneharaam
🖤 لوح | پیامبر قلب‌ها ▫️ شهید حاج قاسم سلیمانی: رسول معظّم اسلام(ص) به‌طور رسمی قریب به ده سال حکومت کردند، اما بیش از هزار سال است که بر دل‌ها جای دارند؛ این قلّه است. ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ @Modafeaneharaam
📚 | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 🔶 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت 5 مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید. ✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. ______ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی 🔷 برگرفته از سخنرانی @Modafeaneharaam